ای یاورم
ای یاورم شکسته شدی نیست باورم
باید برای پای تو مرهم بیاورم
با اینکه سوختم دو سه جا بین خیمه ها
داغی شبیه زخم تو آتش نزد مرا
دیگر رعایت دل ما را نکن بس است
تو درد داری ، از حرکاتت مشخص است
زارِ سه ساله از چه غمی زار میزنی؟
زودست اینکه دست به دیوار میزنی
هرچند با تمام توان راه میروی
داری شبیه پیرِزنان راه میروی
خاکستر است روی سرت یا که موی توست؟
مویت سفید گشت و کبودی به روی توست
تو آه میکشی جگرم پاره میشود
تسبیح عمر پر خطرم پاره میشود
تو آه میکشی دل من تیر میکشد
اشکت به روی خاک علمگیر میکشد
خاک خرابه سرد تر از قلب دشمن است
سردی این «خورابه» تورا مثل من شکست
شب سرد و خاک سرد و تن زخمی تو سرد
سرما امان نداده بخوابی و یا که درد!؟
تقصیر زجر شد که سرت درد میکند
بال و پرت ، سرت ، کمرت درد میکند
تقصیر زجر شد که صدایت گرفته است
زخم است دست تو ، چه به پایت گرفته است؟
بابا می آید از سفر امشب به هوش باش
خیلی مواظب رگ زیر گلوش باش
رگ های او بریده بریده بریده است
این سر هزار مرتبه سرنیزه دیده است
بابا می اید ای نفس عمه! صبر کن
فکری به حال رویت و این لکه ابر کن
گفته امانتی تو ، خجالت نده مرا
چیزی به او نگو ز غم گوشواره ها
حرفی به او ز حملهی اشرار هم نگو
از گریه هایمان سر بازار هم نگو
اما بگو که معجر عمه تکان نخورد
آری بگو که ابرو از شام و کوفه برد
عماد بهرامی
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بابا کجایی
بابا کجایی گل تو
شوق بیابان ندارد
گلبرگ کوچک توان
خار مغیلان ندارد
با خیمه می سوزد این دل
از طعنه های اراذل
تا تو کنارم نیایی
این درد درمان ندارد
دیده النگوی من را
هی می کشد موی من را
بابا چرا مرد شامی
بی رحم ایمان ندارد
هر مجلس و محفلی تا
آوردم اسم علی را
سیلی جانانه خوردم
اینجا مسلمان ندارد
از چه برایت بگویم؟
مرگم شده آرزویم
تو روی نی... من خرابه...
این هرگز امکان ندارد
یک تکه نان هم نخوردم
بی تو چگونه نمردم
گیرم که نانی بیاید
طفل تو دندان ندارد
امشب که در التهابم
شاید بیایی به خوابم
ای سر نیا این خرابه
سودای مهمان ندارد
اینجا فقط گرد و خاک است
از تشنگی دل هلاک است
نفرین بر این آسمان و
ابری که باران ندارد
از کینه آباد هستند
با گریه ام شاد هستند
اینجا کسی از غم ما
سر در گریبان ندارد
شامم شده گریه و غم
از بی کسی غصه خوردم
جز روشنی نگاهت
این شام پایان ندارد
مهدی کبیری
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
شبیه مادر
این صحنهها را پیش از این یکبار دیدم
من هر چه میبینم به خواب انگار دیدم
شکر خدا اکنون درون تشت هستی
بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش
من مثل زهرا مادرت آزار دیدم
یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است
سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم
احساس کردم صورتم آتش گرفته است
خود را میان یک در ودیوار دیدم
مجموع درد خارها بر من اثر کرد
من زیر پایم زخم یک مسمار دیدم
سوغات مکه توی گوشم بود بردند
کوفه همان را داخل بازار دیدم
کاظم بهمنی
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
یا بنت الحسین(ع)
می زنی؟..قدری تامّل کن ببین افتاده ام؟
زجر...بدجوری در این صحرا کمین افتاده ام
ضربه ای با پا زدی و سینه ام تنگ آمده..
یک نظر کن بی حیا ..آخر زمین افتاده ام
صبر کن تا که نَفَس تازه کنم ..بعداً بزن
زیرِ پاهایت ببین مثلِ نگین افتاده ام
دست بر معجر نزن بدجور نفرین می کنم
رحم کن نامرد!من که دل غمین افتاده ام
خواب بودم از روی ناقه نمی دانم چه شد؟
گوئیا بر خاک از عرشِ برین افتاده ام
مثلِ بابایم شدم آن لحظه ای که زخم داشت
چون پدر انگار من از صدرِ زین افتاده ام
آمده مادر بزرگم فاطمه ...بر دیدنم
غصّه ها را برده است و دلنشین افتاده ام
لعنتِ هفت آسمان بر تو پلیدِ بی حیا...
می زنی؟..قدری تامّل کن ببین افتاده ام؟
محسن راحت حق
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam