#حضرت_رقیه_واحد
#واحد۲
عمه انتظار دیگه به سر رسیده
آخر از عزیز ما خبر رسیده
موهای سوخته امو شونه کن که آخه
بابای غریبم از سفر رسیده
عمه ببین
تموم شده طعنه شنیدن من
عمه ببین
با سر اومد بابا به دیدن من
بابا حسین بابا حسین باباحسین
باید آروم من سر تورو ببوسم
دوتا چشمای تر تورو ببوسم
فکر نمیکردم یه روز بیاد که بابا
من رگای حنجر تو رو ببوسم
بابا حسین
خنجر کی رو صورت تو کشیده
باباحسین
بمیره هرکی گلوتو بریده
باباحسین باباحسین باباحسین
همه ی پیکر من کبوده بابا
خمیده شدم با اینکه زوده بابا
شب و روز منو کتک زدن بگو تو
آخه جرم ما مگه چی بوده بابا
باباحسین
یه زخمه روی صورت کبودم
باباحسین
منو زدن چون دختر تو بودم
#عبدالزهرا
#حضرت_رقیه_واحد
#واحد۸
اومد از راه مهمونم
عزیز بهتر جونم
باید پاشم به پیش پاش
میخوام پاشم نمیتونم
دیگه نا ندارم بابا
دیگه پا ندارم بابا
برا بوسه بر روی تو
دیگه جا ندارم بابا
پدر یا اباعبدالله
قدم از داغ تو تا شد
دلم اسیر غمها شد
به لطف سیلی دشمن
روی من مثل زهرا شد
ببین حالمو این روزا
عذابه برام هر لحظه
روی من کبود و زخمه
توی آفتاب میسوزه
پدر یا اباعبدالله
یه شب موندم توی صحرا
تو تاریکی تک و تنها
میترسیدم میلرزیدم
که اومد زجر واویلا
نمیگم دیگه از اون شب
از اون ظلم و کینه بابا
همینو فقط میگم که
چشام تار میبینه بابا
پدر یااباعبدالله
#محمد_معارفوند