eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
32 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه فرهنگی بابُ الحَرَم 🔸کانال متن روضه: @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
اجر و پاداش رسالت، شعله ی آذر نبود این همه آزار، حق دخت پیغمبر نبود چهره ی انسیه الحورا و ضرب دست دیو فاطمه آخر مگر محبوبه ی داور نبود؟ فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت آه! حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود از فشار در همه اعضای او درهم شکست فضه را می‌خواند و بالای سرش مادر نبود دست او بشکست اما دست مولا را گشود غیر او کس را توان یاری حیدر نبود فاطمه تنهای تنها در پس در اوفتاد هیچ‌کس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند سنگ‌دل‌تر هیچ‌کس از قنفذ کافر نبود قاتل بیدادگر با پا صدف را می‌شکست در میان آن صدف آخر مگر گوهر نبود بر تسلای دل صاحب‌عزا گُل می‌برند گوییا اینجا ز هیزم دسته گل بهتر نبود! «میثم!» این مصراع را ترسیم کن بر بیت وحی تازیانه احترام سوره ی کوثر نبود @babollharam
گلى که باغ رسالت از او معطر بود کنار غنچه ى خونین خویش، پرپر بود! به یاد خانه ى تاریک بانویى سوزم که شعله هاى چراغش، از آتش در بود! نداشت بیشتر از هیجده بهار، اما مصیبتش ز همه انبیا فزون تر بود! کجا روم؟به که گویم؟ که: نیلى از سیلى عذار عصمت پروردگار داور بود! در آفتاب، بریدند سایه بان کسى که رحمتش به سر خلق، سایه گستر بود! کنار قبر پدر با کنایه مى گوید: نشان اجر رسالت به دست دختر بود! پى دفاع ولایت، شکست آن دستى که بر رخش اثر بوسه ى پیمبر بود! به کودکى شده بانوى خانه بى زینب که آستانه ى او، قتلگاه مادر بود! @babollharam
گلى که باغ رسالت از او معطر بود کنار غنچه ى خونین خویش، پرپر بود! به یاد خانه ى تاریک بانویى سوزم که شعله هاى چراغش، از آتش در بود! نداشت بیشتر از هیجده بهار، اما مصیبتش ز همه انبیا فزون تر بود! کجا روم؟به که گویم؟ که: نیلى از سیلى عذار عصمت پروردگار داور بود! در آفتاب، بریدند سایه بان کسى که رحمتش به سر خلق، سایه گستر بود! کنار قبر پدر با کنایه مى گوید: نشان اجر رسالت به دست دختر بود! پى دفاع ولایت، شکست آن دستى که بر رخش اثر بوسه ى پیمبر بود! به کودکى شده بانوى خانه بى زینب که آستانه ى او، قتلگاه مادر بود! @babollharam
بوى خوش مى آید اینجا، عود و عنبر سوخته؟! یا که بیت اللَّه را کاشانه و در سوخته؟! از چه خون مى گرید این دیوار و در؟ یا رب مگر گلشن آل خلیل اینجا در آذر سوخته؟! خانه ى وحى از مَلک یکباره شد در ازدحام اندرین غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟! خانه ى زهراست اینجا، قتلگاه محسن است! آشیان قهرمان بدر و خیبر سوخته! سینه ى زهرا شکسته، چهره اش نیلى شده مرتضى، خونین جگر قلب پیمبر، سوخته! بر حریم عقل کل، دیوانه یى زد آتشى کز غمش هر عاقلى را جان و پیکر سوخته خیمه گاه کربلا را آتش از اینجا زدند! شد ز داغ محسن آخر کام اصغر، سوخته! گر نمى کرد اشک چشمانت (حسان)! امداد من مى شد از آه من این اوراق دفتر، سوخته @babollharam
آنکه قدش فلک از غصه دو تا کرد، منم آنکه با قامت خم ناله به پا کرد، منم آنکه بین در و دیوار زبی یاری خویش فضه را از پی امداد صدا کرد، منم آنکه از سوز دل خویش، به ایام شباب طلب مرگ ز درگاه خدا کرد، منم! آنکه جز محنت و آزار زهمسایه ندید در عوض باز به همسایه دعا کرد، منم! آنکه هنگام فداکاری خود در ره دوست زودتر محسن شش ماهه فدا کرد، منم! آنکه با گمشده قبر و بدن مخفی خویش ظلم را یکسره انگشت نما کرد، منم! @babollharam
پس از رسول، که طومار عمر زهرا را جفاى امت و ظلم زمانه مى پیچید زدند شعله بر آن خانه اى، که عطر نبى پى سلام در آن صحن خانه مى پیچید چو گردباد به صحرا میان خانه به خویش ز درد سینه و پهلو و شانه مى پیچید! چو تازیانه به دست مغیره، زهرا هم به خود ز ضربت آن تازیانه مى پیچید! خداى داند و حال على، که آن دل شب کفن به پیکر او مخفیانه مى پیچید! على چگونه بماند به خانه اى که در او صداى گریه ى زهرا شبانه مى پیچید؟! @babollharam
من که آن روزِ ستم در پسِ در می رفتم تا نمایم ز علی دفع خطر می رفتم خون شش ماهه ی من بود که می ریخت به خاک شد پسر کشته به یاری پدر می رفتم فکر مظلومی تو زنده نگه داشت مرا پشت در ور نه به همراه پسر می رفتم دست بشکسته چسان اشک تو را پاک کند کاش پر سوخته با باد سحر می رفتم دگر امروز ز بستر نتوانم برخاست من که هر روز سر قبر پدر می رفتم خارج از شهر پی ناله چو رفتم گویی همچو جان از تن مجروح به در می رفتم @babollharam
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ مظــهر صبــر وصـلابـت، معنـی عــشق و وفا عصـمت اللهِ مجســــم، گوهـــــر بحــــــر ولا دُخـت خورشـــید ولایت، نور چشــمان بتول در فـضـائل بی گــمان آییــــنه ی زهـــــرا نما زیـــــنت دامـــان حـــیدر ، دُرِّ دریای شـــرف نسخــه ی ثانـی زهـــرا، در ســــوا و ماســوا آفتاب از شرم رویش، درحجاب خجلت است بحر عفــــت قطـــره ای، در پیش آن کنز حیا ســینه اش گنجیــــنه ی علم وکمال ومعرفت عالمه بی زحمــت تحصیل ، همچــــــون انبیا مَحـــــــرم اســـــرار، در خلوتگـــه بزم شـهود راز دار سِـــرّ حـق همچــــون تمــــام اوصــیا نام زینب بی گمان ، تفسیر صبر است و یقین بر تـــــمام صـــــــابران اهل عـــــــالم مقــتدا نهضــــت ســـرخ حسـینی وامدار زینب است تا قــیامـــت نام زینــب هـــست شـــرح کربلا کوه غم بر دوش دارد،دل پرازجوش وخروش لیک آن قامـــت نگشــــته، جــز برای حق دوتا خطبه هایش در اسـارت ، ذولفقار حیدر است کرده طوفان با کلامــش، کــوفــه وشــــام بلا چشم امیـــد ( شقایق) بر عـطای زیــنب است دارد از بی بی تــمنا ، گوشـــه چشمی، در جزا
زینبم من بنتِ؛ کوثر و حیدر زیر و رو کردم من کوفه را یک سر کاخ ملعون با یک؛ تشرم لرزید با علی یک روحیم در تا پیکر ذوالفقار حیدر رو بسته‌ام کمرم چادرم در واقع شد زره و سپرم دستمالی زردی که ارثیه‌ی علیه بسته‌ام با یاد علی به دور سرم زنده کردم بازم هیبت حیدر رو به جای معجر دادم علی اکبر رو بشنوه هر چه یهودی تو دنیا هست پدر من انداخته درب خیبر و اعلایی عقیله ؛ والایی عقیله آیینه‌ی روی خود زهرایی عقیله یکتایی عقیله ؛ حلمایی عقیله آرام دل حضرت سقایی عقیله یازینب یازینب.. مثل ابراهیم بت شکنه؛ زینب از علی دائم دم میزنه؛ زینب تا قدم بر می‌داره توی کوفه هم حسین و هم حسنه زینب همه دیدن حیدر دوباره شد زنده اسکتو گفت و کل شام لرزونده بعد خطبه ثابت شد به همه دنیا عالمی سرباز و زینبِ فرمانده جبل الصبری این بانوی بی مانند حرز یا زهرا واسش شده بازو بند کوفه تا کاخ شام چهل تا منزل بود بنت حیدر درب چهل تا خیبر کند اعلایی عقیله ؛ والایی عقیله آیینه‌ی روی خود زهرایی عقیله یکتایی عقیله ؛ حلمایی عقیله آرام دل حضرت سقایی عقیله یازینب یازینب... @babollharam
اکثر اوقات دختر مثل مادر می شود ارث مادر عاقبت از آنِ دختر می شود حضرت زهرا اگر انسیة الحورا بود دختر از این حیث با مادر برابر می شود عطر یاس و بوی سیب آمیخته با نام او با حضورش خانه ی حیدر معطر می شود از دو دریا لؤلؤ و مرجان فقط حاصل نشد آبشار صبر را سرچشمه کوثر می شود نام زینب تا گره خوردست با نام حسین عشق تفسیری از این خواهر برادر می شود شمه ای از داستان عشق شور انگیزشان از همه افسانه های عاشقی سر می شود احسن الحال همه عشاق با امضای اوست او بخواهد کربلای ما مقدر می شود ذوالبیان ارثیه ی بابا برای دختر است با همین ارثیه او در کوفه حیدر میشود در دفاعِ از حرم عباس درسی داده است نیزه میگوید فقط این کار با سر می شود تار و پود چادر مادر اگر خاکی شده سهم دختر نقش آتش روی معجر می شود آخر هر روضه و مدحی که از دختر شده یاد مادر میکنند و صحبت از در می شود @babollharam
صحبتِ بسیج آمد، در مثل بسیجی کیست؟! هفته بسیج است و، در عمل بسیجی کیست؟! لشکری که پیوسته، مخلصِ خدا باشد در میانِ ما مردم، جلوه اَش کجا باشد هر کجا که دیدی یک، شیعه ی تنوری را مستحقِ تکریم است، اینچنین صبوری را نه ز شعله میترسد، نه ز اِبتلایی سخت هر چه امتحان باشد، سر برآورَد خوشبخت رهروانِ زهرایی، تشنه ی بلا هستند شیعیانِ مولایی، مردِ اِبتلا هستند هر که دردِ دین دارد، دِینِ دین ادا باید همچو چارده معصوم، جانِ خود فدا باید واجب است بر هر کس، جستجوی این مطلب... قصه ی ولایت را، چیست صَعبِ مستصعب؟ هر که دردِ دین دارد، بهرِ دین کفایت نیست دردِ دین به تنهایی، حامیِ ولایت نیست بی بصیرتی در دین، هست عینِ بی دینی عبرت از خوارج را، هان مگر نمیبینی!؟ هر که گیرد از تاریخ، درسِ عبرت و غیرت در اَدای تکلیفِ خود، نمیکند حیرت عده ای شده مقبول، عده ای زِ ایمان رَد عده ای خواصِ خوب، عده ای خواصِ بد کارِ دین و قرآن چیست، غیرِ نصرت افزایی؟ کارِ دینمداران نیست، جز بصیرت افزایی هر که در دلش عشقِ یاریِ ولی دارد الگوی فراوان در، لشکرِ علی دارد با زبانِ گویایش، هر که همچو عمار است فتنه را کند نابود، فتنه گر از او خار است همچو مالک اشتر، هر که هست در میدان میکِشد به رسوایی، طرحِ نیزه و قرآن هر که همچو مقداد است، در ولایتش محکم روزِ امتحانی سخت، با علی شود مَحرم هر که همچو سلمان پا، در رهِ علی بگذاشت نسلی از سلیمانی، در پیِ ولی بگذاشت هر کسی ابوذر وار، از علی کند صحبت عاقبت شود تبعید، در دیاری از محنت! همچو میثم تمار، هر که گوید از مولا عاقبت کِشد بر دار، کارِ عشقِ او بالا هر که همچنان جُندب، بی هَراس می جنگد روزِ یاری مولا، پای او نمی لَنگد هر کسی که جابر وار، طعنِ مجتبی گوید روزِ وصل، نابینا راهِ کربلا پوید هر که همچنان مختار، نقدِ مجتبا دارد بعدِ یومِ عاشورا، میلِ کربلا دارد!!! گاه مردِ میدانی، میرَمَد ز قربانگاه بعدِ کشتنِ مولا، تازه میشود خونخواه خطّ خوبها گاه از، یکدگر جدا گردند گاه مومنین دور از، اهلِ کربلا گردند هر که مستِ دنیا شد، میگریزد از میقات یا چو جابرِ جُعفی، یا چو هَرثمه، هیهات!!! پس پناه باید برد، بر امامِ عاشورا وَرنه همنشین گردیم، در سقیفه با شورا آخرالزمان است و، شعله در کفِ دست است با ولیِ حق هر دم، اِلتزامِ پیوست است گوشِ ما به فرمانِ لحظه لحظه ی آقاست گوشِ او به فرمانِ شخصِ زاده زهراست @babollharam
گریه‌ی عشاق برای هم است سینه‌شان تنگِ صدای هم است آنچه دلِ ایل مرا می‌بَرَد گیسویِ در باد رهایِ هم است عاشق و معشوق یکی می‌شوند عشق در این بزم بجایِ همه است هرچه که دارند به هم می‌دهند هرچه که دارند به پای هم است یک شبه تا قرب تو را می‌بَرَد عشق پَرِ قرب خدای همه است عشق اگر نغمه‌ی روز و شب است هرچه که  دارد همه از زینب است بر تنِ این دشت که باران نشست نور دمید و تبِ طوفان نشست تا به ابد هیچ پشیمان نشد آنکه سر راهِ کریمان نشست دید که در پای علی عاشقیم بر سرِ ما مرغِ سلیمان نشست راه نشان داد و دلم پر گرفت رفت نجف گوشه‌ی ایوان نشست مژده‌ی جبریل چه بود از شعف حمدِ خدا بر لبِ سلطان نشست گفت که پیغمبرِ عشق آمده حضرتِ زهرای دمشق آمده اینکه شده خاک تو از احترام قامت عشق است علیه‌السلام گرچه ندیدند تو و سایه‌ات سایه‌ی تو بر سرِ ما مستدام ملتفتِ بابِ تو پیغمبران ملتمس نافله‌هایت امام مجمع انوارِ جلال و جمال جلوه‌ی ذاتیِ خدا را تمام خادمِ تو حضرت باب‌الحسین چادرِ تو زینتِ بیت الحرام مُلک و مَلک مات خروشِ تو است بیرقِ عباس به دوش تو است پیش پرت سِیرِ سماوات هیچ بین دلت جز حرم ذات هیچ پیش نمازِ شبِ خاکیِ تو هرچه که طامات و عبادات هیچ پیش تو و هدیه‌ی قربانی‌ات خیریه و خدمت و خیرات هیچ آنهمه طوفان که ندیده است نوح پیشِ قد عمه‌ی سادات هیچ هرچه که غم دیده زمین و زمان پایِ غمِ پیر خرابات هیچ آمده‌ای کوفه پشیمان کنی شام به یک صاعقه ویران کنی نامِ تو را ای دلِ دریا سرشت در وسط معرکه باید نوشت حضرت زهرایِ پس از فاطمه ای نفست بیت علی را بهشت زنده‌ی تو هفت حرم های ما خاک درت مسجد و دیر و کنشت هم حرمت هم حرم کربلا ساخته شد از دلِ ما خشت خشت من بفدای قلم شاعری آنکه از الطاف نگاهت نوشت: "خواست که غم دست تو بندد ولی غم که بُوَد در برِ دُختِ علی قامت تو قامت غم را شکست دخت علی را نتوان دست بست" تا که نیافتد به رویت آفتاب بر سر نیزه سر عباس هست بر جگرت قبل حسینت زدند آنهمه تیغی که به یکجا نشست قطره‌ی خونی که به دوشت چکید از سرِ بر نیزه ، دلت را گسست تا به ابد بر سر خود می‌زند چوبه‌ی محمل که سرت را شکست سنگ از این ، چوب از آن خورده‌ای جای همه زخم زبان خورده‌ای * دوبیت از استاد موسوی گرمارودی (حسن لطفی ۴۰۰/۰۹/۱۹)
ای که نور حقّی و لالۀ باغ احمدی گل یاس فاطمه خوش آمدی خوش آمدی ای شرف دین و مذهب یا زینب جلوۀ زیبای مکتب یا زینب به آل طه ذکر لب یا زینب هستیِ بابا یا زینب یا زینب یا زینب یا زینب(3)سیدتی گل زهرا ای دل فاطمی‌ات گشته گرفتار حسین کرده‌ای دیدۀ خود باز به رخسار حسین گل بهار ثارالله یا زینب ای بی قرار ثارالله یا زینب یگانه یار ثارالله یا زینب دار و ندار ثارالله یا زینب یا زینب یا زینب(3)سیدتی گل زهرا دل بیمار من از لطف خدا شفا گرفت به دعای زینبی برات کربلا گرفت قسم به روز عاشورا یا زینب دعا کن ای دخت زهرا یا زینب کرببلایی شویم ما یا زینب چو (همّت و جهان آرا) یا زینب یا زینب یا زینب(3)سیّدتی گل زهرا @babollharam
قافلۀ شادی در ماه جمادی با شعف می‌رسد جانب این وادی یا زینب یا زینب(2) صَلّ عَلَی الزّینَب، وَ قلبِهِ الصَّبور از مقدمش عالم می‌شود غرق نور یا زینب یا زینب(2) اُختُ الحسَین‌ست و اُختُ الولایش خوان «اَلّذینَ صَدَقوا» می‌گوید قرآن یا زینب یا زینب(2) امینة اللهی در دین مصطفی زین اب هستی و ثانیة الزهرا یا زینب یا زینب(2) شکرِ الهی را بی پایان می‌دانی «ما رَأیتُ اِلا جَمیلا» می‌خوانی یا زینب یا زینب(2) «عالِمَۀٌ غَیرَ مُعَلِّمَه» زینب «فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهِّمَه» زینب یا زینب یا زینب(2) عقیلۀ بنی هاشم دانائی‌اش صدیقۀ صُغری باشد والائی‌اش یا زینب یا زینب(2) وَلیَةُ اللهِ الرّاضیَه بِالقَضا صابِرةُ البَلوی فی یَومِ العاشورا یا زینب یا زینب(2) «مِن غَیرِ جَزَعٍ وَ لا شَکوی» زینب در بحر معرفت بی منتهی زینب یا زینب یا زینب(2) شَریکةُ الحُسَین شریفةُ الوُجود در مواساتی و دائماً در سجود یا زینب یا زینب(2) @babollharam
صـــبر مبهوت زیرِ لب می گفت : مگر این زن چه طاقتـــی دارد ؟ صـــبرِ ایّـــوب جـــایِ خود ، امّا صـــبرِ زینـــب حکایتــــی دارد صـــبرِ او اشکِ ناتوانـــی نیست صـــبرِ او ذوالفقــارِ در بند است گـــاه با صـــبر ، گـــاه با خــطبه تیـــغِ او در نیـــام بُـــرندّه است خسته بال و شکسته قامت نیست اسوه ی صبر و بی همــاورد است چوبِ محمل شکسته است ولــی خَم به ابــرویِ خود نیاورده است کربـــلا هر کجا بـــلا می ریخت صـــبرِ زینب به چشــــم می آمد آن طـــرف کـــاخِ ظلم می لرزید تا که چشمش به خشــم می آمد مثلِ بـابـا چو شـــیر می غُرّیـــد مثلِ مادر حجابی از شـب داشت کــربـــلا زنــده مانـــد در تاریـــخ چون کنارش حسین ، زینب داشت حلقه ی اشــــکِ دورِ چشمانش حلقه هایِ غمِ اســــارت نیست این اسارت شـــروعِ آزادی است این اسارت کم از شهادت نیست این زن آموزگــــارِ تاریــخ است هم کــــلامِ ســـتم نخواهــد شد دختــرِ خطبه هـــایِ بی پایـــان خطبه اش خرجِ غم نخواهد شد کشتـــیِ صــبر و استقامــــت را مرد و مردانــه او به جریـان برد کــربــلا با حسیــــن شــد آغـــاز خواهــرش کــار را به پایـان بر با اسمت عالمو دیوونه کردی چقد دل میبره آوازه ی تو واسه ت فرقی نداره خوب یا بد فدای لطف بی اندازه ی تو همین که اشک می ریزم به یادت عزیز چارده معصوم میشم بدون تو به هم می ریزم اما صدات که می زنم آروم میشم می دونم که فراموشم نکردی می گیرم کربلامو آخر از تو منو مادر به دست تو سپرده خودمونیم آقا کی بهتر از تو ؟! به این امّید جون دادی گمونم که قلب مرده ی ما جون بگیره بمیرم اونقده سختی کشیدی که این دنیا به ما آسون بگیره یه جوری دوستت دارم که میخام اگه نباشی تو، دنیا نباشه بعیده واسه ی بی سرپناها تو کشتی نجاتت جا نباشه هنوزم تشنه ی یاری میدونم هنوزم بازه راه خونه ت آقا هنوزم خواهرت میخونه با اشک (( گلی گم کرده ام می جویم اورا )) @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_2198559564.mp3
352.2K
ذکر ملائک شده قدر و تبارک ولادت عمه ی سادات مبارک دختر مولا آمد،ثانیِ زهرا آمد خواهر سلطانِ عشق،زینب کبریٰ آمد صلّی علیٰ محمد،دخت علی خوش آمد صلّی علیٰ محمد،زینب کبری آمد عصمت حقّ و گلِ گلشن احمد دلبر شاه عالمین آمد خوش آمد جلوه ی نورِ خدای حیّ سرمد خواهرِ اربابم حسین آمد خوش آمد به چشم آل عبا،گریه شادی آمد گلِ بهشتِ حق در،ماهِ جمادی آمد صلّی علیٰ محمد،دخت علی خوش آمد صلّی علیٰ محمد،زینب کبری آمد ازین توسّل،به زیر عَلَمِ تو فیض ببرن مدافعان حرم تو یا زینب از این،عطا و کرم تو فیض ببرن مدافعان حرم تو فیض ببرن شهدا،همّت و باکری ها آتش نشان ها و هم،عبداللهْ باقری ها صلّی علیٰ محمد،دخت علی خوش آمد صلّی علیٰ محمد،زینب کبری آمد @babollharam
1_2162493737.mp3
304.6K
به روی دست علیس،دخت بی قرینه از تلالؤ اون نگاش ، روشنه مدینه زینب کبریٰ اومد زینت مولا اومد وارث صبر علی مرجع عظمیٰ اومد زینب کبری مدد....... هم ملیکه ی عرش وهم ،ماه عالمینه مفتخره که تا ابد ، یاور حسینه ذوالفقار حیدره کوثری از کوثره خواهرودخت امام شوکت پیغمبره زینب کبری مدد... بر علی و بر فاطمه ،نور هر دو عینه آرامش چشم ترش،دیده ی حسینه فاطمه رو ،مه جبین دختر ِ حِصن ِحَصین یک نخی از معجرش رشته ی حبل المتین زینب کبری مدد...... @babollharam
آنروز سوخت پای علی زندگانی ات آتش گرفت جان من از نیمه جانی ات ای آرزوی سوخته از تند باد درد ای مرهم غریبی من، هم زبانی ات آیینه ی شکسته ی مجروح مرتضی شلاق آتش از تو گرفته جوانی ات نقش خراش سامریِّ شهر مانده است ماه کبود من به رخ آسمانی ات از مردمی که سفره ی شان پر شد از فدک هیزم رسید در عوض مهربانی ات با خاطرات کوچه به مسجد رسید ی و چشم سقیفه کور شد از خطبه خوانی ات دیوار میکند کمکت راه می روی ‌‌‍ @babollharam
گمنام و تنهایی.m4a
1.4M
زمزمه فاطمیه و شهید گمنام سبک دامن کشان رفتی.... گمنام و تنهایی درست مثلِ مادر /۳/ سربازِ مولایی درست مثلِ مادر /۳/ تویی پرچمدارِ نهضتِ مولا دَمِ رفتن گفتی ذکرِ یازهرا سلامُ اللّه  سلامُ اللّه مادرت نمی‌دونه  چی اومد سرت؟ /۳/ بی‌حرم شدی تو هم  مثِه مادرت /۳/ موندی تک و تنها درست مثلِ مادر /۳/ افتادی رو خاکا  درست مثلِ مادر /۳/ گلِ هجده ساله خوش اومدی شاید تشنه‌لب دست و پا زدی گلِ زهرا سلامُ اللّه امّا رویِ نیزه‌ها  نرفته سرت /۳/ همسفرِ دشمنا   نشد خواهرت /۳/ دامن کشان رفتی  دلم زیر ُو رو شد /۳/ چشمِ حرامی با ... حرم روبه‌رو شد /۳/ بیا برگرد خیمه اِی کس و کارم منو تنها نگْذار اِی علمدارم علمدارم علمدارم آب به خیمه نرسید  فدای سرت /۳/ حسین قامتش خمید فدای سرت /۳/ @babollharam
من و مادر و کوچه و اضطراب دل آشوبه و بغض و رنج و عذاب کسی آمد از نسل ابلیس ِ پست جسورانه با کینهٔ بی حساب سرِ مادرم داد زد پیش من حیا داشت مادر؛ ندادَش جواب غضب کرد و شد دستِ نحسش بلند شد عالم به روی سر من خراب بمیرم که زد سیلیِ بیهوا به مادر! به آیینهٔ در حجاب نوک پای خود ایستادم ولی گذشت از سرم دست او با شتاب چنان خورد که گوشواره شکست گرفت از دو چشمم همین صحنه خواب فدک غصب شد پاره شد برگهٔ قباله به دستانِ مردی خراب دلم خون شد از خندهٔ ممتدش از آن دست سنگین، از آن آب و تاب پس از گوشواره غرورم شکست پس از آن غمی شد برایم نقاب مرا میزد ایکاش تا مادرم... نمیشد از این داغِ پنهانی آب! @babollharam
هر چند نامِ نیک، فراوان شنیده‌ایم نامی، به باشکوهی زینب، ندیده‌ایم ارث از دلِ شجاع تو برده‌ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده‌ست، یا علی! پیوندِ عقل روشن و بیداریِ دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقتی عقیلةالعرب، از عشق، دم زند زینب به بند، بندگی یار می‌کند گیراست زلفِ یار و گرفتار می‌کند از چشمِ یار، قامت دلدار، دیدنی است نام حسین، از لب زینب، شنیدنی است آن شیرزن که زینت شیر خدا شود، باید امیر قافله‌ی کربلا شود از خطبه، لرزه بر در و دیوار دیده‌اید؟ غرش، به سبک حیدر کرّار دیده‌اید؟ زن دیده‌اید از همه‌ی شهر، مردتر؟ از هر چه مردِ عشق، بیابان نوردتر؟ زن دیده‌اید در سخنش، برق ذوالفقار؟ بر ذوالجناحِ غیرت و آزادگی سوار؟ زن دیده‌اید اسوه‌ی هر مرد و زن شود؟ زن دیده‌اید مثل علی بت‌شکن شود؟ شد پیشِ حق، دلیلِ مباهات اهل بَیت وقتی که نور چشم علی، گفت: «ما رَاَیت...» با «ما رَاَیت...»، بندگی‌اش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد «از هر چه بگذری، سخنِ دوست خوشتر است» این دخترت، علی! چه قَدَر، شکل مادر است! هر بار، تا صدا زده‌ای نام زینبت انگار نام دیگر زهراست، بر لبت زینب، طلوع دیگری از نور فاطمه ست یک جلوه، از حقیقتِ مستور فاطمه ‌ست آن زهره‌ای که چادرِ زهراست بر سرش ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش باغِ حیاست، کوچ بیابانی‌اش مبین فخرُالنساست، بی سر و سامانی‌اش مبین چون حیدر است، شرحِ طناب و اسیریش چون فاطمه ست، یک شبه، جریان پیریش روزی که دل، مجاورِ بانوی عشق بود حس کرد، قبر فاطمه هم در دمشق بود @babollharam