.
#سرود_مسجدی
#میلاد_امام_کاظم
#سرود_میلاد_امام_کاظم_علیه_السلام
شد جلوه گر نور الهی ای مــحبان
آمد به دنیا هفتمــین حـامی قــرآن
جان جهان فخر عرب آمد به دوران
گـــوید مــــنادی بــــا شــور و شـــادی
ای مــهدی صــاحب زمان چشم تو روشــن
بــاب الحــوائج آمــد و فــرزند زهرا
از طلعتش گردیده روشن چشم و دلها
مـــرآت ذات کـــبریا آمـــد بـــه دنیــا
گـــوید مــــنادی بــــا شــور و شـــادی
ای مــهدی صــاحب زمان چشم تو روشــن
آمد به دنیا بـــر هــمه امــت ســر آمـد
نـــور دو چـــشم صــادق آل مـــحمد
پشت و پناه دین حق آمـــد خوش آمد
گـــوید مــــنادی بــــا شــور و شـــادی
ای مــهدی صــاحب زمان چشم تو روشــن
آمد به دنیا حضرت موسی بن جعفر
آمد بــه دنـیا شـافع فـردای محــــشر
کون و مکان از مقدمش گشته معطر
گـــوید مــــنادی بــــا شــور و شـــادی
ای مــهدی صــاحب زمان چشم تو روشــن
جشن و سروری در جهان گردیده بـر پا
سبــط رســـول مصطفی آمــد بـــه دنــیا
بـــر خلق عــالم مقدمش فـــرخنده بـــادا
گـــوید مــــنادی بــــا شــور و شـــادی
ای مــهدی صــاحب زمان چشم تو روشــن
✍حسین پیروی
اجرای سبک #استاد_مجید_طاهری 🎤
4_5773679198338027035.mp3
941.3K
خادم اهل بیت 🌺:
سبک 5
#بیستم_ذی_الحجه
#ولادت_حضرت_کاظم_علیه_السلام
آسمونا غرق نوره
روشنه همه عَوالِم
آخه شده روز عید ِ
میلاد امام ِکاظم
قمر ِ ،علی ابن ابی طالبه
برای ِ ،مصطفی' ،هفتمین ،نائبه
اومد، دلبر قلبای عاشق
ولله ،دلیل خلق ِ خلایق
موسی'، گوهر حضرت صادق
جانم ،فدای حضرت کاظم...
یا
جانم،سیدی حضرت موسی'...
🌸🌸🌸🌸🌸
یه نگاه یاس جعفر
غم دلارو زدوده
تو دستای کوچیک او
دریای عطا و جوده
حاجت شیعه ها رو میده یه نگاش
عرش حق شده خاک به زیر قدماش
اومد ،پدر شاه خراسان
الحق،قبله ی مردم ایران
مظهر،برای رحمت یزدان
جانم ،فدای حضرت کاظم....
یا
جانم،سیدی حضرت موسی'....
🌸🌸🌸🌸🌸
اومده اونی که الحق
مقتدای عالمینه
انیس دل شکسته
تو حرم کاظمینه
دخترش صاحب ِ سه درب جنّته
خادمش از غم ِ روز حشر راحته
آقا،دل من کرده هوایت
داره،هوای پایین پایت
بازم،روزی ام کن یه زیارت
جانم ،فدای حضرت کاظم...
یا
جانم،سیدی حضرت موسی'...
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
4_5773679198338027082.mp3
2.34M
سبک 6
#بیستم_ذی_الحجه
#ولادت_حضرت_کاظم_علیه_السلام
لاله ی رضوان صادق
حضرت موسی رسیده
هفتمین نائب برای
احمد طاها رسیده
برای راه حق، وجودش لازم است
عزیز مرتضی، امام ِ کاظم است
ابَالسُّطان مدد....
🌸🌸🌸🌸🌸
بیستم ذی الحجّه سر زد
بر شب عالم سپیده
شد تمام عرش اعلا
روشن از ماه حمیده
شده بعد از غدیر، بهار دیگری
شده دلهای ما ،دوباره حیدری
ابَالسُّطان مدد....
🌸🌸🌸🌸🌸
ما همیشه زیر دِین ِ دخترت معصومه هستیم
در کنار سفره ی جود رئوف تو نشستیم
تمام هست من،شده اموال تو
همیشه نوکرم ، برای آل تو
ابَالسُّطان مدد....
🌸🌸🌸🌸🌸
شد حریم باصفایت
قبله گاه شهر بغداد
با نگاهی بر شکوهت
هر دل غمگین شده شاد
سفر تا کاظمین نصیب ما نما
تا از صحنت بریم، پیاده کربلا
ابَالسُّطان مدد....
✍عبدالمحسن
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
میلاد امام کاظم علیه السلام
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
ذی الحجّه و دلها شد،مَحوِ گل شقایق
تابنده شد به عالَم،ماهِ امامِ صادق
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
امامِ هفتمِ ما،مِهرِ رُخَش عیان شد
آمد وَ سرپناه و،اُمیدِ عاشقان شد
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
اَبواء بهشتِ رضوان،گردیده از جمالش
جانم فدای حُسن و،خال و خط و خِصالش
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
آمد به دنیا عَبدی،حق طینت و دل آرا
گیریم به این ولادت،عیدی زِ دست زهرا
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
ما جملگی محبّ ِ ، اربابمان حسینیم
با پای دل روانه ، به سوی کاظمینیم
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
صلِّ عَلیٰ محمد امام کاظم آمد
?ابواء : نام روستایی بین مکه و مدینه
که امام کاظم علیه السلام بعد از اتمام مَناسکِ حج در راه برگشت به مدینه در آن روستا متولد شدند
سیاهپوشان محرم
شکر خدا که زنده هستم این محرم
بازآمدم زیر لوای اشک و پرچم
گر با بدی با خوبها ،خواندیم درهم
بوده دعای مادرت زهرا مُسلّم
آقا برای ماهتان دلتنگ بودم
دلتنگ رخت و شال مشکی رنگ بودم
باز آمدم تا یارسینه چاک باشم
در روضه هایت زائر افلاک باشم
اشکی بده تا پاک پاک پاک باشم
شاید که سال بعد زیر خاک باشم
ای کاش با عشق شما زیبا بمیرم
در کربلا در روز عاشورا بمیرم
از کودکی با عشقتان من قد کشیدم
بددیدی از من از تو جزخوبی ندیدم
هرجاکه بوده روضه ات باسر دویدم
باروسیاهی آمدم کن روسفیدم
من را جدااز خود مکن تازنده هستم
حرّی بساز از من که من شرمنده هستم
توپرچمت باشد سیه من رو سیاهم
تو عصمت مطلق لی من در گناهم
تو پادشاهی من سیاهیِ سپاهم
امّا همیشه با شما در قتلگاهم
عُمری بود با داغتان بدحالم آقا
لطمه زنان روضهء گودالم آقا
توبودی و در امتحان حق قبولی
تو بودی و مظلومی آل رسولی
توبودی و گودال بود و شمر وخولی
آمدسنان بانیّت و قصد فضولی
یکدفعه با پا پیکر تو زیر و رو شد
دستان زینب آنطرف تر پُر ز مو شد
مکشوف میگویم که در مقتل چها شد
پاهای زهرا تاکه در گودال واشد
یکدم زمین لرزید غوغایی بپا شد
از مُهرهء اوّل سرت از تن جدا شد
سرها به نی شد تا به کوفه ریسه بردند
رأس شما را زودتر با کیسه بردند
*( ان شاء الله ذاکرین عزیز اشعار حاوی روضه های مکشوف را به مصداق انّما یرید الله ...... " اهل البیت "برای اهلش بخوانند )
#مجتبی_صمدی_شهاب
#سیاهپوشان
#محرم
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
طلیعه محرّم
سلام ماه محرّم سلام ماه عزا
سلام بیرق ماتم سلام خون خدا
سلام شال سیاه و سلام نوحه و دَم
سلام شعر کتیبه نوای روح افزا
سلام بر دو سه طفلی که در پیاده رو
حسینیه زده با چادران مادرها
سلام چایی روضه که سلسبیلی تو
شده چکیده درآن اشک دیدهء زهرا(س)
سلام گریه کن روز و شب برای حسین(ع)
سلام صاحب روضه سلام ای آقا
سلام میکنم امّا کجا نشستی تو؟
رسیده ام که بگویم من التماس دعا
سلام دادن ما با تو فرق ها دارد
سلام ما به کجا و سلام تو به کجا
سلامِ ناحیه ات مقتل مُصوّر شد
برای مُردن ما کافی است این نجوا
سلام ریش پُر از خون سلام ای تشنه
سلام آنکه سرش رفته روی نی بالا
سلام پیکر غارت شده ، تن بی سر
سلام آنکه تو را کرده دفن اهل قُری
سلام بر لب و دندان خیزران خورده
تن جدا شده از هم مقطّع الأعضا
سلام آنکه به ناموس تو اهانت شد
به پیش چشم همه شد سرت جدا زقفا
سلام ویژهء من اربعین کنار شما
پس از پیاده روی ها : سلام کربُ بلا
مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
غزل مصیبت حضرت مسلم علیه السلام
وسط کوفه گرفتار شدم یار نیا
میهمانم که مرا داده غم آزار نیا
اوّل صبح همه جمع به دورم بودند
شب رسید و سر من ماند به دیوار نیا
آه حسرت کشم و دست زنم بر دستم
هر قدم ذکر لب من شده صد بار نیا
خسته ام زخمی ام و سخت به تو محتاجم
تو طبیب منی امّا سرِ بیمار نیا
خجلم بیشتر از تو ز روی مادر تو
که کشاندم ، گُلش را وسط خار نیا
هر چه از کوفه کشیده پدرت فهمیدم
شیر تنها شده در حلقهء کفتار نیار
بین گودال که با سر به زمین اُفتادم
یاد گودال تو اُفتادم و اشرار نیا
دست من بست کسی قافله آمد یادم
بُرد با چکمه مرا تا دَمِ دربار نیا
سنگ باران که شدم داد زدم یا زینب(س)
سنگ تیز است شود مقنعه گُلدار نیا
پایِ زینب برسد وای اگر در کوفه
می شود مضحکهء شهر به بازار نیا
روسری دزد در این شهر فراوان باشد
محض ناموس در این قوم بزه کار نیار
گیسویم را که کشیدند کشیدم ضجّه
مو بُلند است رقیّه زنم جار نیا
مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ه.ش
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
غزل اول جلسه ای شب دوم محرم
من آمدم که گریه کنم دست من بگیر
ترسم زمان رود شود این عرصه زود، دیر
قسمت نشد اگر که جوانمرگ تو شوم
لطفی نما شوم درِ این خانه پیرِ پیر
باشد مرا به نوکری خود مکن قبول
من داد میزنم که شمائی به من امیر
ماه محرّم است خودم که نیامدم !
زهرا(س) مرا کشانده دوباره به این مسیر
چونکه شفای تو اشک است، فاطمه(س)
بر گریه بر عزای تو کرده مرا اجیر
آخر شنیده ام به غمت خنده کرده اند
بر خشکی لبان تو در خشکی کویر
مثل زنی که مُرده جوانش شبانه روز
من زار میزنم به تن رفته در حصیر
مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
ورود کاروان به کربلا
از آنزمان که خیمه را برپا نمودی
در بین این صحرای غم مأوا نمودی
دوش مرا تکیه گه غمها نمودی
خونِ دوباره بر دلِ زهرا نمودی
غم ذرّه ذرّه قلب من را آب کرده
این سرزمین روح مرا بی تاب کرده
تو گفته بودی میهمان کوفیانیم
تو گفته بودی در امانِ کوفیانیم
آرام از دست و زبانِ کوفیانیم
محبوبِ هر پیرو جوان کوفیانیم
از چه به استقبالمان لشکر رسیده؟
سدّ ره ما نیزه با خنجر رسیده
دلشوره افتاده به جانم جانِ خواهر
کج کن مسیر رفتنت را سوی دیگر
برخیز برگردیم تا شهرِ پیمبر
بازی نکن با قلب زینب ای برادر
یک دل فقط دارم که آن بر تو سپُردم
اصلا نزن حرف از جدائی تا نمُردم
عبّاس را فرمان بده جولان نماید
با غُرّشی این قوم را حیران نماید
شاید که دشمن خویش را پنهان نماید
سوی مدینه رجعتم آسان نماید
عباسِ من قرص قمر تو آفتابی
می ترسد این لشکر زعباسم حسابی
اُطراق کردی بین این صحرا چه سازی
گر سَد شود بر روی ما دریا چه سازی
با آفتاب و خشکی لبها چه سازی
خواهی که با اهل حرم آقا چه سازی
با من نگو با چشم خود حرف از جدائی
با من نگو زینب میان کربلایی
در ذهن من زیباترین تمثال هستی
از چه پریشان خاطر و احوال هستی
تو محو معبودی کمی خوشحال هستی
آخر چرا خیره به آن گودال هستی
ایکاش راهت لحظه ای آنجا نیفتد
کارت به عصر روز عاشورا نیفتد
از این سراشیبی به دیدارت می آیم
دنبال چشم خسته وتارت می آیم
شاید که خوردم یار به کارت می آیم
وقتی دهد سر نیزه آزارت می آیم
امّا دعا کن تا نباشم من به پیشت
وقتی که پنجه میزند قاتل به ریشت
مجتبی صمدی شهاب
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
غزل مصیبت ورودیه شب دوم
نگرانی من از چهرهء زردم پیداست
تو مگو خواهر من منزل آخر اینجاست
دلهُره کُشت مرا خواهر خود را دریاب
باورم نیست که این دشت همان کرب و بلاست
آیه میخوانی و ارکان تنم می لرزد
نیستی فکر من انگار دو چشمم دریاست
نگران توأم ای یار بیا برگردیم
با تو بودن همه اُمّید دلم بعد خداست
از بَرم دور مشو بَندِ دلم پاره شود
بازی اینگونه مگر با دل بیمار رواست؟
شانه ات را برسان تا که به آن سر بنهم
از نگاهم تو ببین درد دل من پیداست
به مدینه ببری کاش رُباب و طفلش
منّت آب از این کور دلان بی معناست
از سرت مویی اگر کم بشود می میرم
چه رسد تا که ببینم سرِ نعشت دعواست
من چگونه سرِ جسم تو به گودال آیم
تا ببینم تن تو بی زره و خود و عباست
نگرانم که نوک نیزه به حلقت برسد
یا ببینم به شکم خُفته تنت در صحراست
همهء دلخوشی ام مثل تو بر عبّاس است
بی ابالفضل شوم مُشکل من معجرهاست
حاضرم تا ابدالدّهر بسوزم امّا
من نبینم سرِ تو سایه ء من از بالاست
مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam