بسمالله الرحمن الرحیم
#مناجات_با_خدا
#استقبال_از_ماه_مبارک_رمضان
#رضا_اسماعیلی
▶️
بوی ملکوت، بوی عرفان آمد
گلبانگ خوش رحیم و رحمان آمد
گلعطر فرشته منتشر شد در خاک
ای دل شدگان! بهار قرآن آمد
آمد رمضان و حال خوبی دارم
سرسبزم و اعتدال خوبی دارم
پرواز ، پرنده ، بال و پر ، آزادی ...
من مطمئنم ، خیال خوبی دارم
ماه رمضان و شوق شب بیداری
از بودنِ بی تو، هر نَفس بیزاری
تنگ است دلم برای «یارب! العفو»
تنگ است خدا دلم برایت، آری
آمد رمضان، مُفسّرِ «احسان» باش
همسایه ی غربت تهیدستان باش
در شهر بساط عشق را برپا کن
در فکر دل شکسته ی انسان باش
آمد رمضان ، هَلا ! ز عادت برخیز
گل کرد سپیده ی سعادت ، برخیز
همپای سحر، به سمت بیداری رو
ای بنده ی تن! ز خواب غفلت برخیز
آمد رمضان و سفره ها رنگین تر
دنیا به مذاق ما و من شیرین تر
از کوچه صدای سائلی می آید
انگار شدست گوش مان سنگین تر !
یک ماه اگرچه آب و نان شد تعطیل
بر سفره، ضیافت دهان شد تعطیل
تعطیل نشد بساط دنیاداری
هر چند که دکه ی جهان شد تعطیل !
در مکتب روزه ، روی من پا بگذار
بر جلوه فروشی بدن ، پا بگذار
از خواهش َنفس خود بزن بیرون تو
بر فرصت اهرمن شدن پا بگذار
هر چند که روزه معرفت آواز است
آیینه ی فطرت است و انسان ساز است
شک نیست ، فقط ریاضتی جسمانی ست
وقتی که دهان نفسِ انسان باز است
ماه رمضان و سفره ی افطاری
هنگام سحر ، َنفَس َنفَس ، بیداری
از روزه اگر همین َقدَر می فهمی
مصداق ریاضت است و خود آزاری !
آمد رمضان و دست بابا خالی ست
از شادی روزه ، قلب سارا خالی ست
شرم ست نصیب سفره ی ما ، زیرا
افطار و سحر ، ز نان و خرما خالی ست !
ای کاش به راز عشق پی می بردیم
در بندگی خدا، مَحَک می خوردیم
ماه رمضان به شیوه ی حیدر ما
اندوه دلِ گرسنه را می خوردیم !
ما شیعه ی حیدریم و غافل از او
بر سیره ی دیگریم و غافل از او
دنیا َنسبیم و عافیت آبادیم
با َنفس برادریم و غافل از او !
حال دل خویش را کمی بهتر کن
ماه رمضان ، به نان و خرما سر کن
با غربت سفرههای خالی بنشین
افطار و سحر، به شیوه ی حیدر کن
ماه رمضان ، شروع « حّوِل حال » ست
روی دل ما ، تبسمی از بال ست
همبال فرشته ها شدن آسان ست
در ماه خدا ، که سیب شیطان کال ست
در فصل سحر نشسته ام، خوشحالم
از ظلمت تن گسسته ام، خوشحالم
آمد رمضان و همنشین نورم
از فتنه ی َنفس رسته ام، خوشحالم
بی روی تو، ماه رمضانم ...؟ هرگز
وارستگی از هر دو جهانم ...؟ هرگز
بی جلوه ی آفتاب روی ماهت
یک روز به روزه می توانم ؟ هرگز !
ماه رمضان ، فروغ یک آغاز ست
در آبی آسمان ، پر پروازست
درهای زمین به روی شیطان بسته ست
درهای بهشت ، باز ِ باز ِ بازست
آمد رمضان و آسمان آبی شد
شب های زمین ، دوباره مهتابی شد
هستی ، به نماز عاشقی قامت بست
عالَم ، غزل خجسته ی نابی شد
ماه رمضان و بندگی یعنی این
آیینگی و پرندگی ، یعنی این
افطار و سحر کلاس آدم سازی ست
برنامه و سبک زندگی ، یعنی این
در پرتو روزه ، بیکران را دیدیم
تصویر حیات جاودان را دیدیم
از پیله ی تن چو سر برون آوردیم
از روزن روزه ، آسمان را دیدیم
بر مرکب روزه ، تا فراسو رفتیم
با بار گناه ، «رَبَنا» گو رفتیم
در لیله ی قدر ، روسیاه و تائب
سمت ملکوت رحمت او رفتیم
ماه رمضان، شوق سبکباری را ...
از لذت نَفسِ فتنه، بیزاری را ...
ای حضرت عشق! قسمت روحم کن
شب های قشنگ قدر، بیداری را
___________________________
♨️سبک و شعر بابُ الحَرَم در #ایتا
https://eitaa.com/babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#مناجات_با_خدا
#رضا_اسماعیلی
▶️
باز هم باران بسم الله الرحمن الرحیم
سفره ی احسان بسم الله الرحمن الرحیم
خواندن آیات سرخ گل ز قرآن چمن
در بهارستان بسم الله الرحمن الرحیم
لقمه ای نان و نیایش در حضور آسمان
بر لب ایوان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
خوردن سیبی بهشتی از درخت باغ نور
با لب و دندان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
شب نشینی با ملائک در شبستان دعا
خواندن قرآن ِ بسم الله الرحمن الرحیم
همنشینی با خدا در زیر نور ماه عشق
در شب چشمان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
مثل مولانا شقایق ، سوختن از داغ عشق
از تب سوزان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
تو شب قدری و شیطان می شناسد قدر تو
بندگی کن ، جان بسم الله الرحمن الرحیم
بندگی کن تا بمیرد در تو شیطان رجیم
تا شوی انسان ِ بسم الله الرحمن الرحیم
https://eitaa.com/babollharam
🌿#دهه_فجر
🌿#رضا_اسماعیلی
او آمـد و در کویـــر ، باران گل کرد
در خاک وطن ، نهال ایمــان گل کرد
او آمـــــــد و ریشــۀ زمستان خشکید
گلعطــــر خجستــۀ بهــــاران گل کرد
او آمد و با گرسنگان خلوت کـــــــرد
در شهر ، امید و عشق را قسمت کرد
از منبــــر خاک ، مهربان ، بالا رفت
با لهجه ی پا برهنه ها صحبت کــــرد
او آمــــــد و مـــا برادری را دیدیـــــم
درعالــــم خاک ، ســروری را دیدیــم
او آمــــــد وسیب عشق را قسمت کرد
در سایــــه ی دیـن ، برابری را دیدیـم
او آمـــد و زندگـــــی پر از شادی شد
ویرانـــــــــۀ دل ، دوبــــاره آبادی شد
او آمد و فتنـــــــۀ خـــــــزان پرپر شد
ای دل شدگــــــــــان ! بهار آزادی شد
آن مرد ، ز داغ و درد مردم می گفت
از خانۀ لخت و سرد مردم مـــی گفت
او آمـــــده بــــــود تا ورق برگـــــردد
بـــی واهمه از نبــــرد مـردم می گفت
او آمـــــــد و مهر و مـــــاه را فهمیدیم
پـــــــایان شب سیـــــــاه را فهمیدیـــــم
او آمــــــد و زیــــر سایـــه ی دستانش
مـــــا معنـــــــی سرپناه را فهمیدیــــــم
او آمـــــد و حــــال آسمـــــان بهتـر شد
خــــورشید شکفت ، تیرگــــی پرپر شد
از بنــــــــد گسست ، حضـــرت آزادی
دوران حــــــــکومت ستــــم ، آخـر شد
اوآمـــــــد و کوچـــه و خیابـان شد سبز
امیـــد شکفت و عشق و ایمــان شد سبز
او آمـــــد و از وطـــن فراری شد دیــو
در فصل فرشتـــه ، بوی انسان شد سبز
او آمــــــد و چشم آسمـــــان را وا کرد
در فصــل قفس ، پرنـــــده را افشا کرد
آمـــوخت به ما پرندگـــــــی را با شوق
صیــــــاد قـفس اراده را رســــــوا کرد
مــــــردی ز تبار بـــــوذر و سلمان بود
بـــــــر روی لبش تبســـم ایمـــــــان بود
در جامـــــۀ خاک ، روح افلاکی داشت
آمیـــــــــزه ای از فرشتـــه و انسان بود
بــــر روی لبش ، تبسمـــــــــی زیبا بود
درهـــــــای دلش به روی مــردم وا بود
از نام و نشان او اگـــــر مــــی پرسی ؟
او ، روح خدا ، امـــــــام خوبـی ها بود
بـــــــر روی لبش ، ســـــلام آزادی بود
در سینــــــه ی او ، پیـــــــام آزادی بود
او آمـــــــــد و واژۀ قفـــــس را خط زد
او روح خـــــدا ، امــــــــــام آزادی بود
من آمـــــــــــــده ام امیــــــــد را بنویسم
صبحــــــــی که ز ره رسیــد را بنویسم
من آمــــــــــــده ام بــــــه خط عزت نامِ
ایــــــــن ملت رو سپیــــــــــد را بنویسم
برخیـــــــز که نـــــور نــاب را بنویسیم
آیینـــــــــه تـــــــرین کتاب را بنویسیم
بــــــــرخیـز بــــــــه خط روشن آزادی
منظومــــــــه ی انقـــــــلاب را بنویسیم
مـــــــا امت « لا الـــــــــه الا الله » ایم
با قافلــــــــــه ی مُوحــــــــدان همراهیم
هم قبلــــــــه و هـم قبیلــــــــه ی ابراهیم
هم سلسلـــــــه ی امـــــــــام روح اللهیم
ای دل شدگـــان ! مُــــــرید وحدت باشید
در چشــــم وطـــن ، امیـــد وحدت باشید
وقتــــــی ز نفاق ، باب وحدت بسته ست
چـــون روح خــدا ، کلیــــد وحدت باشید
#سوم_خرداد
سالروز #آزادسازی_خرمشهر
مانده ز فهم تو دلم بی نصیب
معجزه ی عشق ، غرور غریب
نام تو را بردم و قلبم شکست
مثل شهیدان تو غریبی ، غریب
بیرق افراشته ی زخم تو
حادثه ای پر ز فراز و نشیب
می وزد از خاک تو بوی بهشت
بوی خدا ، بوی ظفر ، بوی سیب
خاک تو سرمنزل مقصود عشق
ای وطن عشق ! نداری رقیب
قلب زمین ، قبله ی خون ، قاف زخم !
معجزه ی سرخ ! عجیبی ، عجیب
مژده ی آزادی تو ، دل نواز
خنده ی پیروزی تو ، دل فریب
باز بخوان سوره ی " النازعات "
باز بخوان آیه ی " امَن یُجیب "
خُرّم و سرسبز بمان تا ابد
ای وطن چلچله های نجیب
فتح تو یک معجزه ی روشن است
" نصر من الله و فتح قریب"
#رضا_اسماعیلی
#عید_قربان
#غزل
اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد
دف بزن ، ساغر بچرخان ، قل هوالله احد
گفتم از عشق و زبانم شعله ور شد ناگهان
آه از این مضمون سوزان ! قل هوالله احد
حضرت لیلی ! بیا در صحنه و چرخی بزن
یک غزل مجنون برقصان ، قل هوالله احد
ساغری آغوش وا کن ، یک تبسم مِی بریز
اندک اندک جمع مستان ... ، قل هوالله احد
می کنم سجاده را رنگین به می ، فتوا بده
" زهد " من را می بنوشان ، قل هوالله احد
بر سر آنم به حکم عشق ، رقص خون کنم
با دلی عاشق ، غزلخوان ، قل هوالله احد
در کمند زلف تو پیچید دل ، یا للعجب !
دید صدها عید قربان ، قل هوالله احد
زیر شمشیر غمت ، عشق ست سر دادن به شوق
دست افشان ، پایکوبان ، قل هوالله احد
من شبی تاریک تاریکم ، تبسم کن مرا
جلوه کن ای ماه تابان ! قل هوالله احد
تشنۀ وصلم ، الا یا ایهاالساقی ! وصال
اول عشق ست ای جان ! قل هوالله احد
#رضا_اسماعیلی