eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
32 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه فرهنگی بابُ الحَرَم 🔸کانال متن روضه: @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
غزل مصیبت حضرت قاسم بن الحسن(ع) ای ماه خون گرفته عمو مضطرت شده مثل تن علی دل من پرپرت شده تا گرد و خاک بر سر جسمت بلند شد گفتم خدا به خیر کند محشرت شده رفته فرو تنت به دل خاک ها چرا پا خورده ای مگر که زمین بسترت شده چشمت زدند چشم پلیدان این سپاه که لخته خون عذار رُخ انورت شده داماد سنگ خوردهء من سر بلند کن که نو عروس تو نگران خاطرت شده پا بر زمین مکش که مرا میزنی زمین بنگر مُقلّدم که چه با رهبرت شده خوردی عسل ولی ز لبت چکّه میکند از بسکه پُر ترک لب تو، ساغرت شده ایکاش با زِره تو به میدان می آمدی تا لِه نمیشدی چه به این پیکرت شده چشمت به لب رسیده چه خاکی به سر کنم چه دلخراش چهرهء خوش منظرت شده گیسوی تو کنار تنت ریخته زمین سر پنجه ها مگر که شکنجه گرت شده مانند مادرم شده خُرد استخوان تو این ارث کوچه سهم تو از کوثرت شده تو درد میکشی و دلم تیر میکشد دردِ جناق وا شده درد سرت شده در زیر نعل ها بدنت قد کشیده است مثل عموی خود شده ای باورت شده؟ مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غزل اول جلسه ای شب هفتم حضرت علی اصغر (ع) عجب حال خوشی در روضه ها هست به قدر وسعت عالم صفا هست در این شهر سیه رو بین روضه نفس تنگی نمیگیری هوا هست به دور هم جمعند عاشقان و به قدر وُسع عشق است و وفا هست حرم را در حسینیه ببینید به هر جا روضه باشد کربلا هست سگ کهف حریم کربلا شو فنای جای دگر اینجا بقا هست اگر داری مریض لا علاجی بیا روضه بیا دارالشّفا هست به این خانه بیا تا که ببینی سر این سُفره شاه است و گدا هست خضاب دیگران رنگی ندارد در این وادی زخون آری حنا هست اگر با گوش دل، دل داده باشی صدای گریهء یک آشنا هست هزار و چار صد سال است مهدی(عج) عزادار غمِ خون خدا هست روایت از امام صادق(ع) آمد که گریه بهر جدّم کیمیا هست خدا این اشک را از ما نگیرد که هر چه خیر از حال بُکا هست بخوان ای روضه خوان تا که بگرییم برای تشنه ای که سر جدا هست به لطف مادرش زهرا همیشه میان روضه ها آب و غذا هست اگر چه آب مهر مادرش بود ولی شرح غمش پُر ماجرا هست به منّت بهر طفلش آب خواهد ز قومی که تماما اشقیا هست پدر فریاد زد رحمی به طفلم اگر یک مرد در بین شما هست ... بگیرد طفل من سیراب سازد اگر یک ذرّه ای لطف و عطا هست به جای آب تیر آمد چه تیری که بهر صید زخمش بی دوا هست چه تیری اُستخوان حلق بشکست چنین ذبح عظیمی در کجا هست؟ علی را تا نبیند مادر او چه جایی بهتر از زیر عبا هست به حیرانی بابا خنده کردند بگو آیا که یک ذره حیا هست الهی مادرش اصلا نبیند سرِ ششماهه در طشت طلا هست مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غزل مصیبت حضرت علی اصغر علیه السلام پسری که پدرش بُرد به میدان اورا کرد بر دست چو مه پاره نمایان اورا مانده بودند که این نور هدایتگر چیست چونکه دیدند دَمی پارهء قرآن اورا کیست این طفل که خود آیتِ کُبریِ خداست کرده سجده به دَرَش خیل بزرگان اورا سرش امّا ز عطش بر سر شانه خَم بود کاش آبی بدهد یک تن از آنان اورا هر دری زد پدرش تا که به آبی برسد بُرد زین رو وسط معرکه سُلطان اورا کار شَه وای به منّت کِشی از قوم رسید کاش لاقل برسد آب ز باران اورا تا که گفت آب همه لشکریان خندیدند گویی اصلا نشمردند مسلمان او را وسط خُطبهء شه بود که یک تیر پرید تیرِ وحشیِ سه سر بُرد به پایان اورا تیرِ چرخیده شده بین گلو جا خوش کرد خِیرش این بود فقط داد سه دندان اورا با سه شعبه عَصبِ گردنش از کار اُفتاد کُند شد دم به دم آن حالت لرزان اورا مادرش در بر خیمه چِقَدَر دلخوش بود که به طفلش پدرش هست نگهبان اورا دو قدم سمت حرم رفت دوباره برگشت همه دیدند گرفتار و پریشان اورا بُرد در پشت حرم تا که نهانش سازد تا که شاید کند از معرکه پنهان اورا ولی انگار قرار است به نیزه برود نیزه پیداش کند شام غریبان اورا مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غزل اول جلسه ای شب هشتم حضرت علی اکبر علیه السلام هر کَس به کربلا نرود میکند ضرر شاید نداشته ز معانی حق خبر صدها کلام حضرت صادق چنین بُود دوری مکن ز فیض فراعقل این سفر این راه پُر نشیب رسد تا خودِ خدا عرش خداست خانهء خورشید وآن قمر ارباب اگر اراده کند بنده می شوی ظلمت کنار میرود و میشوی سحر پا پس نکش اگر به حرم راه دادنت با سر برو ، نمان که نیفتی تو در خطر آنقدر گریه کن که تورا هم دهند راه پا بر زمین بکوب در این خانه پشتِ در کربُ بلاست خانهء اَمنی که صاحبش آن کِشتی نجات خدا هست بر بشر به مادرش بگو که تو را دعوتت کند باشد دعای فاطمه والله مُعتبر امّا اگر شدی شب جمعه تو زائرش روضه نخوان کنار پدر از غمِ پسر بابا کنار نعش علی خورد بر زمین جانش به روی لب شد و اُفتاد مُحتضر گفت ای عزیز من تو چرا تکّه تکّه ای شد پاره پاره از غم تو از پدر جگر باید که جسم پرپر تو در عبا نهم گویی که ضربه خورده ای از هر که در گُذر این لخته خون اگر بگذارد ببوسمت گر چه نمانده از لب پُر خون تو اثر برخیز عمّه را ببر از بین این سپاه تا کم کنند بر قد و بر قامتش نظر مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
مربع ترکیب مصیبت علی اکبر علیه السلام الله اکبر اکبر از بابا جدا شد وقتی جدا شد خیمه بر غم مبتلا شد قلب حرم را کَند مثل کَهرُبا شد دنبال او بابا به لب غرق نوا شد انگار کُلّ خیمه با او رفت میدان مثل غزال از خیمه راهی شد خرامان مُستغرق ذات خدا بود و الهی چون دید بابا هست و درد بی پناهی چون ماه روشن زد به اعماق سیاهی بابا به دنبالش کشید از سینه آهی یعنی تمام حاصل عمرم تو هستی آهسته تر اینگونه قلبم را شکستی وقتی به میدان زد صلای محشر آمد انگار حیدر با رُخِ پیغمبر آمد در حملهء اوّل سپه از پا در آمد از بسکه سر زد حوصله دیگر سرآمد لشکر سخن از حملهء یک شیر می گفت عبّاس دنبال علی تکبیر می گفت شد ساعتی و تشنه گی بر او اثر کرد بابای خود را از لب خُشکش خبر کرد هم او به بابا هم پدر بر او نظر کرد با شهد لب درمان آن سوزِ جگر کرد لب بر لبش بگذاشت تا او جان بگیرد کم مانده بود اکبر که از خجلت بمیرد با آنکه آبِ پاک مهر مادرش بود لبهای بابا خشک تر از اکبرش بود نوشیدن از دست پیمبر باورش بود این بار رفت و این وداع آخرش بود اکبر که همنام امیرالمؤمنین بود بر قتل او صد ابن مُلجم در کمین بود دیدند یکباره فضا تغییر کرده دشمن برای کُشتنش تدبیر کرده این روضه شاه کربلا را پیر کرده تیری میان حلق اکبر گیر کرده نامردی آمد نیزه ای بر پهلویش زد نامرد دیگر ضربه بین اَبرویش زد فریاد او از پیکر بابا توان بُرد فریاد بابا را به اوج آسمان بُرد خون، دیدِ چشمان *عُقابش از میان بُرد اسبش علی را در میان دشمنان بُرد دیگر علی بین حرامی گیر اُفتاد جسمش اسیر لشکر شمشیر اُفتاد هرکَس رسید از راه بی لحظه شُماری بر پیکر سرو حرم زد یادگاری جشن علے کُشتن بپا کردند آری از پا حسین اُفتاد با این زخم کاری اُمیّد دیرینهء بابا مُنجلے شد آقا در اینجا صاحب صدها علے شد *عقاب: نام اسب حضرت علی اکبر(ع) مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غزل اول جلسه ای شب تاسوعا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بیا که محفل ما بی تو آسمانی نیست اگر نظر نکنی اشک دیدگانی نیست تو پیر گریهء مایی مرا دعائی کن که بی دعای تو خیری در این جوانی نیست بهار بودن من دیده های نمناک است به روضه ها که ببارم دگر خزانی نیست چقدر دوری از تو ز گریه دورم کرد برای وسعت این رزق جُز تو بانی نیست شباهت من و تو این لباس مِشکی شد وگرنه بهر رسیدن به تو توانی نیست گذشت هم رمضان و گذشت هم عرفه هنوز غرق گناهم غمم نهانی نیست به دستهای عمویت بگیر دست مرا که بهتر از تو مرا چاره و اَمانی نیست بیا به روضهء دستِ قَلم سراسیمه بیا و روضه بخوان جز تو روضه خوانی نیست بیا بگو که علمدار بر زمین اُفتاد ز چشم پاره بگو قدرت بیانی نیست بگو چه شد که ز پهلو سرش به نیزه نشست که بعد از آن به تن اهل خیمه جانی نیست مگر چه بوده عمودی که بر سرش آمد که بهر ساقیِ طفلان لب و دهانی نیست ز علقمه که می آمد حسین شَک کردند صدا زدند که بابای ما کمانے نیست مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غزل مصیبت حضرت عبّاس(ع) رفتی و رفت دگر سایهء تو از سرمن بی تو پاشید زِ هم هیمنهء لشکر من همه از قَدّ رشید تو سخن میگفتند شده ای از چه کنون مثل علی اصغر من با زمین خوردن تو شاه زمینگیر شده این قد و قامت درهم نشود باور من روبھان آمده بالای سرت می رقصند غُرّشے کن که بترسند ز شیر نَرِ من دستھايت که دلِ معرکه بر خاک اُفتاد همه گفتند دگر خاک شده بر سر من کاش میشد که نقابے بزنی بر چھره چشم خوردی که شدی مُحتضری در برِمن تیر ، هَم مردُمکِ چشم تورا پاشیده هم که انداخته از پا و کمر پیکر من خونِ پیشانے تو پاک شده قبل از من گوئیا دست کشیده به سرت مادر من بی تو سردار به بَد دردسرےاُفتادم می شود ختم به بد غائله ای آخر من بی نگهبانے زن های حرم از یک سو تشنگیِ حرمم دردسرِ دیگر من نَبرم خیمه تورا روے سرت میریزند ببرم خیمه تو را جان بدهد دختر من زده صدھا گرهء کور غمت بر کارم بی تو بر باد رود مقنعهء خواهر من مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غزل اول جلسه ای شب عاشورا دل که عاشق بشود واله و سر گردان است چشم هم در پِیِ این عشق فقط گریان است راه تسکین فراق و غم و محنت اشک است دل که خشکید فقط چارهء آن باران است حلقهء روضهء ارباب بُوَد عرش خدا هر چه فیض است در این دایرهء امکان است شاه و رعیت درِ این خانه همه مُحترمند نوکر این حرم عشق خودش سلطان است این سخن را سرِ بازار محبّت بزنید هر کَسی شد سگِ دربار حسین انسان است کربلا یک کلمه هست ولی در معنا شرح آن باطن آیات همه قرآن است شرح بی تابی زینب شب عاشورا چیست که از این مصرعِ غم بر لب عالم جان است باید امشب به سر و سینه زنان دَم بدهیم امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ولی افسوس قرار است ببیند زینب صبح فردا بدنش زیر سُمِ اسبان است بدنش هیچ چه سازد که ببیند به درخت سر بُبریدهء یار است که آویزان است لطمه اینجاست روا، هر که غروب فردا موی زینب بِکِشد پست تر از حیوان است مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غزل مصیبت شب عاشورا بنشین برادرانه دوباره کنار من پایان بده به گریهء بی اختیار من از رنگ و روی زرد خودم مُلتفت شدم فصل خزان رسیده به فصل بهار من امشب بیا و مجلس ختم مرا بگیر بالا سرم بمان که نمانده قرار من دارم شبیه مادرمان میشوم کمان مگذار این فراق شود شود کوله بار من امشب اگر به صبح رسد میشود شروع تلخیِ روزگار تو و روزگار من فردا اگر که زخمیِ گودال بینمت آغاز میشود همهء اضطرار من فردا اگر گلوی تو با نیزه وا شود آتش رود به عرش ز داد و هوار من من بوسه میزنم به گلویت بعید نیست حلقوم پاره پاره بیاید به کار من رخصت بده که موی تو کوتاهتر کنم تا که به پنجه ها نرسد شاخسار من منکه هنوز سیلیِ مُحکم نخورده ام از گریه پُر ورم شده شده چشمان تار من همسایه ام که سایهء من را ندیده است فردا چگونه شمر شود هم قطار من ؟ زَجر و سنان و اَخنس و خولی و حرمله مُشتی شرابخوار بگردد حصار من شمشیر و تیر و نیزه کِشد انتظار تو بازار و سنگ کوفه کِشد انتظار من قرآن بخوان اگر به سرِ نیزه جا شدی تا جان بگیرد این نفسِ ذوالفقار من حتّی اگر که پَرت شوم با لگد حسین می ایستم که کم نشود اقتدار من مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غزل اول جلسه ای روز عاشورا عاشق شدن غریبیِ ایّام بودن است حیرانی و بدون سرانجام بودن است مقصود کعبه کرب و بلا رفتن است و بس این حجّ واقعی و در اِحرام بودن است بوسه اگر که لب ، نزند بر ضریح یار معنی دور بودن و ناکام بودن است پُخته شدن ز سوز جگر میشود نصیب چشم بدون اشک همان خام بودن است *خاموش شد چراغ ، نرو که مسیر حق با یار خویش ماندن و همگام بودن است دنیا طلب اگر که شدی *اِبن حُرِ شوی کاین مرزِ خاص بودنت از عام بودن است اینجا برای دیده شدن نوکری نکن جلوه گری به وادی گمنام بودن است در این مسیر چون *حُججی ها قدم بنه که راه وصل غرق در آلام بودن است واقف مگر نبود به احکام ذبح ، شمر این ادّعایِ خادم اسلام بودن است!؟ از پشت سر برید و به او آب هم نداد این روضه داغ سینه ، در اِبهام بودن است با قتل صبر و زجر کُشی شد جدا سرش این شرح مرغ بِسملِ در دام بودن است * اشاره به خاموش کردن چراغ به فرمان امام در شب عاشورا * عبیدالله ابن حرّ جعفی که دعوت امام را نپذیرفت * شهید حججی مدافع حرم مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غزل مصیبت قتلگاه عاشورا بر شاه تشنه نیزه و شمشیرها زدند چون ماجرای کوچه به او بی هوا زدند آنانکه در مدینه نبودند آمدند مُحکم به روی پهلوی او ضرب پا زدند سر دستهء اراذل کوفه اشاره کرد یکباره با اشاره ء آن بی حیا زدند تشویق می شدند کسانی که میزدند او را میان هلهله با مرحبا زدند بودند نان خور پدر و جدّ او ولی این صید را طایفه ای آشنا زدند جز سنگ و تیر و نیزه و تیغ این درنده ها با هرزه گی به معرکه با ناسزا زدند در پیش چشم خواهر او بین قتلگاه بر جای جای پیکر او هر کجا زدند عبّاس تا که بود که جرأت نداشتند شه را جدا زچشم یلِ با وفا زدند با پا به روی سینهء زخمش پریده و با قهقهه چقدر به او بی اِبا زدند بازی شان گرفت که تا خنده ای کنند با پنجه بر محاسن خون خدا زدند تا ضربهء دوازدهم هِی ادامه داد بی وقفه ضربه تا که سرش شد جدا زدند بر روی خاک با شکم افتاده بود چون دیوانه وار گَردن او از قفا زدند زینب رسیده بود که خاکی بسر کند با پشت دست خواهر او را چرا زدند ! یک عدّه پیرمردِ سیه دل رسیده و با نیّت ثواب به او با عصا زدند مجتبی صمدی شهاب محرم ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
‍ هدیه به ارباب صلوات شور یا زمینه سیاه پوشان و محرم سبک مسیر رو ضه باز شعر رضا نصابی به نفس کربلایی جواد حقیقت زمانه گریه بر ارباب عالم شد مشکی بپوشید که بازم محرم شد دوباره باز شعرو نوحه ی محتشم نقش به روی هر بیرق و پرچم شد اسم تو دوباره تکثیر می شه باز هوای شهر نفس گیر می شه بیاد هر کسی تو روضت اقا از گناه و زشتی تطهیر می شه وای من وای من ای حسین به تن کنید رخته عزای ارباب و فبک علی الحسین موقع ماتم شد کنار قتلگاه با سوزو اشک و اه روضه خونت زهرا با قامته خم شد تورو وقتی تک و تنها دیدن به حال زار تو می خندیدن توی فرصت کم و کوتاهی عبا و عما مت و دزدیدن وای من وای من ای حسین تا افتادی بر خاک روی لبه زینب نوای محزونه حسین حسینم شد زیر سم مرکب اخر تنه پاکت چه نامرتب شد چه نا منظم شد هر چی داشتی به غنیمت بردن همه ی تنت رو غارت بردن تا دیدن به روی خاک افتادی اهل خیمه رو اسارت بردن وای من وای من ای حسین رضا نصابی
AUD-20210726-WA0160.mp3
6.5M
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
26580.mp3
651K
لحظه شمار روضه هاتم - از حالا گریون عزاتم نیومده ماه محرّم - غمگین مثه پرچم سیاتم ماه غمت؛ ماه گریه هاس ، حاجتا رواس شور عاشقا فقط حسینه محرمت میرسه ز راه، اشک و سوز و آه داغ روضه ها فقط حسینه آی نوکرا زمون ماتم اومد حی علی العزا محرم اومد واویلا آه و واویلا سینه پرازاندوه و درده - بساط شادی سرده سرده کتیبه های محتشم باز - دلای ما رو قبضه کرده تلاطم؛ بزم نوکرا، نوحه و نوا حال هیئتا لبریزه شوره ترنم؛ چاووش عزات، پرچم سیات چشمه های ناب ناب نوره آی نوکرا زمون ماتم اومد حی علی العزا محرم اومد واویلا آه و واویلا شاعر : جابر عابدی ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
این ذکر مباهله است، گویا و جلی‌ست حق اول ‌و آخر‌ است، حق لم یزلی‌ست اثبات به حق بودن اسلام و رسول جان حسنین و جان زهرا و علی‌ست ...... اصل همۀ اصول بوده‌ست علی راه و روش وصول بوده‌ست علی ایات مباهله به من فهماندند نَفس و نَفَس رسول بوده است علی
وضو بگیرم و در حال روزه با تکبیر کنم مباهله با دشمنان حی قدیر زبان حق شوم و آیة مباهله را به شأن فاطمه و شوهرش کنم تفسیر ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر محمد وعلی و فاطمه، حسین و حسن که پنج در عددند و یکی چو حی قدیر پی مباهله کردند روی در صحرا یکی چو مهر فروزان چهار ماه منیر فتاد چشم نصارا به آن خدارویان که نور طلعتشان گشته بود عالم گیر مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند که نیست غیر هلاکت برایشان تقدیر همه به خاک قدوم پیمبر افتادند که ای ز جانب حق خلق را بشیر و نذیر به حضرت تو نصاری تمام تسلیم اند که تو بلند مقامی و ما تمام حقیر هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی که می کنند در این آیه حیله و تزویر کنند فضل علی را به دشمنی انکار خدای نگذرد از این خطا و این تقصیر چرا شدند فراری از این حقیقت محض چرا به سلسلة نفس خود شدند اسیر قسم به جان علی منکر مباهله را خدای لعن نموده، پیمبرش تکفیر گرفتم آنکه شود خصم منکر خورشید کجا به تابش انوار آن کند تأثیر فضائل علی از حد بود فزون چه زیان که بر مباهله منکر شوند یا به غدیر علی کسی است که در جنگ بدر شد پیروز خدا به جنگ احد می دهد به او شمشیر علی است فاتح احزاب و فاتح خیبر علی است تیرالهی به قلب خصم شریر علی است بت شکن کعبه روی دوش رسول علی به بیشة اسلام شد خروشان شیر علی به جای نبی خفت و جان گرفت به دست کسی نیافت چو او این چنین مقام خطیر حدیث منزله چون آفتاب می تابد به این دلیل علی بعد مصطفاست امیر وصی احمد مرسل کسی بود "میثم" که در تمام فضایل ورا نبود نظیر
امر نُبی است بهر نَبی، میر مسلمین روز عظیم و عزّت خیرالوَراست این آورده چار یار و خود این یار راستین یعنی گواه عاشق صادق در آستین هستی شده است چشم که بیند مباهله کامل‌ترین رسیده و آورده تکمله شاعر نیامده است که دیوان نشان دهد ساحر نبوده است که ثُعبان نشان دهد آمد به خارزار، گلستان نشان دهد با مصحفش تکامل انسان نشان دهد زین مرد اُسوه، حق به یقین خوب‌تر نداشت محبوب‌تر نداشت و مجذوب‌تر نداشت مردی رسد که چشم فضیلت به راه اوست لبریز از فروغ هدایت نگاه اوست یوسف در آرزوی فتادن به چاه اوست خود حق‌‌پناه و خیل رسل در پناه اوست شاید مسیح چهره بساید به درگهش آید یکی ولی همه هستی به همرهش می‌آید آن‌که منطق و برهان بیاورد بهر کویر سوخته، باران بیاورد امن و امان بیاورد، ایمان بیاورد برتر ز هر چه معجزه، قرآن بیاورد در عزم جزم «کَالجَبَلِ الرّاسِخ» آمده دینش به هر چه دین، پس از این ناسخ آمده این پنج تن، تجسّم باور به داورند عالم تمام پیکره، این پنج تن سرند این پنج هر یکی به جهانی برابرند گفتم برابرند! غلط بود، برترند شوی و دو پور مادر سادات آمدند خم‌خانه‌های پیر خرابات آمدند این آینه که در دل او جز صفا نبود یک لحظه از عطوفت و رحمت جدا نبود این عبد، بنده‌ی احدی جز خدا نبود دستور اگر نبود، به نفرین رضا نبود قلب نبی است منزل آیات مُنزِله آورده روشنی به چراغ مباهله بوحارثا! برو ز مسیحا سؤال کن تورات را ببین و ز موسی سؤال کن معنای لفظ «اَنفُسَنا» را سؤال کن این کیست در کنار نبی؟ ها! سؤال کن او حیدر است و نفسِ نفیسِ نبی، علی است وین دو مبین به غیر یکی، ور نه اَحوَلی است اُسقُف ز صحنه لرزه به جانش فتاده بود هستی به پا، به گفتن آمین ستاده بود لب را اگر رسول به نفرین گشاده بود خاک مسیحیان همه بر باد داده بود نفرین ولی نکرد و بر این راز پرده به روح دعاست احمد و نفرین نکرده به باطل که نور و جلوه‌ی حق دید، رنگ باخت آمد یقین به معرکه، تردید رنگ باخت فانوس‌واره در بر خورشید رنگ باخت تثلیث در برابر توحید رنگ باخت اسلام دین برتر و آیین سرمد است خُلق عظیم و ختم رسولان محمّد است امروز روز احمد و تثبیت مرتضاست در دست مِهرِ دست خدا، دست مجتباست وآن نازدانه‌ای که در آغوش مصطفی است باشد حسین فاطمه، سلطان قلب‌هاست وآن بانویی که چرخ به تعظیم او خم است خیرالنّسای عالم و بانوی مریم است ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشعار شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع) - علی اکبر لطیفیان   کاش میشد بنویسم که گرفتار شدم مثل خورشید گرفتار شب تار شدم   مرد این شهرم و به پیر زنی مدیونم این هم از غربت من بود که ناچار شدم   من نمیخواستم علت دلواپسی حضرت زینب کبری شوم... انگار شدم   من در این خانه تو در خانه خولی ...تازه  با تو همسایه دیوار به دیوار شدم   کاش میشد بنویسم کفنی برداری کفنی نیست اگر پیرهنی برداری   علی اکبر لطیفیان   ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
اینان که حرف بیعت با یار میزنند آخر میان کوچه مرا دار میزنند   اینجا میا که مردم مهمان نوازشان طفل تو را به لحظه دیدار میزنند   این کوفه مردمش ز مدینه شقی ترست یعنی کسی که باشد عزادار میزنند   دیدم برای آمدنت روی اُشتران چندین هزار نیزه فقط بار میزنند   اینجا برای کشتن طفل سه ساله ات هر لحظه حرف سیلی و مسمار میزنند   فتوای: خون نسل علی شد حلال را هر شب به روی مأذنه ها جار میزنند   آقا نیا که آخرش این شور چشم ها تیری به صحن چشم علمدار میزنند   سر بسته گویمت که پریشان زینبم حرف از اسیر کوچه و بازار میزنند   می ترسم از دمی که یتیمان تو حسین پائین پای نیزه ی تو زار میزنند   این کوفه آخرش به تو نیرنگ میزند حتی به رأس اصغر تو سنگ میزنند   مهدی نظری   ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غصه و غم، اشک و ماتم را به من دادى حسين بهترينهاى دو عالم را به من دادى حسين   يازده ماه است کارم را معطل کرده اند خوب شد ماه محرم را به من دادى حسين   هر زمان دم مي دهم يعنى ز تو دم مي زنم نيستم عيسا ولى دم را به من دادى حسين   خانه زاد کربلايم خانه ات آباد باد! خانه ام آباد شد، غم را به من دادى حسين   پيش ختم الانبيا و پيش ختم الاوصيا همنشينى دو خاتم را به من دادى حسين   من محرم تا محرم فطرس اين خانه ام بال من افتاد، بالم را به من دادى حسين   من حسينيه شدم رخت سياهم پرچمم اى به قربانت که پرچم را به من دادى حسين   کار با باران ندارم گريه هايم را نگير بهتر از باران زمزم را به من دادى حسين   ريزه خواران محرم سفره دار عالمند سفره هاى چند حاتم را به من دادى حسين   من کنار سفره هاى روضه ات آدم شدم توبه مقبولِ آدم را به من دادى حسين             علي اكبر لطيفيان
همیشه گدایی که آقا ندارد سر سفره ی هیج جا " جا ندارد بدون تعارف زدن سفره خوب است کرم خانه اصلا بفرما ندارد تقلا مکن تا مچم را بگیری گنهکار که بوق و کرنا ندارد بیا پیش مردم مگو که چه کردم خجالت کشیدن تماشا ندارد تو ناراحتی که چرا پشت کردم بیا خب بزن اینکه دعوا ندارد همین جا بزن آخرت را رها کن برای تو اینجا و آنجا ندارد مکش بر رخ من ببر آتشت را برای کسی که علی را ندارد .... ....سر سفره ی رحمت تو خدایا کسی جا ندارد که زهرا ندارد بگو  روزی ام کربلا نیست  ـ  اینکه نیازی به امروز  و فردا ندارد                                      .......لطیفیان.. .. ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
غصه و غم، اشک و ماتم را به من دادى حسين بهترينهاى دو عالم را به من دادى حسين   يازده ماه است کارم را معطل کرده اند خوب شد ماه محرم را به من دادى حسين   هر زمان دم مي دهم يعنى ز تو دم مي زنم نيستم عيسا ولى دم را به من دادى حسين   خانه زاد کربلايم خانه ات آباد باد! خانه ام آباد شد، غم را به من دادى حسين   پيش ختم الانبيا و پيش ختم الاوصيا همنشينى دو خاتم را به من دادى حسين   من محرم تا محرم فطرس اين خانه ام بال من افتاد، بالم را به من دادى حسين   من حسينيه شدم رخت سياهم پرچمم اى به قربانت که پرچم را به من دادى حسين   کار با باران ندارم گريه هايم را نگير بهتر از باران زمزم را به من دادى حسين   ريزه خواران محرم سفره دار عالمند سفره هاى چند حاتم را به من دادى حسين   من کنار سفره هاى روضه ات آدم شدم توبه مقبولِ آدم را به من دادى حسين             علي اكبر لطيفيان ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
مناجات با خدا-روضه کربلا ممنونتم یه بار دیگه درِ خونت زانو زدم واسه قبولی دعام بازم پیش تو رو زدم من می دونم چه كاره ام، من می دونم كه روسیام امّا خودت گفتی اگه حاجت دارم پیشت بیام حاجت اوّلم اینه: خدا آقامو برسون دیگه بسه خسته شدم از دوری صاحب زمون یعنی بدا دل ندارن؟ مگه آقا برا خوباس؟ توی همین آدم بدا، حسابِ عاشقا جداس آره درسته آخدا، عاشق گُنا نمی كنه اما آقام مهربونه، منو رها نمی كنه با اینكه من گنهكارم، می دونه كه دوسش دارم آقای من خوب می دونه كسی رو جز اون ندارم بدونِ یار مهربون، زندگیمون حروم می شه می دونم آخرش میاد، غصه هامون تموم می شه حاجت دوّمم چیه؟ منو ببر به كربلا یا كه براتمو بده، بازم برم امام رضا شب های جمعه همیشه زودی دلم پر می گیره با ذكر یا كرب و بلا زندگی از سر می گیره یاد اباالفضل می كنه، كنار نهر علقمه یاد همون سرداری كه گرفته بوی فاطمه یاد خیام بی عمو، اشك چشای بچه ها كه نا امیدن و می گن: عمو بیا عمو بیا بارون می باره از چشام به یاد عمّه ای غریب به یاد اون خانمی كه به لب داره أمَّن یجیب می گه الهی بمیرم حسین من یار نداره می مُردم و نمی دیدم كه اون علمدار نداره می گذره و میاد همون لحظه كه بین دشمنا تنها می شه برادرش، ای وای سرش می شه جدا میاد میون گودی و می بوسه رگ های داداش تا سَرُو بالا می كنه، به نیزه می افته نگاش آقام غریب رو نیزه ها آیه ی قرآن می خونه یه شب میاد با دخترش می شینه كنج ویرونه دختر می گه بابا دلم تنگ شده بود برا نگات بابا می گه كه دخترم: فدای لرزش صدات دخترمی گه بابا ببین به زخم دل نمك زدن رو نیزه ها خودت دیدی چطور منو كتك زدن می گه بابا ببین شدم شبیه زهرا مادرت تو این شبا خیلی زیاد زحمت دادم به خواهرت دامنِ من آتیش گرفت، موی سرم سفید شده خواب می دیدم دیشب كه باز یه فاطمه شهید شده خدا به آبروی اون شهید دشت كربلا به حق شاه تشنه لب، حاجتامونو كن روا تو یاری كن رهبرمون، شفا بده مریضامون سایبونِ رحمتتو خودت نگهدار برامون بازم ببخش گناهمو، به حق آسمونیات تا به ابد من می مونم، (اسیرِ) مهربونیات ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
یاحسین مدداربابم    آروم دل بیتابم خسته ام ازاین دلتنگی    بیاودریابم بی شما در این زندگی  ندارم امیدی خاربودم توگل کردیم وبراخودت چیدی بدبودم باتوخوب شدم تومن روبخشیدی حسین ارباب (حسین ارباب ممنونتم حسین ارباب مدیونتم حسین ارباب آقاممنونتم)(2) ای محول الاحوالم   ذکرتوشده قیل وقالم روزیم به دست تودرهر     روزوماه وسالم تو ولیه  نعمت به  کل عالمی آقا بردل شکسته شده چومرحمی آقا مالک  حقیقیه  ملک  اعظمی آقا حسین ارباب (حسین ارباب اناالفقیر حسین ارباب اناالحقیر حسین ارباب انت نعم الامیر)(2) ذکرتوروی لبهامه   سینه زن برات دستامه اشک درعزایت جاری   ازعمق چشمامه ابر بارونه  چشمای  ترم  برای تو هر چی دارم آقا تو زندگیم  فدای تو من یه چیز میخوام ازشما اونم رضای تو حسین ارباب (حسین ارباب تاب وتبم حسین ارباب خواب شبم حسین ارباب تویی ذکر لبم)(2) کربلازده آتیشم   پرازغصه وتشویشم یک سوال دارم کی آقا    کربلایی میشم کربلا  قراره  دل  پریشون  و زارم گرحرم نرم انگاری یه چیزی کم دارم گرحرم برم حل میشه همه کاروبارم حسین ارباب (حسین ارباب بده پرم حسین ارباب شاه کرم حسین ارباب ازحرم تاحرم)(2) گرچه قسمتم نیست آقا   یک سفربیام کربلا بادلی پرازآه میرم    به مشهدالرضا کمترازیه آهوکه نیستم ای گل زهرا دل شکسته وزاروخسته ام نظربنما کربلا میخوام جون مادرت ببرمن را حسین ارباب (حسین ارباب عنایتی حسین ارباب لیاقتی حسین ارباب به منه رایتی)(2