eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
58 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
قدم قدم با قد خم تابوت زهرام‌و به دوشم میبرم اصلا نمیشه باورم تابوت زهرام‌و به دوشم میبرم ..... سخت ترین لحظه و ساعاته تشییعه مادر ساداته آهسته بردارید تابوت‌و این بدن غرق جراحاته اشک حسن اشک حسین به جای گل پای جنازه میریزه داغ علی تازه میشه از زخم سینه خون تازه میریزه ..... شوهرت به چه روزی افتاد هر قدم رو زمین میشینه فاتح خیبرم استم اما تابوتت برا من سنگینه از کوچه ای که زدنت برای من فاطمه سخته بردنت میلرزه بازم حسنت یادش میاد چه جور تو کوچه کشتنت ......... غرق ناله و اشک و آهم شرمنده از رسول‌اللهم کنار قبر تو یا زهرا مرگم را از خدا میخواهم بگو بگو با پدرت میان کوچه ها چه آمد به سرت اگر شکسته شد پرت بگو که بسته بود دست شوهرت ........ داغ تو برا حیدر سخته تشییع گل پرپر سخته نیمه شب پیش چشم دختر بردن تن مادر سخته میاد صدای دخترم وای مادرم وای مادرم وای مادرم آتیش زده بر جگرم وای مادرم وای مادرم وای مادرم ........ زبان حال حضرت زینب چشمام از گریه مثل دریاس اشک چشمام مثه یاقوته شبانه به کجا میبرید مادرم بین این تابوته فدای جسم لاغرت بی مادری زوده برای دخترت فدای زخم پیکرت نرو ببین چقد غریبه شوهرت
اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ سید پوریا هاشمی شأن دستی که دخیل است به کوثر بالاست.. دست این دست به دامن شده محشر بالاست.. سوختن آب شدن بی کس و بی یار شدن سختی عشق همینست رهش سربالاست.. آنچه ساقی ازل داد همان مینوشم.. رتبه مستی ما از تب ساغر بالاست.. چون که خاک قدمت شد شرفش بخشیدند.. تا قیامت به همین مرتبه این سر بالاست ما فقط زیر پر چادرتان آرامیم.. حس وابستگی طفل به مادر بالاست.. هرچه دارند به خانه به گدا میبخشند.. خب طبیعیست شلوغی دم در بالاست.. قبل تو ننگِ عرب، داشتن دختر بود بعد تو میل به آوردن دختر بالاست عالمی گفت که این خطبه تمام دین است لطف زهراست فقط شیعه سرش گر بالاست.. همه زندگی ات را به امامت دادی.. از زمین خوردن تو پرچم حیدر بالاست.. بر روی شهپر جبرئیل فقط جای تو بود.. شاهد بندگی تو ورم پای تو بود ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ وحید محمدی دل خوشی یعنی خدا را داشتن در بهشت لطف او جا داشتن بین سینه حب مولا داشتن مادری مانند زهرا داشتن دل خوشی یعنی دو دنیا مال ماست روز محشر فاطمه دنبال ماست بندگی یعنی عبادات شبش ذکر تسبیحات بر روی لبش سجده های غرق نور زینبش آن حجابی که رسید از مکتبش بندگی یعنی حجاب فاطمه سجده های ناب ناب فاطمه عشق یعنی خنده های فاطمه پر گرفتن در هوای فاطمه نوکری کردن برای فاطمه با امید یک دعای فاطمه عشق یعنی یک نگاه مادری سر پناهی در پناه مادری زندگی یعنی سکوتی پر سرور انعکاس نور در سیمای نور و بساط عاشقی ها جور جور دور باد از زندگیشان چشم شور زندگی یعنی بهشت بندگی بندگی کردن برای زندگی سادگی یعنی به کم ها ساختن در تنور خانه نان را ساختن و حصیری زیر پا انداختن نه به دنیا و طلا دل باختن سادگی یعنی دو لیوان گلی وصله نعلین مولایم علی ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ رضارسول زاده تا آسمانی هست پرواز است بالی هست در دل امیدی هست تا راه وصالی هست شکر خداوندی که با تو آشنایم کرد در سجده می افتم که نورت این حوالی هست درک مقامات تو و ذهن بشر ، هیهات دل خوش به این ماندیم که خواب و خیالی هست سلمان شدن که نیست ساده ، کار می خواهد سه قرن اول انتظار خاکمالی هست تو رحمت محضی و فیضت می رسد دائم تا که نگاه لطف تو بر این اهالی هست ما از تو ممنونیم ذره پروری کردی قابل نبودیم و تو بر ما مادری کردی راز شب قدری و قدرت را خدا داند تو سرالاسراری و این را مصطفی داند یعنی خدا شیرازه ی خلقت تو را خوانده وقتی تو را محور بر آن جمع کسا داند حیدر نبود ، هم کفو تو پیدا نمی گردید شان تو را تنها علی مرتضی داند از انبیا هم عصمت تو هست بالاتر آری خدا این رتبه ی خیرالنسا داند ؟ اول نمود اقرار ای مادر به فضل تو هر کس که خود را سائل آل عبا داند با عشق تو بانو گره خورده حیات ماست روز قیامت مهر تو برگ نجات ماست تو آسمان و یازده خورشید دنبالت وقت سلوکت می رسد پیش خدا بالت نامی ز حورالعین در آیات انسان نیست این هم یکی از صد هزاران وصف اجلالت وحی است گویا ، احترامت واجب عینی است وقتی که می پرسد نبی هر روز احوالت شیرین ترین میوه هایت را به ما دادی جبریل شد جبریل با یک میوه ی کالت ما فکر دنیا و تو فکر محشر مایی ما آرزومان چیست و تو چیست آمالت ! "حی علی خیر العمل" یعنی ولای تو یعنی که نیکی کردن بر بچه های تو بوی خدا آید ز هر جا بگذری خانم وقت عبادت از خدا دل می بری خانم وقتی سفر می رفت پیش تو دلش می ماند تو باعث دلتنگی پیغمبری خانم تو ازدواجت با علی امری الهی بود خوشحال بودی که برای حیدری خانم مریم زمان خود زنی برتر به عالم بود تو از زنان هر دو عالم برتری خانم گویند مردم کاش ما هم فاطمی بودیم روزی که تو فرمانروای محشری خانم پیش خدا خوش باش جای تو به دنیا نیست با آن کمال اینجا برای روح تو جا نیست نزد خدا دارای عز و اعتباری تو ام ابیها شاه بیت روزگاری تو تو حجت الله بر امامان هستی ای مادر می ماند آدم با مقاماتی که داری تو تیغ دو دم یا که سپر ، حیدر نمی خواهد شیر خدا را  هم سپر ، هم ذوالفقاری تو اما علی را باورش کی بود تا بیند در هر کجای خانه اش لاله بکاری تو محشر به هم می ریزد از یک سو حسین بی سر از یک طرف هم دست عباست می آری تو بر رشته های چادر تو دست اندازیم بر این مقام نوکری آن روز می نازیم ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ سید محمد میر هاشمی ای بهار عطوفت ای زهرا ای شهید محبت ای زهرا مشعل عاشقی ز تو روشن ای چراغ هدایت ای زهرا رحمت واسعه تو می باشی بی کران ، بحر رحمت ای زهرا عشق تو می رهاند انسان را از حضیض مذلت ای زهرا ای که همپایه ی نبی باشی به مقام و به رتبت ای زهرا کوچک از بهر قامت روحت خلعتی نبوت ای زهرا تا خدایی تو راه طی کردی در مسیر حقیقت ای زهرا تو خدایی ، پیمبری ؛ نه ، نه ای امام کرامت ای زهرا هیجده عالم وجودت را هیجده دوره فطرت ای زهرا منشا هر کمال و خیری تو ای سراپا عنایت ای زهرا علم کامل صحیفه ات باشد ای سپهر فقاهت ای زهرا چون تو در عالم جوانمردی نیست یک با مروت ای زهرا موج می زد همیشه در همه جا در وجودت متانت ای زهرا اشبه الناس بر نبی بودی به جمال و جلالت ای زهرا ای که بودی برای پیغمبر دختری با درایت ای زهرا بر نبی مهربان تر از مادر بودی ام رسالت ای زهرا مایه ی فخر خالق سبحان سر بلندی خلقت ای زهرا بر سر مرد و زن خداگونه داری آری تو منت ای زهرا قله های کمال را فاتح بس که داری تو همت ای زهرا همه مردان به پیش تو خاموش ز تو گشته به حیرت ای زهرا که دفاع از حریم خود کردی درس آموز غیرت ای زهرا سردی ابتذال از نامت گرمی نور عفت ای زهرا بیتت آن خانه ی گلی باشد زادگاه امامت ای زهرا خطبه هایت کلام ربانی همه لبریز حکمت ای زهرا بی وضو نام تو نشاید گفت دارد این آیه حرمت ای زهرا نام پاکت چو در میان آید دل شود پر حلاوت ای زهرا تو همانی که روح ایثاری ای خدای عطوفت ای زهرا چشم اهل مدینه بر دستت جود و احسان ، مرامت ای زهرا سائلی رد نشد ز درگاهت بس که کردی اعانت ای زهرا سائل کوی تو منم ، دارم طلب استعانت ای زهرا ای که پیراهن عروسی خود هبه کردی ز رافت ای زهرا بارها نان کودکانت را داده ای با سخاوت ای زهرا بارها خود گرسنه خوابیدی بهر سیری امت ای زهرا هر یتیم و اسیر و مسکینی بهره مند از عطایت ای زهرا بس که انفاق مال و جان کردی آیه آمد به شانت ای زهرا هیچ کس جز علی تو را نشناخت ای گل با طراوت ای زهرا تو و مولا دو جسم و یک روحید روح تابی نهایت ای زهرا ای نمازت نیاز بیت الله کعبه ی آل عصمت ای زهرا عالم دل ز عشق تو دارد شور و شوق و ارادت ای زهرا کاش بودم پرستوی کویت کن دعایم اجابت ای زهرا کاش من هم شبیه تو بودم در کمال شجاعت ای زهرا داشتم در وجود خود از تو کاشکی یک علامت ای زهرا از در خانه ات چنان سلمان طلبم استقامت ای زهرا چادر وصله دار مشکی ات پرچم مهدویت ای زهرا ز طرب خانه ی دلم بگذر هله پیر طریقت ای زهرا به خداوندیت قسم مادر کن نگاهی به طفلت ای زهرا دست بشکسته ی تو می باشد دستگیر قیامت ای زهرا چشم محشر به نور تو خیره بس که داری مهابت ای زهرا شیعه ات از پل صراط آنجا بگذرد در سلامت ای زهرا می رهد دل ز آتش عصیان گر کنی یک اشارت ای زهرا ای بسیجی شهر پیغمبر پاسدار ولایت ای زهرا رزم تو در مدینه ی غربت شد حدیث شهامت ای زهرا کرده ای با نثار خون دلت رهبرت را حمایت ای زهرا تو گذشتی ز هستی ات آری بیمه کردی شریعت ای زهرا ای سکوتت بنای هر فریاد بانوی با اصالت ای زهرا مرقد مخفی ات کند رسوا دشمنت تا قیامت ای زهرا یاس دین بودی و خزان دیدی در هجوم عداوت ای زهرا لال آید به محشر آن کس که بر تو کرده جسارت ای زهرا وای حق تو و علی بردند غاصبان خلافت ای زهرا خصم رو در رویت ذلیل آری داشتی بس که هیبت ای زهرا روز بیعت تمام یثرب دید خصم را در حقارت ای زهرا به خدا که تو سیف الاسلامی بس که کردی رشادت ای زهرا چه کسی بر رخ تو سیلی زد ؟ که نمود این شرارت ای زهرا ؟ ای شفیعه به یوم وانفسا شیعه را کن شفاعت ای زهرا سه صله خواهد از تو این دل خون یک ، ثبوت سیادت ای زهرا کوثرا آن دو حاجت دیگر کربلا و شهادت ای زهرا ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
اشعار مدح ومناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها ـ مسعود یوسف پور دست دستاس تو نان داد همه دنیا را کرمش برد پی شغل گدایی ما را قرص خورشید همان نان سر سفره ت بود رفت تا پر کند از گندم تو بالا را پرورش داد در این فاصله ی هجده سال نظرِ امّ ابیهایی تو بالا را سایه ات نیز نیفتاد به دیوار محل سایه ات نیز ندید آدم نابینا را یک نخ از وصله ی آن چادرتان کافی بود که مسلمان بکند کل یهودی ها را خواست روشن بشود عرش ، خدا فرمان داد بنویسند در اطراف زمین زهرا را بنویسند تو را زهره ی تابان علی بنویسند که خورشید تویی جان علی بنویسند تو را مادر پیغمبر ها بنویسند تو را عشق همه حیدر ها بنویسند که از صبح ازل تا امروز نرسیده ست به پایین قدومت پر ها ذوالفقار علی و تیغ کلام تو یکیست خطبه ای خواندی و لرزید همه پیکر ها بهتر آنکه بنویسند چه شد افتادی یا چه شد شعله کشیدند ز داغت در ها بنویسند چه شد فضّه خذینی گفتی بگذارید بدانند چه شد نوکر ها تنگیِ کوچه پر و بال تو را اذیت کرد وای از افتادنِ یکمرتبه ی مادر ها ردّ خون مرده گیِ بال و پرت خوب نشد تو زمین خوردی و حالِ پسرت خوب نشد ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
مي خواهم از مدينه خداحافظي كنم از میخ و زخم سينه خداحافظي كنم از مردم مدینه از این شهر خسته ام از روزگار و مردمشان چشم بسته ام مشکل شده است حل شدن مشکلات من باید که چاره کرد به عجل وفات من از حال و روز تب زده ام تاب رفته است از چشمهای خسته من خواب رفته است سه ماه و نیم مرگ شده آرزوی من پایین نرفته آب خوشی از گلوی من سه ماه و نیم دست به پهلو گرفته ام از همسر غریب خودم رو گرفته ام سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط روزی هزار مرتبه جان باختم فقط سه ماه و نیم پیکر افتاده می برم خود را کشان کشان سر سجاده می برم خود را برای پر زدن آماده کرده ام جوشن نوشته ام کفن آماده کرده ام میخواهم از حبيب خداحافظي كنم از حيدر غريب خداحافظي كنم خيلي شكسته پر شده ام الوداع علي آماده سفر شده ام الوداع علي نه سال سايه ات به سرم بود ياعلي نام تو ذکر هر سحرم بود یاعلی نه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود در خانه تو زندگی من چه خوب بود نه سال در کنار تو من غم نداشتم چیزی میان زندگی ام کم نداشتم نه سال بی قرار خلوص تو بوده ام خانوم خانه تو ، عروس تو بوده ام من را ببخش می روم و میگذارمت ای پاره پاره دل به خدا می سپارمت من خویش را روانه سوی قبر میکنم اما براى تو طلب صبر ميكنم شرمنده ام كه غسل من افتاد گردنت آرام کردن حسن افتاد گردنت امشب به بازويم كه رسيدي حلال كن بر زخم پهلويم كه رسيدي حلال كن با دیدن کبودی رویم صبور باش دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش با استخوان شكسته مواجه شدي ببخش با خون لخته بسته مواجه شدی ببخش مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا اصلا به جای غسل تیمم بده مرا بالی که سوخته است وبال تو میشود اندوه فاطمه همه مال تو میشود من را ببخش زحمت تابوت می کشی خود را کنار من روی زانوت می کشی آهسته بر جنازه زهرا نماز کن وقت وداع ، بند کفن را تو باز کن آرام ، زینب و حسنم را صدا بزن با گریه طفل بی کفنم را صدا بزن بالا سر جنازه ام از کربلا بگو از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو آتش بزن به روضه خود عالمین را از جای من ببوس گلوی حسین را شاعر: محمدجواد پرچمی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم چهار پاره-بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها چند شب می شود که آرامی چند شب می شود که بی تابم چند شب می‌شود که خوابیدی چند شب می‌شود که بی خوابم خانه ای سوت وُ کور مانده وُ من وَ حسن می‌گَـزَد لبِ خود را می‌کند مخفی از دو چشمِ ما زینبـم بُقـچه وُ تبِ خود را او نَه تنها به اِرث بُرد از تو چادرِ خـاکی وُ پُر از لاله از تو آموخته که نیمه یِ شب دور از چشمـها کند ناله چادر وُ بُقچه را بَغَل زده وُ ... گوشه ای از اتاق کِز کردهَ ست مثلِ چشم حسن دو چشمش خون مثلِ قلبم دِلش پُر از درد است دختر چـٰار ساله اَم امروز خانه را خوب آب وُ جارو کرد کار از دست وُ بازویَش که کشید یادِ دردِ عجـیبِ بازو می کرد بستـرِ لاله گونِ مادرِ ما جمع کرد وُ دوباره آه کشید یادِ پهلو وُ سینه اُفتاد وُ..... تکّه ای گوشواره آه کشیده یاد آن روزِ سخت که حَسنَش رفت تا کـوچه هَـمـرهِ مادر رفت وُ برگشت وُ شد عصایِ او وای از خـاکِ چادر وُ معجر بُقـچه را باز کرده وُ دیده دو کـفن در کنارِ پـیراهن هِی به خود طعنه می‌زند که چطور دست وُ پا می‌زند ببینم من حسن از خواب می‌پَرَد اِنگار باز کابوسِ کـوچه را دیده باز دیده که ضربه یِ سیلی سَـندی پاره پاره دزدیده او که آرام شد حسین پرید تشنه وُ بی قـرار وُ سَرگردان السَّلامُ علیَ الحـسین بگو می‌خورد خیزران لب وُ دندان آخـرِ روضه ها دلِ تنگـم می‌تَپَد با نوایِ کرب وُ بلا باز هم ندبه خوان وُ بی تابم همنَـفَس با امام با شهدا زیرِ چَترِ حمایتِ شاهم مَنصَبَـم نوکری شاهِ کرم آرزویم وصالِ دلدار است بِخَرم باز هم حرم بِبَـرَم
باور نداشت زينب كبري‌ كه مادرش رفته است وجاي خالي  او در برابرش   چادر نماز فاطمه لالايي شبش دستان پر ز مهر علي بالش سرش   چشمان پرستاره ي زينب به در هنوز يادي كند زمادر و محسن برادرش   هرنيمه شب به كنج دلش روضه ميگرفت باخاطرات كوچه و سيلي و مادرش   وقتي دلش بهانه ي مادر گرفته است چادرنماز مادر خود را كند سرش   مادركبوترانه پريده به آسمان بابا دلش گرفته براي كبوترش   محمدجواد قدرتي  
  رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی ما را در اوج غم تک و تنهاگذاشتی   برداشتی تو بار خودت را ز بستر و آن را به روی شانه بابا گذاشتی   یادم نمی رود بخدا لحظه ای که تو با یا علی به آتش در پا گذاشتی   مادر لباس محسن خود را نبرده ای آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی   این یادگاری ات جگرم را کباب کرد دربین شانه موی خودت را گذاشتی   گفتم که چار ساله کجا مادری کجا این کار را برای اماگذاشتی   آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود آخربرای زینب کبری گذاشتی   مهدی نظری
. از خجالت تا ابد پیشانی حیدر تر است مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرین تر است رفتی ای ام ابیهای نبی اما بدان مرتضی هم مثل زینب بعد از این بی مادر است چشم میدوزد به در هرکس عزیرش میرود من ولی میسوزم از اینکه نگاهم بر در است ای وجودت ساحلِ امن دل طوفانی ام کشتی غم های حیدر بعد تو بی لنگر است فضه هم دارد از اینجا میرود، حق میدهم زندگی،در خانه ی بی فاطمه زجر آور است تو تمام قوت زانوی من بودی ببین اینکه افتاده است از پا پهلوان خیبر است هرکه می افتد زمین با ذکر من پا میشود چاره بیچارگان است اینکه حالا مضطر است خسته ام دختر عمو حرفی بزن چیزی بگو این غریبی که سر قبرت نشسته حیدر است خانه من که نشد، این قبر خاکی لااقل خانه امنی برای دختر پیغمبر است محسنم را هم بغل کن جای من زهرای من بر دلم مانده است داغ غنچه ای که پرپر است ✍علی اکبر نازک کار -فاطمیه ۱۴۰۰ .
مادر سلام! می شنوی؟ زینب آمده! با یک بغل شکایت و ذهنی پر از سوال اول بگو که پیش خدا کی ببینمت؟ بعد از سه روز؟ چند دهه؟ یا که چند سال؟ آنجا که خوب می‏گذرد، با خدایتان جمعید دور حوض و کسی هم غریبه نیست اینجا هم اشک ما و دل تنگ خانه و جمع شبانه‏ی پدر و چاه دیدنی است ! در این سکوت غم زده حتی نمی شود با خاطرات دور و برت درد دل کنی اما شما هم از در و همسایه راحتی هم می شود که با پدرت درد دل کنی از ماجرای کوچه نگویی برای او! تنها بگو که حال همه خوبِ خوب بود یادش بخیر،حال همه خوب بود، حیف! دنیا چه زود می گذرد، حیف شد، چه زود... می‏بینمت هنوز میان حیاطمان مشغول کار پخت و پز و آرد کردنی مادر اگر که روسری‏ام را درآورم مثل قدیم موی مرا شانه می زنی بابا برام گفته پس از فوت مادرت می‌گفته‌ای همیشه «پدر! مادرم کجاست؟» حالا شده است نوبت من تا بپرسم از دیوار و میخ و کوچه و در «مادرم کجاست؟» آخر چرا بدون صدا باید اشک ریخت؟ مادر! گلویمان به خدا درد می کند گرچه به حد درد شما نیست... راستی پهلوت خوب تر شده یا درد می کند؟! مادر! چرا شبانه تو را دفن کرده ایم؟ اصلا چرا کسی به سراغت نیامده؟ مردم که گفته اند میاییم، دیر شد! پس هیچ کس چرا سر ِ ساعت نیامده؟! مادر! سوال‌ها که همه بی جواب ماند این بود رسم درددل؟ این بود مرهمت؟ پس می روم دوباره سر پله ی نخست مادر بگو که پیش خدا کی ببینمت؟   ا.سادات هاشمی ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
. از خجالت تا ابد پیشانی حیدر تر است مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرین تر است رفتی ای ام ابیهای نبی اما بدان مرتضی هم مثل زینب بعد از این بی مادر است چشم میدوزد به در هرکس عزیرش میرود من ولی میسوزم از اینکه نگاهم بر در است ای وجودت ساحلِ امن دل طوفانی ام کشتی غم های حیدر بعد تو بی لنگر است فضه هم دارد از اینجا میرود، حق میدهم زندگی،در خانه ی بی فاطمه زجر آور است تو تمام قوت زانوی من بودی ببین اینکه افتاده است از پا پهلوان خیبر است هرکه می افتد زمین با ذکر من پا میشود چاره بیچارگان است اینکه حالا مضطر است خسته ام دختر عمو حرفی بزن چیزی بگو این غریبی که سر قبرت نشسته حیدر است خانه من که نشد، این قبر خاکی لااقل خانه امنی برای دختر پیغمبر است محسنم را هم بغل کن جای من زهرای من بر دلم مانده است داغ غنچه ای که پرپر است ✍علی اکبر نازک کار -فاطمیه ۱۴۰۰ .
آن شب ميان هاله اي از ابر و دود رفت روشن ترين ستاره‌ي صبح وجود رفت   آن شب صداي گريه‌ي باران بلند بود دريا به روي شانه‌ي زخمي رود رفت   روشن تر از زلالي نور آمد و چه حيف با چند يادگاري سرخ و کبود رفت   بال و پري براي پرستو نمانده بود آخر چگونه نيمه‌ي شب پر گشود رفت   آتش زده به جان علي با وصيتش غمگين ترين چکامه‌ي خود را سرود رفت   رحمي به قبر خاکي او هم نمي کنند اين شد که مخفيانه و بي يادبود رفت   مولا خوشي نديده ز دنياي بعد او مي گفت بعد فاطمه ام هر چه بود رفت   شبها کنار تربت او ياس کوچکش زانو بغل گرفته که مادر چه زود رفت   یوسف رحیمی
4_5962800262081942445.mp3
1.01M
خادم اهل بیت 🌺: بعدازشهادت کنار قبر یاد خاطرات.... زمینه،زمزمه زهرا یار شهیده ی جوونم کنار قبر تو کمونم کجایی ای چراغ خونم ببین که غرق آهم دریاییه نگاهم بعد از تو ای پناهم دیگه انیس چاهم ای فاطمه قرارم... یا رفتی پناه حیدر.... 🖤🖤🖤 زهرا یادم نرفته ظلم اغیار افتادی بین در و دیوار خون می چکید از لب مسمار به من نگفتی بانو از دنده ی شکسته با درد سینه شب ها می خوابیدی نشسته 🖤🖤🖤 کوچه دل من وتو رو سوزوندن تنها بودیم میون دشمن به تو زدن مقابل من ادا شده چگونه حقّ عزیز احمد هر کی تو رو با کینه جلوی چشم من زد 🖤🖤🖤 غسلت دل منو شکسته بانو دستم رسید به زخم پهلو بگو چرا کبوده بازو از داغ روی داغت صورت رو قبر میزارم تا زنده ام به یاد دردای تو می بارم 🖤🖤🖤 دفنت کشته منو ای تو قرارم بودی همه دار و ندارم بی تو چطور دووم بیارم گذاشتمت تواین قبر ای لاله ی شکسته ببین علی کنارت دیگه از پا نشسته ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقت شهادت زبان حال حضرت زینب به مادر علیهمالسلام گریز به کربلا مظلومه ای مادر ای دلخوشی روزگار ما رفتی خزون تنها بهار ما بعد تو میشه گریه کار ما آه و واویلا راحت شدی از درد روز وشب چند وقته جون تو رسید بر لب شد خونه دار مرتضی'، زینب😭 آه و واویلا ای مادر مظلومه ام زهرا..... 🌸🌸🌸🌸🌸 مظلومه ای مادر وقتی به من چند تا کفن دادی برای بابا و حسن دادی برا حسین یه پیروهن دادی آه و واویلا گفتی که غارت میشه پیراهن میشه حسین بی سر کنار من سرش میره رو نیزه ی دشمن آه و واویلا غریب کربلا حسین جانم.... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
آخه غربت چقدر کسی از داغ تو نرنجید آخه غربت چقدر کسی مشکی برات نپوشید آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر نه یه مجلس ختمی گرفتن برات نه یه پارچه سیاه زدن همسایه هات دردشون به کی بگن بچه هات دردشون به کی بگن بچه هات کار زمونس خرمای ختم تو روی طاقچه ی خونه است گلدون یاست وسط باغچه ی خونه است گلدون یاست وسط باغچه ی خونه است آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر کسی رو غیر چاه نداری آخه غربت چقدر جایی واسه یه آه نداری آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر نه یه سنگ مزاری گذاشتم برات نه یه پارچه ی سبزی کشیدم به جات دردشون به کی بگن بچه هات دردشون به کی بگن بچه هات رفتی و موندم زینب و با گریه روی زانو نشوندم آخ که با چه حالی برات فاتحه خوندم رفتی و موندم رفتی و موندم زینب و با گریه روی زانو نشوندم آخ که با چه حالی برات فاتحه خوندم رفتی و موندم آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر همسایه ها به مجلس ختمت نیامدن من بودم و همین دو سه تا بچه های تو زهرا زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتت یک ختم باشکوه بگیرم برای تو آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر آخه غربت چقدر رفتی و موندم زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتت یک ختم باشکوه بگیرم برای
نوحه شهادت حضرت زهرا(س) بر روی زانو، سر می گذارم۲ یارب چسازم، زهرا(س) ندارم، زهرا(س) ندارم وای... رفته زدستم، روح وروانم، یار جوانم۲ ای... فاطمه جانم، فاطمه جانم، فاطمه جانم۲ ___________________ دیدم فتاده، روی زمین است نالان وآهش، بس آتشین است، بس آتشین است گل... درباغ حیدر، همراه غنچه، گردیده پرپر ای فاطمه جانم.... ______________________ با اینکه زینب، حالی ندارد زخم دلم را، مرهم گذارد، مرهم گذارد از... جور زمانه، شد دخت کوچک، بانوی خانه ای.... فاطمه جانم.... _______________________ بعد تو زهرا، اینجا غریبم رفته زدستم، صبر وشکیبم، صبر وشکیبم ای.... بانوی خانه..لطفی نما و، بازآ به خانه ای فاطمه... شعر :اسماعیل تقوایی
زمزمه شهادت حضرت زهرا(س) خدایا، بعد زهرا، من چسازم، با یتیمان بده صبری، زهجر او رسیده، بر لبم جان چه سنگین غمی، شکسته دل، من و طفلان زهرا شده روز ما، چو شام سیه، امان از جور دنیا خدایا مدد، خدایا مدد، زدستم رفته زهرا 2 _ برفته حامی ام، دیگر طرفداری ندارم میان دشمنان، تنهایم و، یاری ندارم یل خیبر و، یل خندقم، ولی پشتم خمیده کسی تا کنون، میان عرب، مرا اینسان ندیده خدایا مدد.... _____ نصیب فاطمه، شد غربت وغسل شبانه به دوشم برده ام، تابوت او، را مخفیانه شده گوهرم، به دستان من، میان خاک پنهان دگر آسمان، در این زندگی، ندارد ماه تابان خدایا مدد.... _____ زبعد مادرش، زینب شده، بانوی خانه به سوگش روز وشب، دارد به لبها، این ترانه جوان مادرم، گل پرپرم، چرا رفتی ز دنیا تلاشم بود، تسلا دهم، زبعد تو به بابا خدایا مدد.... شعر:اسماعیل تقوایی
بگیر دست گرفتارهای راهت را مگیر از دل دلدادگان نگاهت را غیاث مضطر مسکین جناب کهف وری... ببخش بر سر آوارگان پناهت را شکسته ایم در این عصر سخت وانفسا بیا که با تو ببینیم روز راحت را دلم گرفته کجایی به هر کسی گفتم... خبر نداشت نشانی خیمه گاهت را بیا که با تو بسوزیم در غم مادر بریز در دل ما نیز سوز آهت را پری که سوخته بود و! شکسته و! زخمی! گرفته بود از او وقت استراحت را ** به گریه گفت علی: فاطمه! عزیز دلم مپوش از نظرم زخم روی ماهت را وباز مادر خسته به فکر مولا بود چگونه غسل دهد جسم پر جراحت را
فراق تو درد است و درمان ندارد چرا قصه ی هجر پایان ندارد تو جان جهانی تو صاحب زمانی بدون تو جسم جهان جان ندارد بیا ای که در سال های ظهورت پر است از بهار و زمستان ندارد خودت را مگیر از دل بیقرارم که بودن بدون تو امکان ندارد تو این روزها باز هم غرق اشکی و اشک تو را چشم باران ندارد خدا را دوصد شکر آقا تو هستی اگر زائر آن قبر پنهان ندارد در این روزهای غریبی سپاهی بجز همسرش شاه مردان ندارد و بستند دستان خیبرگشا را شنیدند و گفتند امکان ندارد یهودی در آن کوچه دادش درآمد مگر که مدینه مسلمان ندارد
  اشعار ایام بعد از شهادت حضرت زهرا(س) – حسن لطفی   دارم عذاب می کشم و آب می‌کشم با چاه آه از دلِ بی‌تاب می‌کشم   اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من دارم خجالت از رُخِ مهتاب می‌کشم   کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک می‌شوم کِی رَختِ خویش از دلِ سیلاب می‌کشم   سلمانِ پیر زیرِ بغلهایِ من گرفت خود را به رویِ شانه‌یِ اصحاب می‌کشم   عکس تو مانده است به دیوارِ خانه‌ام دستی که بسته شد رویِ این قاب می‌کشم   من هرچه می‌کشم همه از دستِ قنفذ است داد از مغیره از غم خوناب می‌کشم   من هرچه از تو مانده در این بقچه‌ی غریب دارم به چشم خسته‌ی بی خواب می‌کشم   دارم لباسِ سوخته را جمع می‌کنم این میخ این در  همه را آب می‌کشم   حسن لطفی
د السلام السلام مادر مومنین السلام السلام برتو ام البنین بعد زهرا.برهمه تومادری بعد زهرا.برعلی تو یاوری بعد زهرا.فاطمه ی دیگری تو مام عشق واحساس شمیم گل های یاس حبیبه ی آل الله مدد به حق عباس واویلتا واویلا ناله ها میزدی دربقیع دلغمین روضه ی رو لبت بهرقطع الیمین کربلاشد.بازوان او قلم شد زغم خم.پشت صاحب حرم روی خاکا.مشک ساقی وعلم نمیشود باورت.چه آمده برسرش دو دست عباس تو.جدا شد ازپیکرش واویلتا واویلا بانوی آفتاب یاوربوتراب شدخجل شد خجل او زروی رباب غصه داره.ازعمود آهنین که شکسته.فرق ماهش ازجبین بعدازآن روز.گشته ام بی بنین دوچشم اوگریان بود.پرازستاره الماس یکی به یاد حسین.یکی به یاد عباس واویلتا واویلا ابوذر رییس میرزایی(بهار) حضرت ام البنین (س)
کریمان همه مات ام البنین اند فقیر کرامات ام البنین اند نه تنها دل ما که داوود و موسیٰ اسیر مناجات ام البنین اند همه ساقیانی که صاحب سبویند دخیل خرابات ام البنین اند مریدان عباسِ او در دو عالم به دنبال خیرات ام البنین اند پسرهای او یار خون خدایند دلیل مباهات ام البنین اند پسرهای نور و تجلی نورند تجلی آیات ام البنین اند به خورشید تابان قمرها می آید به ام البنین این پسرها می آید گرفتند ماهش... همه تکیه گاهش گرفتند ابالفضل... پشت و پناهش عصایی ندارد دم پیری حالا نشانده زمانه به خاک سیاهش امان از صبوری... کشیده قبوری روی خاک و غم مانده در بین آهش خدای ادب شد، بصیر عرب شد ولی بوده هر جا به زینب نگاهش ندیده دو عالم، کسی جز یل او که دامان زهرا شود قتلگاهش بشیر از پسرهای او دم نزن تو بگو از حسینش... چه شد قبله گاهش؟! پسرهای او نذر راه حسین اند قمرهای او نذر راه حسین اند غرورش شکسته ولی بازویش نه دلش گرچه خون شد ولی پهلویش‌ نه کسی دیده در بین خانه بیافتد شراره به جان سر گیسویش... نه کسی دیده در بین کوچه بیافتد رد پنجه ی لاله چین بر رویش... نه شده شوهرش را ببیند که از غم گذارد سرش بر روی زانویش.‌‌.. نه شنیده کسی که زن پا به ماهی در سوخته بیاید سویش... نه شده زیر در مادری باشد و بعد کسی با لگد رد شود از رویش... نه بهار دل آل حیدر خزان شد قد فاطمه در جوانی کمان شد محمد جواد شیرازی
اي دلت بند امير المومنين رشته هاي چادرت حبل المتين مادر ماهي و خورشيد زمين اي كنيز فاطمه ام البنين يك رباعي داشته ديوان تو چار گل روييده بر دامان تو چارقُل خوانديم در قرآن تو همسر شيري و خود شير آفرين مثل قطره آمدي،دريا شدي خاك بودي،تربت اعلي شدي تا كنيز خانه زهرا شدي خانه ات شد قبله عرش برين اي به روح تو سلام اهل بيت عارفي تو بر مقام اهل بيت بچه هاي تو غلام اهل بيت اي غلام خانه ات روح الامين تو همه تن بودى و جان شد علي در كوير تشنه باران شد علي تو شدي قاري و قرآن شد علي اي مفاتيح الجنان بي قرين آنكه حكم صبر از الله داشت پيش چشمت سر درون چاه داشت نيمه شبها روضه اي كوتاه داشت: پيش چشمم خورد زهرا بر زمين وقت رفتن پيش چشم زينبين گفته اي عباس را،اي نور عين بر نميگردي مدينه بي حسين جان تو جان امام من،همين حال آورده بشير از ره خبر كاروان عشق آمد از سفر نه ستاره مانده ديگر نه قمر آه اي ام البنين بي بنين بند قلب دختر زهرا گسست تا كنار علقمه افتاد دست با عمودي فرق عباست شكست خورد با صورت زمين آن مه جبين تا علمدار حرم از حال رفت يوسف زهرا سوي گودال رفت دست دشمن جانب خلخال رفت حمله كردند از يسار و از يمين روز،سينه زن شد و شب گريه كرد شمر تا خنديد زينب گريه كرد نعل مي رقصيد و مركب گريه كرد ذوالجناح آمد به خيمه شرمگين تو نبودي خيمه را آتش زدند عشق را در كربلا آتش زدند بچه ها را بي صدا آتش زدند سوخت آن شب قلب ختم المرسلين خوب شد مادر نبودي،ناگهان سرخ شد از خشم چشم آسمان تا كه در گودال آمد ساربان خاتم آل عبا شد بي نگين خوب شد مادر نبودي،سر شكست در حرم گهواره اصغر شكست بعد سقا حرمت معجر شكست راهي بازار شد پرده نشين محسن عرب خالقی