eitaa logo
کانال باب الحوائج رقیه(س)
260 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
8.3هزار ویدیو
14 فایل
 « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم 🌹❤️السلام علیک یا رقیه بنت الحسین...❤️🌹 ارتباط با مدیر @mirza_315
مشاهده در ایتا
دانلود
@navayehajabbasوداع با ماه رمضان.mp3
زمان: حجم: 3.28M
⬅️ 🎙(بسیار زیبا) مَه قرآن،خداحافظ 😭😭😭😭😭😭😭😭😭 💥 🌺 باب الحوائج رقیه/بابلسر @babalhavaej_roghayee
@navayehajabbas۱۰_واحد.mp3
زمان: حجم: 5.89M
(بسیار زیبا) یه حریمی، که حتی یه کبوترم نداره 😭😭 ❣ 💥 یه حریمی / که حتی یه کبوترم نداره یه کریمی / که مثل مادرش حرم نداره ۲ یه مزاری / که بی شمع و چراغ و سایبونه یه مزاری / که جبرئیل براش روضه می خونه ۲ توو خیالم سر روی خاک بقیع میذارم مثل ابرای بهاری از غمت می بارم دستمو رها نکن این بارم شیعه می سازه یه روز واسه تو باب الزهرا از بقیع پای پیاده می رسیم کربلا گنبدت دیدن داره ای آقا (ای حسن جان ۳ آقام) ۳ ️️️️️️ داغ کوچه / یه عمره با دل آقام چه کرده توی کوچه / هنوز دنبال گوشواره می گرده ۲ من بمیرم / شنیدم که غرورت رو شکستن من بمیرم / که دشمن ها چقد دل سنگ و پستن ۲ تا ابد یادت نمیره راه کوچه سد شد تا ابد یادت نمیره حال مادر بد شد نانجیب از روی چادر رد شد مرد جنگی اومد و ياس علی شد پرپر پیش چشمای پر از اشکت زمین خورد مادر می چکید خون از کنار معجر (ای حسن جان ۳ آقام)
🟣 ماجرای عجیب قیامت یکی از علما، که فرشتگان یکی یکی اعمال خوبش را دور می‌انداختند! 🌻یکی از علمای بصره تعریف می‌کند: شبی از شبها دیدم که برپا شده و خلایق همه جمع شده‌اند. مردم را دیدم که گناهان‌شان را بر پشتشان حمل می‌کنند تا جایی که شخص فاسق بار بسیار سنگینی از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل می‌کرد اما من بودم که به میزان و بررسی اعمال رسیدم گناهانم را در کفه ای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند. کفه حسناتم و کفه گناهانم سبک بود. سپس به حسناتم نگاه کردند و یکی یکی حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند! آن حسنات برای ملائک نداشت. چون در زیر هر حسنه ریای پنهانی وجود داشت. گناهانی مثل غرور، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم و.... من کارهای خوب زیادی انجام داده بودم اما دوست داشتم دیده شوم! 🍃چیزی برایم باقی نماند و در آستانه بودم. گناهانم مانده و حسناتم رفته بود. در آن وانفسا که بسیار ناراحت بودم، صدایی شنیدم: آیا چیزی برایش باقی مانده؟ گفتند فقط همین برایش باقی مانده و آن عمل تکه نانی بود که از روی به یک زن و پسر یتیمش بخشیده بودم! من گریه های آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم دیدم. آن را در کفه حسناتم قرار دادند. کفه سنگین شد و همینطور سنگین تر شد تا جایی که صدایی آمد و گفت: نجات یافت. 📕کتاب نسیمی از ملکوت ❤️ باب الحوائج رقیه/بابلسر @babalhavaej_roghayee