باز، اربعین…
— ۳۴ — قصه، اربعین، جابر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بخش ۲ از ۶ اگر کل یوم عاشورا و ک
— ۳۴ —
قصه، اربعین، جابر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش ۳ از ۶
گفتم «جابر مکر روزگار را نخورد»، قطعاً این حرف ابهام دارد…
شاید نشود آنچنان با توضیح و تفسیر از ابهام درش آورد.
اگر بخواهم اشارهای کنم اینقدر میفهمم که چنان هزینهٔ شهادت اباعبدالله بالا بود که هر کسی تاب ماندن در آن موقع و مقام را نداشت، هرکسی توان و باور این را نداشت که بشود بعد از اباعبدالله راهی را ادامه داد و قصه.ای را شروع کرد. همه را بهت گرفته بود و بیرونآمدن از این بهت به این راحتی نبود و ته تهش به خاطر نشناختن وقت و تاریخ خودشان آنها که به پیامبر و اهلالبیت محبت داشتند برای آرامکردن و راضیکردن خودشان در فکر انتقام بودند که یا کشته شوند یا بکشند و عدهٔ دیگرشان هم مأیوسانه گوشهنشین شدند.
شاید همهٔ این حوادث به نحوی (کم یا زیاد) مکر روزگارشان بود. اما جابر دچار چنین مکری نشد. او نه خواست انتقام بگیرد و نه از راه و قصهٔ امام کوتاه بیاید. او راهی را رفت که هیچکس نرفت، که به ظاهر کار خاصی هم نبود و سر و صدایی هم نداشت. ولی از اتفاق راهی که او رفت به آینده راه پیدا کرد و ما در امروز تاریخ هنوز در قصه و صحنهٔ هنرمندانهای که جابر خلق کرد در رفتوشدیم و نقشمان را پیدا میکنیم و بیش از اینکه قصهٔ او مال دیروز باشد مال امروز و آیندهٔ ماست.
✍ اشارههای ناخوانا
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین
باز، اربعین…
— ۳۴ — قصه، اربعین، جابر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بخش ۳ از ۶ گفتم «جابر مکر روزگار
— ۳۴ —
قصه، اربعین، جابر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش ۴ از ۶
در دعای سمات میخوانیم که «وَ آمَنّا بِهِ وَ لَم نَرَهُ صِدقاً وَ عَدلاً»؛ یعنی به پیغمبر ایمان آوردیم در حالی که پیغمبر را ندیدهایم…
میخواهم به نابینابودن جابر به نحو ذوقی نگاه کنم. انگار از بعد شهادت امام حرکت و روند تاریخ تا به امروز به سمتی رفت که چشم مردم (آن هم مردمی که با امام معصوم در نسبتی بودند) کمکم از دیدن امام معصوم محروم شد و از آن به بعد تا به امروز نسبت مردم با امام به نحو دیگری شده است. جابر عوض اینکه ندیدن و نابیناییاش را ناتوانی و نشدن قلمداد کند، رفت و با آن قصهای را رقم زد و طور دیگری با امام نسبت برقرار کرد که این نسبت، متفاوت از نسبت دیروزیان با امام بود، نسبت او رو به فردا و آینده بود. امروز اگر ما در قصهٔ اربعین حاضر شویم به نحوی همچون جابر با همین ندیدن و نابیناییمان با امام معصوم در نسبت و قصه قرار میگیریم.
✍ اشارههای ناخوانا
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین
— ۳۴ —
قصه، اربعین، جابر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش ۵ از ۶
این تذکر باید گفته شود که این ندیدن و نابینایی برای کسانی که اهل نسبت با امام هستند ندیدن اخلاقی نیست بلکه باید گفت انگار بعد از شهادت امام تقدیر قصه را اینطور نوشته. به عبارتی قصهٔ نابینایی ما را از بعد اباعبدالله اینطور نوشتهاند که همچو جابر اگر میخواهیم در قصه باشیم باید دیدن دیگری را برگزینیم. و جابر که مکر روزگار را نخورد نابینایی را بهانهٔ نشستن و کوتاهآمدن از قصه نکرد. بلکه قصهٔ نابینایی و در عین حال در نسبت بودن با امام را از سر گرفت.
✍ اشارههای ناخوانا
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین
— ۳۴ —
قصه، اربعین، جابر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش ۶ از ۶
اینکه میگویم اربعین بیشتر مال امروز و آینده است تا دیروز، از این روست که اربعین صحنهٔ هنرمندانهایست که به ما نشان داد، امروز که نه از مرکب خبری هست نه از چشم بینایی، پیادهها و ندیدههایی که خواستند با امام در نسبتی باشند، در صحنهٔ اربعین نه گوشهنشین شدند و نه خود را بیرونِ از قصه هلاک کردند. بلکه همهٔ ماجرا را در همین پرتابکردن در قصهٔ نسبتشان با امام آن هم بیچشمِ بینا و بدون مرکب دیدند. و در همهٔ کوچهپسکوچههای قصه حاضر شدند و همهٔ قصه با ایشان قصه شد و هرکس به نحو خودش نقش اربعینی خودش را بازی کرد. «فوقع ما وقع»
✍ اشارههای ناخوانا
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین
📜 این ما و اینهمه جهانِ گشودهٔ اربعینی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔸 متنی با عنوان «چهل گام در اربعین»، و پاسخِ استاد طاهرزاده با عنوانِ «این ما و اینهمه جهانِ گشودهٔ اربعینی»…
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین
⬇️