بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#پایان_ماه_صفر
#روح_الله_قناعتیان
میـان گریه ی حـسرت مـرا تماشا کن
مرا که گـم شـده ام در گـناه ، پیدا کن
تو با گـذشت تـرین ، فرد روزگارانی
بــیا و بـا دل پـر غصـــه ام مدارا کن
مرا که بنده ی خوبی نبوده ام ، یک بار
به زور هم که شده جز ء نوکران جا کن
چـقدر اشـک شمــا را درآورم ؛ اصلا
وجود تار مـرا ، از ســر خودت وا کن
کسی که گریه ندارد فقیر بالذات است
کویر چــشم هـای مـرا مثـل دریا کن
تو اشک چشم های مرا دوست داری پس
هـمیشه دیده ی من را به اشک زیبا کن
برای آنکه دل ِ سنگ هم شود بی تاب
خودت صدای مرا بین روضه گیرا کن
مـرا شبیـه شهیــد شکسته پهلویی
شبــی مــسافـر قبـر کـبود زهرا کن
خودت جواب و سئوال نکیر و منکر را
درون قبـر ، به لب هـای خـسته القا کن
حرم نرفته ام امسال عقده ای شده ام
به حـق مـادرتان ، کــربلام امضـا کن
بیـا درآوریم ، از تـنت لـباس عـزا
تو در عوض به تن ما لباس تقوا کن
رسـیده ، مـاه ربـیع و سـرور ِ آل الله
بیا و غنچه ی لب های خسته ات وا کن
مسـافر ِ حـرم کـربلا ؛ عـزیز بتول
دو ماه روضه و اشک و عزایتان مقبول
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#پایان_ماه_صفر
ز درد اندکِ خود، یاد غمهای تو می افتم
ز شرمِ کوهِ غمهای تو بر پای تو می افتم
غمِ ما و پریشانیِ تو! عیب از قیاسِ ماست
چنین کاهی ز غم، گاهی به دریای تو می افتم
نه آن مورم که از مُلکِ سلیمانی گریزانم
من آن گَردم که بر گِردِ قدمهای تو می افتم
ز هر کس خواستم امداد، خود نالان تر از من بود
چه بهتر اینکه در دامانِ ماوای تو می افتم
تو گفتی یادِ من باشید قدرِ جرعه ی آبی
چقدر ای باوفا کم در تمنای تو می افتم
تو را رنجانده ام از خویش، با انبوهِ عصیانم
به هر غفلت، ز چشمانِ تماشای تو می افتم
توقع کردی و من، بی توجه کارِ خود کردم
اگر این است رفتارم، ز سودای تو می افتم
بتو هر روز و شب، لبیک هایم را بدهکارم
زبانم لال، اینسان از تولای تو می افتم
ترا با اینهمه غم، باز تنها می گذارم من
رَوَم گه، سوی خویش و از تسلای تو می افتم
مرا تنهای بخود مگذار در تاریکیِ ایام
که من از طاعتِ امروز و فردای تو می افتم
کنون ماهِ صفر را می گذارم پشتِ سر، اما
چه دانم من، که دارم از قضایای تو می افتم
□ □ □
میان کوچه های دردسر سازِ پریشانی
بیاد کوچه ی پر دردِ غمهای تو می افتم
صدای مادرت از کوچه می آید چرا، آقا
در این ایام، یادِ لعنِ اعدای تو می افتم
غمِ تو هیچ پایانی ندارد، هیچ شادی نیست
مگر صبح فرج، روزی که در پای تو می افتم
مرا هم با شهادت آشتی ده، یوسف زهرا
خوش آنروزیکه، بی سر بر قدمهای تو می افتم
شاعر: #محمود_ژولیده
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#پایان_ماه_صفر
ز درد اندکِ خود، یاد غمهای تو می افتم
ز شرمِ کوهِ غمهای تو بر پای تو می افتم
غمِ ما و پریشانیِ تو! عیب از قیاسِ ماست
چنین کاهی ز غم، گاهی به دریای تو می افتم
نه آن مورم که از مُلکِ سلیمانی گریزانم
من آن گَردم که بر گِردِ قدمهای تو می افتم
ز هر کس خواستم امداد، خود نالان تر از من بود
چه بهتر اینکه در دامانِ ماوای تو می افتم
تو گفتی یادِ من باشید قدرِ جرعه ی آبی
چقدر ای باوفا کم در تمنای تو می افتم
تو را رنجانده ام از خویش، با انبوهِ عصیانم
به هر غفلت، ز چشمانِ تماشای تو می افتم
توقع کردی و من، بی توجه کارِ خود کردم
اگر این است رفتارم، ز سودای تو می افتم
بتو هر روز و شب، لبیک هایم را بدهکارم
زبانم لال، اینسان از تولای تو می افتم
ترا با اینهمه غم، باز تنها می گذارم من
رَوَم گه، سوی خویش و از تسلای تو می افتم
مرا تنهای بخود مگذار در تاریکیِ ایام
که من از طاعتِ امروز و فردای تو می افتم
کنون ماهِ صفر را می گذارم پشتِ سر، اما
چه دانم من، که دارم از قضایای تو می افتم
□ □ □
میان کوچه های دردسر سازِ پریشانی
بیاد کوچه ی پر دردِ غمهای تو می افتم
صدای مادرت از کوچه می آید چرا، آقا
در این ایام، یادِ لعنِ اعدای تو می افتم
غمِ تو هیچ پایانی ندارد، هیچ شادی نیست
مگر صبح فرج، روزی که در پای تو می افتم
مرا هم با شهادت آشتی ده، یوسف زهرا
خوش آنروزیکه، بی سر بر قدمهای تو می افتم
شاعر: #محمود_ژولیده
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#پایان_ماه_صفر
#روح_الله_قناعتیان
میـان گریه ی حـسرت مـرا تماشا کن
مرا که گـم شـده ام در گـناه ، پیدا کن
تو با گـذشت تـرین ، فرد روزگارانی
بــیا و بـا دل پـر غصـــه ام مدارا کن
مرا که بنده ی خوبی نبوده ام ، یک بار
به زور هم که شده جز ء نوکران جا کن
چـقدر اشـک شمــا را درآورم ؛ اصلا
وجود تار مـرا ، از ســر خودت وا کن
کسی که گریه ندارد فقیر بالذات است
کویر چــشم هـای مـرا مثـل دریا کن
تو اشک چشم های مرا دوست داری پس
هـمیشه دیده ی من را به اشک زیبا کن
برای آنکه دل ِ سنگ هم شود بی تاب
خودت صدای مرا بین روضه گیرا کن
مـرا شبیـه شهیــد شکسته پهلویی
شبــی مــسافـر قبـر کـبود زهرا کن
خودت جواب و سئوال نکیر و منکر را
درون قبـر ، به لب هـای خـسته القا کن
حرم نرفته ام امسال عقده ای شده ام
به حـق مـادرتان ، کــربلام امضـا کن
بیـا درآوریم ، از تـنت لـباس عـزا
تو در عوض به تن ما لباس تقوا کن
رسـیده ، مـاه ربـیع و سـرور ِ آل الله
بیا و غنچه ی لب های خسته ات وا کن
مسـافر ِ حـرم کـربلا ؛ عـزیز بتول
دو ماه روضه و اشک و عزایتان مقبول
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#سیدپوریا_هاشمی
خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم
رفتم از یاد تو انگار! چه باید بکنم
این دوماه از کف من رفت و نکردم کاری
وای از غفلت بسیار! چه باید بکنم
اهل دل با تو شب خویش سحر میکردند
منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم
با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم
چشم من بود به اغیار چه باید بکنم
هرچه گفتی تو به من گوش ندادم! العفو!
شدم امروز گنهکار چه باید بکنم
مثل هربار زدم زیر قرارم با تو
تو بگو تا که من اینبار چه باید بکنم
نروم کرببلا خاک به سر خواهم شد
تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟!
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#پایان_ماه_صفر
ز درد اندکِ خود، یاد غمهای تو می افتم
ز شرمِ کوهِ غمهای تو بر پای تو می افتم
غمِ ما و پریشانیِ تو! عیب از قیاسِ ماست
چنین کاهی ز غم، گاهی به دریای تو می افتم
نه آن مورم که از مُلکِ سلیمانی گریزانم
من آن گَردم که بر گِردِ قدمهای تو می افتم
ز هر کس خواستم امداد، خود نالان تر از من بود
چه بهتر اینکه در دامانِ ماوای تو می افتم
تو گفتی یادِ من باشید قدرِ جرعه ی آبی
چقدر ای باوفا کم در تمنای تو می افتم
تو را رنجانده ام از خویش، با انبوهِ عصیانم
به هر غفلت، ز چشمانِ تماشای تو می افتم
توقع کردی و من، بی توجه کارِ خود کردم
اگر این است رفتارم، ز سودای تو می افتم
بتو هر روز و شب، لبیک هایم را بدهکارم
زبانم لال، اینسان از تولای تو می افتم
ترا با اینهمه غم، باز تنها می گذارم من
رَوَم گه، سوی خویش و از تسلای تو می افتم
مرا تنهای بخود مگذار در تاریکیِ ایام
که من از طاعتِ امروز و فردای تو می افتم
کنون ماهِ صفر را می گذارم پشتِ سر، اما
چه دانم من، که دارم از قضایای تو می افتم
□ □ □
میان کوچه های دردسر سازِ پریشانی
بیاد کوچه ی پر دردِ غمهای تو می افتم
صدای مادرت از کوچه می آید چرا، آقا
در این ایام، یادِ لعنِ اعدای تو می افتم
غمِ تو هیچ پایانی ندارد، هیچ شادی نیست
مگر صبح فرج، روزی که در پای تو می افتم
مرا هم با شهادت آشتی ده، یوسف زهرا
خوش آنروزیکه، بی سر بر قدمهای تو می افتم
شاعر: #محمود_ژولیده
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم