بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#حسن_لطفی
به تیغی حیف گیسویت گسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
*
انیس گریههایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانیتر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
*
بهارم را چه سان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه میماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
*
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
ترک بر چهره ی آیینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
*
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا ز تن افتاد و صد حیف
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#حسن_لطفی
قدِ مادرا از تمومِ غَما
چه زود از فراقِ پسر میشکنه
اگه سَرو باشه زمین میخوره
که داغِ جونش کمر میشکنه
اگه درد اگه ناله تقدیرشه
چه غم داره مادر ، پسر گیرشه
فقط دلخوشیه ی یِ مادر اینه
جوونش پیشِ مادر پیرشه
نگاهش به در مونده تو بستره
سر پیریه وقتِ بی بالیه
صداش میزدن مادرِ بچهها
ولی دورِ امالبنین خالیه
حالا روضه داره تو تنهاییاش
دلش خیلی تنگه واسه بچههاش
کسی نیست آبی به دستش بده
نداره عصایی برا پیریاش
تو اون مدتی که اباالفضل بود
دعایی به اون قد و بالا نکرد
نگاهش ، دل سیر ، حتی یه روز
به پیش یتیمای زهرا نکرد
تو اون مدتی که اباالفضل بود
نشد که یبار جان مادر بگه
به عباسش از بچگی گفته بود
مبادا به آقاش برادر بگه
خودش لقمه میداد دستِ حسن
فقط خنده میزد کنارِ حسین
شبا هم که تانیمه شب مینِشِست
که آبی بنوشه دوباره حسین
حالا روضه داره توتنهاییاش
دلش خیلی تنگه واسه بچهاش
داره روضه میخونه واسه خودش
خودش گریه کن میشه با روضههاش
شنیدم که تشنه به دریا زدی
شنیدم دعایِ حرم آب شد
شنیدم که پشتت صدا زد رباب
بیا که علی اصغرم آب شد
حسینم کنارت نشست و شکست:
پاشو دشمنا رو به میدون نیار
به فکر چشاتم بیا جونِ من
برا دیدنم تیر و بیرون نیار
پاشو از زمین رو زمین پا نکش
بازم مَشکِ آب و به دندون بگیر
ببین جون رفتن ندارم دیگه
پاشو جونِ زینب پاشو جون بگیر
الهی بمیرم ، بهم ریختی
به من گفت زینب چی اومد سرت
نبودم که جمعت کنم ؛ باز شکر
که پهلو شکسته شده مادرت
تو رفتی و مشکِ تو رو کوفه بُرد
تو رفتی و چشماتو شامی گرفت
نبودی و جرات به دشمن رسید
نبودی حرم رو حرامی گرفت
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#مهدی_علی_قاسمی
مادرم در گوش من خوانده است:«یا ام البنین»
ذکر من تا روز محشر هست:«یا ام البنین»
هرکسی که توبهاش در محضر ربّ شد قبول
قبل از آن در زیر لب گفته است:«یا ام البنین»
مستجاب الدعوه شد هرکس که در این روزگار
بر گدایان درت پیوست یا ام البنین!
ما همیشه محضر تو عرض حاجت کردهایم...
...هرکجا خوردیم بر بن بست یا ام البنین!
هفت پشتم را نظر کردم تماماً بوده اند
نوکر عباس تو دربست یا ام البنین!
در حمایت از غریب کربلا ، عباس تو
دست داده تا بگیرد دست یا ام البنین!
فرق او را با عمودی تا دم ابرو شکافت
آن «حکیم بن طُفِیلِ» پست یا ام البنین!
خون چکید از چشمهایش روی نیزه تا که دید
دست زینب را کسی می بست یا ام البنین!
بعد عباست برای غارت اهل حرم
حرمله با شمر شد همدست یا ام البنین!
گرچه قدّت تا شده از غصهی زینب ولی
حرمتت با کعب نی نشکست یا ام البنین!
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
غمِ دلِ اُمّ بنینه غمت
روضه ی بازه چهره ی درهمت
خیلی عوض شدی عزیز دلم
منو حلال کن اگه نشناختمت
اشک غریبی توی چشمام نشست
مثل سر تو پشت من هم شکست
زینبِ من بیا بگو دروغه
این که میگن حرمله دستاتو بست
حقیقته انگاری خواب نبودم
ناراحتم پیش رباب نبودم
بدجوری آبرو ریزی کرده شمر
کاشکی من از بنی کلاب نبودم
آسمونم رو بی قمر كی ديده
پروانه ی بدون پر كی ديده
ام بنين بهم نگی حق داری
ام بنين بی پسر كی ديده
سربریدن امید و احساسمو
تبر زدن ساقه های یاسمو
خواستی چهارتا قبر اگه بسازی
کوچیک درس کن واسه عباسمو
رفت و دل اهل حرم خالی شد
دست امیر لشگرم خالی شد
یه جور زدن با تیر به چشم نازش
کاسه ی چشم پسرم خالی شد
توو علقمه راهشو بند آوردن
چی به روز قد بلند آوردن
گریه م از اینه توی بزم شراب
سرش رو با بگو بخند آوردن
سراغشو از این و اون میگیرم
جونی ندارم ولی جون میگیرم
حالا که مادر نداره حسینم
خودم میام براش زبون میگیرم
بهم بگو كه نور عينم كجاست
بگو غريب عالمينم كجاست
جمعيت كاروونت كم شده
فقط بگو، بگو حسينم كجاست
روزی که رفت فکر اجل نکردم
پیشش به دلشورم محل نکردم
نخواستم حس کنه که بی مادره
عباسمو اگه بغل نکردم
گفتی تموم دشتو دشمن گرفت
تک تک بچه هامو از من گرفت
زینب من بگو آخر کی اومد؟!
سر حسینمو به دامن گرفت
عزیزم از روزیکه راه دور رفت
شادی دیگه از این دل صبور رفت
نمیتونم باور کنم هنوزم
سر حسینم میون تنور رفت
مردمِ شهر سر به سرم نذارید
زخم زبون رو جیگرم نذارید
گریه ی من فقط برا حسینه
گریه مو پای پسرم نذارید
غمَم ربابه که به غم اسیره
طفل خیالیشو رو دست میگیره
شبا هی از خواب میپره هی میگه
آبش بدید ، آبش ندید ، میمیره
رباب نميشه با غم تو سر كرد
بدون گريه شبارو سحر كرد
درد منو درد تو مثل همه
حرمله دوتامونو بى پسر كرد