12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 پیکر مطهر سید شهیدان اهل قلم با بالگرد از بیمارستان صحرایی شهید مخبری ارتش در فکه به عقب منتقل و از آنجا با هواپیما به فرودگاه مهرآباد تهران رفت.
🔸تصاویری از شهادت، غسل، تشییع و تدفین شهید آوینی و شهید سعید یزدانپرست از ابتدا تا انتها با صحبت های فوق العاده زیبا و اثرگذار شهید آوینی در خصوص مرگ و زندگی
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 سید رفت تا ما بیدار شویم. کیستم من!
کیستم من بنده ای از بندگانِ مرتضی
قطره ای از بَحرِ ناپیدا کرانِ مرتضی
سایه وار افتاده ام بر آستانِ مرتضی
مُدَّعی هرگز نمی فهمد زبانِ مرتضی
باطنِ دین محمد بود جانِ مرتضی
بر زمین افتاده دیدم آسمان خویش را
رقص مرگ جان و پایانِ جهان خویش را
در کف طوفان رها کردم عنانِ خویش را
گُم شدم اندر نشانِ بی نشانِ مرتضی
آخرین دِژ نیز ویران شد کجا پنهان شوم
در کدامین دره تاریک سر گردان شوم
با چه امیدی حریف مرگ در میدان شوم
مردگان را بعد ازو چون بر در فرمان شوم
کیست بردارد درفشِ کاویان مرتضی
جز منافق را ندیدم منکرِ مردان مرد
کاه اجمال حصولی کی شناسد کوهِ درد
دَرنگُنجَد در ضمیر صوفی سودا نَوَرد
آنکه سر تا پا حضور آمد به میدان نبرد
در مسلمانی ندیدم همعَنان مرتضی
شاهِ شطرنج سیاست ماتِ خون مرتضاست
درکفِ جن و مَلَک رایاتِ خونِ مرتضاست
بر زبان جبرئل آیات خونِ مرتضاست
نشر دین در انتشار ذاتِ خونِ مرتضاست
دین ما شد تازه با خونِ جوانِ مرتضی
از من بیچاره تا درماندگانِ جام جم
در جفا با مرتضی پروا نکردیم از ستم
چون علی او در صمد افتاده و ما در صَنَم
زین میان، شیر خدا او بود ما شیر الم
در میان شاعران یک جان آگاه کو؟
در میان اهل حکمت یک شهادت خواه کو؟
ای دریغا مقتدای خویش را نشناختم
والی صاحب ولایِ خویش را نشناختم
آشنایان! آشنایِ خویش را نشناختم
فاش می گویم خدایِ خویش را نشناختم
(استاد یوسفعلی میرشکاک)
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 سال سوم شهادت سیدمرتضی با آهنگران رفته بودیم اصفهان برای سخنرانی، آهنگران قبل از من نوحه خوانی کرد و نوبت من شد. بعد از سخنرانی که آمدم پایین منبر؛ یک دانشجویی که قد و قواره اش به این حرف های جبهه و جنگ نمی خورد آمد پیش من و گفت: من نه شما رو می شناسم نه این آقای شهید آوینی را!
🔹دیشب دم دمای صبح من یک خوابی دیدم و این آقا رو تو خواب دیدم. ایشون توی خواب به من گفت فردا یک نفر میاد تو دانشگاه راجب من صحبت می کنه و خاصه لحظه شهادت رو میگه. به ایشان بگویید: اینجوری نبود؛ اینها صورت ظاهری را می دیدندکه مثلاً (بال بال می زدند و ناراحت بودند) اولاً من نمی دانم چرا این مقام رو به من دادند! آیا به خاطر خدماتی بود که برای شهدا کردم؛ نوشتم، قلم زدم، وقت گذاشتم برای اینها؟
🔹اما اون لحظه ای که اتفاق افتاد، فرشته ها سراسیمه آمدند سر وقتم و به سمت منبع نوری داشتند مرا می کشاندند. چه لحظه زیبایی است؛ نمی توانم برایتان تعریف کنم! اینها صورت ظاهر را می دیدند (ما مجروح شدیم) ولی ماجرا چیز دیگری بود!
🔹آن پسر دانشجو می گفت: من بعد از بیدار شدن از خواب برای اینکه ترسیدم یک وقت فراموشم نشود، آن خواب را نوشتم. بعد آن پسر آن کاغذ را به من داد و الان آن را در اسنادم دارم و دقیقاً همان اتفاق افتاده بود من اچآنروز درباره لحظه شهادت شهید صحبت کرده بودم و...
🔸منبع: «حاج سعید قاسمی، سایت خوز نیوز، ۱۳۹۲/۱/۲۱، کد خبر ۳۴۲۲۵»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 خودشناسی سید شهیدان اهل قلم تا لحظه شهادت...
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
46.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 تصاویری از شهید آوینی به همراه موزیک تیتراژ روایت فتح
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 آن روزگار اتاق بچههای سوره تنها محفل انس كسانی بود كه «هنر دیانت مدار» را بر «دئانت هنرمدار» ترجیح میدادند. آن روز تازه خبر شهادت سفیر فرهنگ ولایت «صادق گنجی» را در روزنامهها نوشته بودند. وارد اتاق كه شدم بوی خوش عطر «تیرز» به مشامم رسید، فهمیدم كه سید آنجاست.
🔹مقابل پنجره ساكت و منتظر ایستاده بود. جلو رفتم. دانه های درشت اشک گونههایش را نوازش میكرد، با صدای بلند گفتم: «خدا قوت آقا مرتضی!» یكی از بچهها سریع مرا به سكوت دعوت كرد، همانجا سر جایم نشستم نمیدانستم حالش بد است.»
🔹ناگهان برگشت و با بغض گفت: «می بینی حسین؟ می بینی چه جوری داریم در جا می زنیم؟ هفته پیش با او بودیم. کاش او را می شناختی. گل بود! به خدا گل بود، اونم چه گلی! خوش به حالش، کی فکر شو می کرد به این قشنگی اونم بعد از این همه مدت که از قطعنامه می گذره بره؟» دیگر چیزی نگفت. هق هق گریه امانش را برید. او عاشق رفتن بود و بالاخره پر کشید.
🔸منبع: «حسین بهزاد، سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
3.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 شهید آوینی از بهشت در خصوص شهادت برای ما میگوید!
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 آخرین گفتههای مرتضی آوینی در لحظه شهادت چه بود؟ به من گفت که محتویات جیبش را بیرون بیاورم. اورکتاش پاره شده بود. به او گفتم که حاجی چیزی نیست و الان برمیگردیم عقب. نگاهی به من کرد و گفت که فکر میکنی من میترسم؟! از حرفی که زده بودم، خجالت کشیدم. به آقای شعبانی میگفت که فیلم بگیرد اما دوربین او آسیب دیده بود و من و ایشان با سرعت از آن جا چند عکس انداختیم که الان باقی مانده است.
🔹زخم آقای آوینی را بستیم ولی خون زیادی از ایشان رفته بود. خدا آقای قاسم دهقان را رحمت کند که در طرح ابتکاری به ما گفت که کاپشنهایمان را دربیاوریم و با میلههای آنجا، برانکارد برای حمل دو مجروح درست کردیم. سی، چهل دقیقه طول کشید که از میدان مین بیرون بیاییم و به خاطر خون زیادی که از آقای آوینی رفته بود، او از هوش رفت و تا که برسیم بیمارستان صحرایی مخبری، ایشان شهید شده بود. آن زمان فقط بهت برای ما بود.
🔹من فکر نمیکردم که ایشان شهید شوند و در تصورم او را در حالی که روی ویلچر با پای مصنوعی است، در آینده میدیدم. من در طول عمرم کسی را ندیدم که آسیبی ببیند و آخ هم نگوید! اما آوینی هیچ درد و نالهای نمیکرد. گوشت پای ایشان آویزان شده بود و آقای قاسمی که میخواست کمک کند، گفت که ولش کن آقا! در طول برگشت به عقب فقط ذکر میگفت. هیچ ترسی نداشت و احساس میکرد که باید به آسمان برود. جاذبه آن خاک او را کشید و بُرد.
🔸منبع: « اصغر بختیاری مدیر تولید برنامه روایت فتح، خبرگزاری فارس»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 وقتی که خبر شهادتش را شنیدید واکنشتان چه بود؟ «خبر را کمکم به من دادند. اول گفتند یک پایش را از دست داده. خدا را شکر کردم که ذهنش سالم است، حنجرهاش سالم است. به گمانم از ابتدا شیفته روحش بودم. دست و پا میتوانست که مهم نباشد.
🔹بعد که تمام خبر را شنیدم، روی پلههای داخل خانه نشستم و فکر کردم که او هست، برای همیشه. عکسش رفته روی مین و معدوم شده. از خودش آموخته بودم که به عکس دل نبندم.»
🔸منبع: «خانم مریم امینی، همسر شهید آوینی»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 بعد از شنیدن خبر شهادت سید مرتضی خواستم خودم این خبر را به بچهها بدهم، به همین علت ظهر در راه بازگشت از مدرسه به آنها گفتم: «پدر هست، همیشه هست، فقط ما توانایی دیدنش را نداریم و این میتواند زیاد مهم نباشد.» انسان حقیقی در فناست كه حیات مییابد، و به دیگران نیز حیات میبخشد، و چنین مقدر است كه در قید حیات ظاهر جز برای تنی چند از اهل دل ناشناس بماند، تنهایی و غربت او نیز تا واپسین روز مؤید همین معنا بود.
🔹در روز تشییع جنازه از دیدن آن خیل دلسوختگان بر خود لرزیدم. چگونه او در تنهایی خود این همه عاشق داشت؟ بسیار گفتند و شنیدیم که او لیاقت شهادت داشت. شهادت حقش بود. باب شهادت به روی شایستگان باز است. چگونه باور کنم؟
🔹این روزگار كه روزگار شهادت نیست. او همواره در پی جاودانگی بود. از مرگ نمیهراسید و باور داشت كه این تن نه جای پروراندن كرم است، پیلهای است تا كه پروانه آن را بشكافد و آن همه بر گ!رد شمع ولایت طواف كند، تا خود شمع صفت شود و در مدح عشق، كربلا، ندای هل من ناصر ینصرنی، را ندای حقطلبی تمام اعصار را لبیک گوید، او كربلا را در فكه یافت و از همان جا نیز به یاران امام حسین (ع) پیوست.
🔸منبع: کتاب «راز خون، خانم مریم امینی همسر شهید آوینی»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 امشب سید مرتضی آوینی در بهشت میهمان مادر خود حضرت فاطمه زهرا(س) است و همه شهیدان تاریخ گِرد او جمع اند تا از او «روایت فتح» را بشنوند.
♦️امام خمینی (ره): «کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگی نهاده است، حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمهای وارد نمیسازد. ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم.
♦️مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!»
🔸منبع: «صحیفه امام خمینی (ره)، جلد دوم، صفحات ۹۲ و ۹۳»
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
🔷 فردا (۲۱ فروردین) در فکه و مقتل شهید آوینی منتظر حضور سبزتان هستیم.
🔸لبیک یا زینب
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini