eitaa logo
باز، اربعین…
80 دنبال‌کننده
43 عکس
13 ویدیو
4 فایل
دورِ هم جمع شده‌ایم تا به کمکِ واژه‌ها، باز با اربعین دیدار کنیم. ارسال متن‌ها و آثار: @mmnaderi توضیح رویداد: eitaa.com/baaz_arbaeen/8
مشاهده در ایتا
دانلود
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین
— ۳۱ — اول باید به صراحت بگویم که خیلی فرق می‌کرد… من از بچگی مشهد زیاد رفتم… البته خوب، اربعین احتمالاً زیارت نیست، حداقل فقط زیارت نیست و همچنین باید بگویم که مسئله شاید الان خادم‌بودن هم فقط نیست… مسئله تجربهٔ یک اتفاق در جوار بارگاه مقدس اباعبدالله الحسین سلام‌الله‌علیه است در اربعین… شاید «زیارت اربعین» نام خوبی باشد… یا «زیارت اربعینی»… در مشهد، ما به زیارت امام‌الرئوف می‌رفتیم، واقعاً دل قرص و اطمینان قدمی در حرم، قلب را فرا می‌گیرد… اما اینجا قلب در جست‌وجویی دیگر است… از شارع باب قبله تا نزدیک حرم… اینجا… در زیارت اربعین حسینی، چشم که بچرخانی عزم عظیمی و البته قریبی در آدم‌ها می‌بینی که همه و همه، در آن و با آن، در بودن در کنار هم، چشم به سوی حرم دوخته‌اند… گاهی بسیاری از عبارات و کلمات معانی خود را پیدا می‌کنند وگرنه از آن‌ها الفاظ پرطمطراقی باقی می‌ماند که دهانپر‌کن هستند و گوش‌ها را سنگین‌تر می‌کنند… اما چشم‌دوختنی که افق راه‌گشا باشد، همینجاست… هرکس کاری را به عهده گرفته است، حتی آنها که ظاهراً فقط زائر هستند… عزم و همت آدم‌ها خیلی راحت از سر و صدای بلندگو گذر می‌کند… قیامتی به پاست… این ظاهراً شهر کربلا، بهم ریخته است عجب بین الحرمینی است شماتتم نکنید اگر بگویم که انگار آنها که ظاهرا زائر نیستند بلکه ظاهرا خادم می باشند بیشتر در فکر رضایت زائرانند اینجا زائر اباعبدالله الحسین بودن خیلی مهم است زیادی مهم خیلی معادلات را به سهولت به هم می‌ریزد خیلی سنت‌ها را می‌شکند حتی بگذارید بیشتر با هم حرف بزنیم اینجا کسی برای خدا خدمت نمی‌کند بلکه آدم‌ها برای یکدیگرند خیلی بیشتر از یک احترام متقابل بله زیارت اربعین زائر اباعبدالحسین بودن جای خدا را هم گرفته غوغای عجیبی و قریبی است من مشهد زیاد رفته‌ام اونجا شما احترام آدم‌ها برایتان مهم است ولی این عزم و همت وسعت بیشتری دارد تماما خودِ خودِ به‌عهده‌گرفتن است در صف یک موکب که ایستاده بودیم پیر سن و سال داری بلندگو را گرفت و به عربی فریاد‌هایی را خطاب به ما گفت همهٔ آن‌ها که عرب بودند دست‌ها را بالا می‌برند و به عربی پاسخ می‌دادند که در این کمتر از ده دقیقه دو سه بار این اتفاق افتاد من فقط یک چیز فهمیدم این پیر سال‌خورده به صف که نگاه می‌کرد مست شده بود از خود بی خود شده بود اینجا آدم‌ها راحت همدیگر را در آغوش می‌گیرند در وقت دیگری وقتی به دنبال آدرسی بودم راه را که گم کردم عراقِ کربلا را دیدم عراق کربلا هیچ ربطی به کربلا در زیارت اربعین نداشت من مشهد زیاد رفتم خیلی فرق می‌کند… ✍ مجتبیٰ انصاری @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین
— ۳۲ — روایتی کوتاه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خانهٔ ابوعَلا آن‌قدر‌ها بزرگ نبود… زائرها تنگاتنگ هم نشسته یا به استراحت بودند. دیگر جا نبود… با این حال هر زائری که به در خانه می‌آمد ابوعلا او را راه می‌داد، تا یک‌جوری خودش را میان بقیه جا دهد… جوانی از دهانش پرید و خطاب به بغل دستی‌اش گفت: «آخر این صاحب خانه چشم ندارد ببیند که دیگر در خانه‌اش جا نیست؟» پیرمردی که در نزدیکی‌های جوان نشسته بود حرف او را شنید، لبخندی زد و گفت: «به دلش نگاه کن آن‌قدر بزرگ است که می‌خواهد همهٔ اربعینی‌ها را در آن جا دهد…» ✍ اشاره‌های ناخوانا @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌— ۳۳ — ‌شاید این گریه‌ها همان اَوَفیتُ گفتنِ سعیدبن عبدالله است! انگار می‌گویند: حسین‌جان آیا شما راضی بودید آقاجان!؟‌‌‌ شاید با گریه‌ طالب اینست که را در زندگی گم نکنم!‌‌ غبطه‌‌ها می‌خوردیم به حالِشان امّا بگویم: ما ایرانی‌ها با انقلاب هر روز در چنین عهدی هستیم وقتی که حضرت حسین‌بن‌علی روحِ‌مناسباتِ‌انقلاب‌اسلامی‌است هر روز مرا حسین‌ دیگری‌ است! ‌یک‌روز در ، یک‌روز تکیه یک روز اشک و یک روز روضه‌‌ها و روزی با جهاد و استکبارستیزی میخواهم بگویم: هرروز باحسین‌ و با اربعینی دیگر و عهدی تازه‌تر دوست‌دارم همه‌ی زندگیَم باشی فکرم، ذکرم، معیشتم، دنیایِ‌‌من و تنها تو، روحِ مناسباتم باشی... با میتوان این‌را دریافت‌ ‌اینجاخیمه‌‌گاه‌حسین‌بن‌علی‌ست. ‌ ‌‌‌‌‌✍ مهدی داوری @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل از کاروان چه مانَد جز آتشی به منزل بومیِ آنجا بود، می‌گفت: شما که می‌روید! ؛ ماییم که اینجا هر روز باید جای خالی این کربلا را ببینیم و بسوزیم… چند روز قبل به او گفتم: کلیپ عراقی‌ها را دیدی که موکب‌ها را که می‌خواهند جمع کنند گریه می‌کنند… گفت: بله دیدم… پارسال موکب را جمع کردید و ما گریه کردیم… حالا امسال هم که جمع کنید گریه می‌کنیم… و می‌دیدم اشک‌هایش و غم در چشمانش را در روزهای آخر… @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
— ۳۴ — قصه، اربعین، جابر ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بخش ۱ از ۶ همهٔ‌مان لابد اینها را شنیده‌ایم و خوانده‌ایم همه‌جا کربلا همه‌جا نینوا کل یوم عاشورا کل ارض کربلا همه‌جای زمین شده باز اربعین امشب که کوفه بودم یک لحظه بدیهی‌ترین چیز باز یافتم شد که چقدر قصهٔ زیارت در اربعین با غیر اربعین فرق دارد. فرقی ندارد که کجا باشی هر جا که باشی (ایران یا عراق، کنار موکب محلهٔ خودتان یا موکب‌های نجف یا کربلا و…) مهم این است که خودت را در ماجرا و قصهٔ اربعین پرت کرده باشی. همین‌که در قصه باشی در همه کوچه‌پس‌کوچه‌های قصه حاضری و همهٔ قصه با تو قصه است. با اینکه هنوز پیاده‌روی اربعین امسال را شروع نکرده‌ام اما انگار همهٔ تبعات و پی‌آمد‌های ظاهری و باطنی اربعین را تجربه کردم (چه از خستگی و بدن‌درد و گرفتگی عضلات تا یکدل‌شدن با همه، و همه چیز را با جماعت اربعینی سیر و سیاحت کردن و الی آخر که من قد و اندازهٔ گفتنش را ندارم و خودتان حتما با دل و جان تجربه اش کرده‌اید. همه و همه را) ✍ اشاره‌های ناخوانا @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین