#سبک_135_محرم
#واحد_سنگین
#صبح_روز_یازدهم
#کاروان_اسرا1
درددل حضرت زینب علیهاالسلام با پدر گرامی اش آقاامیرالمؤمنین علیه السلام
(کاروان اسرا به سوی کوفه وشام)
(به سبک قدم قدم)
جواب:
واویلتا،واویلتا،قرار من جامونده توی نینواس
واویلتا، واویلتا، سر برادرم به روی نیزه هاس
واغربتا،واغربتا..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بی تابم،چشم من غم باره
چندروزه درتب دلداره
سرگردون وغریب صحرا
یه کاروون بی سرداره
نگاه کن دختره تو پیره
از غصه ها داره می میره
هرلحظه روی لبها ذکر ِ
روضه ی قتلگاه می گیره
بابا ببین ، زینب تو ، داره میره با غصه های کربلا
باناله ی حسین حسین،باشمر وحرمله سوی شام بلا
🌸🌸🌸🌸🌸
سکینه مثل ابر می باره
از زندگی دیگه بی زاره
نشسته روی پای نازش
جای صدزخم سنگ وخاره
رقیه چند شبه بیماره
خدا کنه دووم بیاره
کی رباب دیگه آروم میشه
از فکر اصغرو گهواره
بابا ببین ،نمونده تاب ،نشسته می خونم نماز نافله
چشای من،نداره خواب،یادم نمیره خنده هاوهلهله
📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#سبک_136_محرم
#صبح_روز_یازدهم
#کاروان_اسرا2
#زبان_حال__حضرت_زینب_علیهاالسلام
یه کاروون،قامت خمیده
همراه هجده ، سر بریده
یه تازیونه ، جواب ناله س
همراهی زجر،درد سه ساله س
منو برده دشمن
با دستای بسته
بدون گناهی
دلم رو شکسته
اسیر دشمنا ،عزیز حیدرم
به روی نیزه هاس، سر برادرم
من خواهرحسین،مظلومه زینبم...
یا
جا مونده ازبلا،ام المصائبم....
یا
من خواهر حسین،ام المصائبم...
🌸🌸🌸🌸🌸
دوباره بیدار،بی بی ربابه
بدون اصغر،چطور بخوابه
با یاد طفلش ، نداره تابی
اگر چه تشنه س،نخورده آبی
یه تیر سه شعبه
اونو خون جگر کرد
گرفت اصغرش رو
اونو محتضر کرد
دیگه روی چشاش،همیشه بارونه
از داغ روی داغ ، زنده نمی مونه
🌸🌸🌸🌸🌸
همش رقیه ، بهونه گیره
از هجر بابا،داره می میره
نشسته سیلی،به روی ماهش
سر روی نی ، شده پناهش
چقد غُصّه دیده
که قدّش خمیده
بمیرم به غیراز
جسارت ندیده
برادرم بیا ، سه سالتو ببر
از ناله هاش ببین،دیگه شکست کمر
من خواهرت حسین،مظلومه زینبم...
یا
جا مونده ازبلا،ام المصائبم....
یا
من خواهر حسین،ام المصائبم
📝علی مهدوی نسب