هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_6014771732890518702.mp3
441.7K
🕯زمینه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
زبانحال امیرالمومنین علی علیه السلام
#زمینه_ایام_فاطمیه
#ای_یار_جوونم
🕯بند اول
ای یار جوونم،نرو تنها میمونم
تو میدونی غریبه،این دوره زمونم
همه ی لشکر من،نمیشه باور من
که از این خونه میری،سروسامون خونم
فاطمه همسرم،دلدار و دلبرم
افتادی بین در شکستی کمرم
یاس نیلوفرم،ای یار و یاورم
قصد سفر نکن و نرو از برم
(صفای خونه میشه،بمونی،کنارم
مگه من غیر تو دیگه زهرایی دارم)
(ای یار جوونم جوونم جوونم)
🕯بند دوم
ای نور امیدم،تو نکن ناامیدم
سلامم بی جوابه،زجر دنیا کشیدم
به یاد روز اول،دوباره باز نگام کن
چی شد اون گوشواره که،برای تو خریدم
کار خونه نکن،که برات سنگینه
غم عالم توی قلب من میشینه
هنوزم زینبت،رد خونه تو رو
روی در و دیوار خونه میبینه
(همه جا پر شده بود،از آتیش و از دود
بمیره حیدر تو،که پرپر،شدی زود)
(ای یار جوونم جوونم جوونم)
🕯بند سوم
ماهه شام تارم،گره خورده به کارم
بی تو زهرا سیاهه،به خدا روزگارم
تو خودت دیدی کندم،چجوری درب خیبر
اما الان نشستم،دیگه قوت ندارم
ای مسیحای من،قدرت پای من
دیگه توون نداره این دستای من
ای چاره ساز من،همه اعجاز من
میشه ترکم نکنی ای همراز من
(ببین آشفته حالم،نگو که،وبالم
نظری کن به قدم،شبیه،تو دالم)
(ای یار جوونم جوونم جوونم)
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
✅التماس دعای خیر
✍🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_6014771732890518626.mp3
511.5K
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
مادری از نفس افتاده و غوغا شده است
وسط همهمه گم ناله زهرا شده است
فی بیوت اذن الله فراموش شد و
پای آلوده ترین ها به حرم وا شده است
آتشی که همه جا آب زمینش زده است
بانی سوختن ِ خانه دریا شده است
بین این چل نفر و آتش و مسمار و غلاف
بر سر کشتن ریحانه چه دعوا شده است
ناله زد فضه خذینی پسرم را کشتند
یل شش ماهه فدای سر بابا شده است
دست خیبر شکن و بند ؟ خدا رحم کند
قامت فاطمه از شرم علی تا شده است
ای یهودی مدینه تو مسلمانی کن
اسدالله ، درین معرکه تنها شده است
فتنه قد کرده عَلَم ، غیر دو تن یا که سه تن
همه ی شهر درین حادثه رسوا شده است
معجر فاطمه یک بار دگر غوغا کرد
بند با معجزه از دست علی وا شده است
بند شد باز ولی حرمت سادات شکست
وقت دلواپسی زینب کبری شده است
#محمد_حسین_رحیمیان
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
خواست خاموش کُنَد دور و بَرَش را که نشد
پشتِ در جمع کُنَد بال و پَرَش را که نشد
در آتش زده شد ضربدرِ ضربهی پا
خواست تا دفع کند ضربِ دَرَش را که نشد
تاکه در خورد به او داد علی در آمد
هرچه او کرد نفهمد اثرش را که نشد
آتش ، جمعیت ، داد ، در ، دود ، علی
خواست از اینهمه گیرد خبرش را که نشد
خم شده تا نرسد بر پسرش زخمی تیز
تا به گهواره ببیند پسرش را که نشد
***
تاکه فهمید کشیدند علی را بردند
رفت با دست بگیرد کمرش را که نشد
تا به مسجد برسد آنقدری راه نبود
رفت... بستند مسیرِ گذرش را که نشد
قنفذ آمد نگذارد برسد تا مسجد
تا مغیره شکند بال و پَرَش را - که نشد
گرچه او رد شد و تا خانه علی را آورد...
خواست پنهان بکند زخمّ سرش را که نشد
#حسن_لطفی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطميه
هرگاه دیده تر من گریه میکند
اشکم به ماه منظر من گربه میکند
با هر نفس که میکشم من زخم سینه ام
بر زخم های دیگر من گریه میکند
با شانه شکسته زدم شانه موی او
دیدم چو ابر دخترمن گریه میکند
چون میکند نظاره به مسمار در حسین
گوید که وای مادر من گریه میکند
زانو بغل گرفتن حیدر زد اتشم
میسوزم او برابر من گریه میکند
سخت است مرد گریه کند پیش همسرش
غربت ببین علی بر من گزیه میکند
من گریه می کنم به غم غربت علی
او هم به حال مضطر من گریه میکند
میزد مرا مغیره و دیدم به چشم خویش
با دست بسته شوهر من گریه میکند
ای کاش بین کوچه حسن همرهم نبود
کاین سان کنار بستر من گریه میکند
#عبدالحسین
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
سه ماه می شود این چشم ها نخوابیده ست
سه ماه شمس جمالت به من نتابیده ست
چه اتفاق کبودی ست در حضور علی
سه ماه چادرت از سر جدا نگردیده ست
دوباره زخم تنت روضه های باز شده؟
که این همه به لباست بنفشه روئیده ست
بخند راحت جانم که بعد خنده ی تو
کسی به غیر مغیره به من نخندیده ست
سه ماه زینب مان داد می زند مادر
چه پیش آمده گوش تو را که نشنیده ست؟
صدای خنده ی همسایه ها، دل زینب
چقدر روی سرش سنگ طعنه باریده ست
شکسته است غرورم شبیه پهلویت
شکستنم خبرش بین شهر پیچیده ست
از آستانه ی در هر زمان گذر کردم
هزار مرتبه مُردم کسی نفهمیده ست
#حسن_کردی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
#دوبیتی
از تابش مستقیم هم میسوزد
در سایهی یاکریم هم میسوزد
زخمی که به رویِ مادرم افتاده
از رد شدن نسیم هم میسوزد
.....
بالی که شکست ، آشیانه نرسد
مرغی که زمین خورده به لانه نرسد
از من که گذشت مادری باز ای کاش
بر شانهی کودکش به خانه نرسد
......
آئینهی قیمتیِ بابا برخیز
ای زخمیِ غیرتیِ بابا برخیز
حالا چه جوابی بدهم در خانه
ای وای امانتیِ بابا برخیز
......
بر زخمِ دلم به خندهات نیش نزن
ای دست ، قلم شوی از این بیش نزن
او طاقتِ برگِ گُل ندارد نامرد
تو سنگی و او آینه کُشتیش نزن
........
پا را به رویِ چادرش ای پَست نزن
ما را تَهِ این کوچهی بنبست نزن
دستت شکَنَد مرا بزن سخت ، ولی
نامرد به ناموسِ علی دست نزن
#حسن_لطفی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
چرا مادر نماز خویش را بنشسته میخواند؟!
ز فضّه راز آن پرسیدم و، گویا نمیداند!
نفَس از سینهاش آید بهسختی گشتهمعلومم
که بیش از چندروزی پیش ما مادر نمیماند!
به جان من، تو لببگشا مرا پاسخبده فضّه!
که دیده مادری از دختر خود رو بپوشاند؟!
الهی! مادرم بهر علی جان داد، لطفی کن
که جای او، اجل جان مرا یکباره بستاند!
به چشم نیمهباز خود،نگاهم میکند گاهی
کند از چهره تا اشک غمم را پاک، نتواند!
کنار بسترش تا صبحدم او را دعا کردم
که بنشیند، مرا هم درکنارخویش بنشاند
بسی آزار از همسایگانش دید و میبینم
دعا دربارۀ همسایگانش بر زبان راند!
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
قلب من و محبّت و مهر و ولای فاطمه
طبع من و قصیدة مدح و ثنای فاطمه
جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه
به بذل دست فاطمه بخاک پای فاطمه
منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه
رشته مهر فاطمه سوی خدا کشد مرا
دل بولاش دادهام تا بکجا کشد مرا
گر بزمین زند مرا وربه سماء کشد مرا
درد اگر عطا کند یا به بلا کشد مرا
پای برون نمینهم، از سر کوی فاطمه
وانشود لبم مگر، بگفتگوی فاطمه
مهر و محبتش بود طینت من سرشت من
ز دوستیش آبرو داده بروی زشت من
روضة بیچراغ او مینوی من بهشت من
شکر خدا که گشته این قسمت و سرنوشت من
سنگ محبّت و را بر سرو سینه میزنم
بیاد خاک قبر او داد مدینه میزنم
مرغک طبع من شده طوطی او هزار او
کبوتر دلم زند پر بسوی مزار او
قلب شکستهام بود در همه، زار او
شفا گرفت چشم من ز خاک ره گذار او
خانة کوچکش بود کعبة آرزوی من
از آن خوشم که فضهاش نظر کند بسوی من
رشتة چادرش اگر بدست انبیاء رسد
شعار فخر انبیاء بعرش کبریا رسد
از لب جانفزاش اگر زمزمة دعا رسد
جان ز نوای گرم او به جسم مصطفی رسد
کسی که قدر و هل اتی گفته خدا بوصف او
کجا قصیدههای من بود رسا، به وصف او
فاطمهای که مصطفی خوانده به رتبه مادرش
باحترام میکند قیام در برابرش
بدست و سینه و جبین بوسه زند مکررش
بوی بهشت یافته از دم روح پرورش
مادح او کسی بجز خدا شود، نمیشود
حق سخن به مدح او ادا شود، نمیشود
منم که مهر داغ او نقش گرفته بر دلم
سرشته با ولایتش دست حق از ازل گِلم
اوست که هست تا ابد گره گشای مشکلم
ز شعلة محبتش داده ضیاء به محفلم
در آیم از دری دگر گر از دری براندم
نمیروم ز کوی او چه خواندم چه راندم
عصمت داوری نبود اگر نبود فاطمه
جنّت و کوثری نبود اگر نبود فاطمه
هیچ پیمبری نبود اگر نبود فاطمه
احمد و حیدری نبود اگر نبود فاطمه
آنچه که آفریده حق بوده برای فاطمه
گفت از آن سبب نی من به فدای فاطمه
کسی که در کتاب خود ثنای او خدا کند
کسی که پیش پای او قیام مصطفی کند
پیرهن عروسیاش به سائلی عطا کند
کسی که خاک فضهاش دوای دردها کند
چگونه رد کند ز خود مریض دردمند را
مریض دردمند را فقیر مستمند را
-به پیش بهر جود او محیط کمتر از نمی
گدای کوی خویش را اگر عطا کند کمی
همان عطای اندکش فزون بود ز عالمی
مرا چه غم اگر خدا به مهر او دهد غمی
دل بولاش بستهام در آرزو نشستهام
تیر غمش مگر رسد به سینة شکستهام
ای که به قلب عالمی نقش گرفته داغ تو
ای که پریده مرغ دل از همه سو سراغ تو
میوة معرفت خورد روح الامین ز باغ تو
نور دهد به دیدهها تربت بی چراغ تو
قسم به قبر مخفیات، قسم بخاک تربتت
خون، دل پاره پاره ام، گشته بیاد غربتت
کاش بجای مشعلی سوزم در کنار تو
کاش جو اشک زائری افتم بر مزار تو
کاش چو قلب مرتضی بودم داغدار تو
کاش بجای محسنت سازم جان نثار تو
فیض زیارت تو را همیشه آرزو کنم
تربت مخفی تو را به اشک شستشو کنم
ای که خزان شد از ستم بهار زندگانیت
گشته خمیده سرو قد بموسم جوانیت
مدینه بعد مصطفی ندیده شادمانیت
قسم به عمر کوته و به رنج جاودانیت
عنایتی عنایتی «میثم» دل شکستهام
رو بسوی تو کردهام دل به غم تو بستهام
🔸️شاعر:
#حاج_غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
همینکه زود بمیرم بِجای تو ، کافی است
همینکه جان بدهم در عزای تو ، کافی است
برای هر تپشِ من تبسمی بس بود
برای هر نفسِ من هوایِ تو کافی است
قسم به نقطهی فاءِ تو کارِ من گیر است
برای نافلههایم هجای تو کافی است
مدینه سیر شده... شهرِ دیگری برویم
چه غم که گفته اگر هایهایِ تو کافی است
برای ساختنم با غمِ مدینه بمان
برای سوختنم انزوای تو کافی است
بمان که با تو بماند توان به زانویم
بمان که بی کسیِ مرتضایِ تو کافی است
بمان و آه بکش با خیالِ قنداقه
برای محسنم این لای لایِ تو کافی است
برای آنکه بفهمم چه آمده به سرت
لباسِ سرخِ تو کافی است جایِ تو کافی است
صدای آینهی خُرد میدهی ای وای
به شب نشینیِ ما این صدایِ تو کافی است
خجالتم نده با این نَفَس نَفَس زدنت
که وضعِ سینهات از از وای وایِ تو کافی است
نمیرسید به من زورشان و فهمیدند
برای کُشتنِ من ماجرای تو کافی است
تو شیشه بودی و یک سنگریزه هم بس بود
کسی نگفت که حالِ عزای تو کافی است
کسی نگفت که نامرد آتشت بس نیست
کسی نگفت مزن ضربِ پایِ تو کافی است....
کسی نگفت مغیره به تازیانه مکوب
کسی نگفت که برگی برای تو کافی است
کسی نگفت که قنفذ غلاف را بردار
نزن نزن نزن این ضربههای تو کافی است
کسی نگفت به غیر از یهودیِ این شهر
که گفت غربتِ خیبر گشای تو کافی است
تو را زدند و شکستی و من زمین خوردم
تو را زدنت همین هفت جایِ تو کافی است...
تو را زدند و لبِ تو نکرد نفرینی
که آهی از تو برای خدای تو کافی است
پس از تو دخترِ تو داد میزند نزنید
حسین داغ تو واغربتای تو کافی است
برای آنکه سپاهی غنیمتت ببرند
هزارو نهصد پنجاه جای تو کافی است
گلیم ، پاره عبایی ، حصیر ، زیرانداز
یکی اگر که شود بوریایِ تو کافی است
🔸️شاعر:
#حسن_لطفی
🕯سبک زمینه یا شور حضرت زهرا سلام الله علیها ایام فاطمیه ۱۴۰۰
#زمینه_ایام_فاطمیه
#شور_ایام_فاطمیه
#بارونیه_چشمام
بند🕯
بارونیه چشمام،توو ماتمت مادر
سنگینه واسه من،بار غمت مادر
روی لبم دارم،ذکر و دمت مادر
عرض سلامه من،به پرچمت مادر
(دلم میسوزه از،عمر کمت مادر)
ای مادر بی حرمم
تا از تو من دم میزنم
خدا نگاهم میکنه
تا منقلب میشه دلم
آتیش میگیره حاصلم
خدا نگاهم میکنه
دوست دارم مادر...
بند🕯🕯
آشوبه قلبم توو،عزای تو مادر
و خوبه حالم با،دعای تو مادر
دلم خوشه هستم،گدای تو مادر
کاشکی بشه جونم،فدای تو مادر
(من اومدم باشم،عصای تو مادر)
از این زمونه سیر شدی
توی جوونی پیر شدی
من بمیرم برای تو
یاسی و پژمرده شدی
خسته و افسرده شدی
من بمیرم برای تو
ای مادر بی حرمم...
دوست دارم مادر...
بند🕯🕯🕯
گرفتی دستم رو،تو میدی رزقم رو
تویی که میسنجی،معیار عشقم رو
تویی که حق داری،به گردنم مادر
با یه نگات بوده،که من شدم نوکر
(واسه اینه هستم،همیشه مدیونت)
ای به نبی قره العین
ام الحسن ام الحسین
سیدتی یا فاطمه
مادر سادات جهان
مادر صاحب الزمان
سیدتی یا فاطمه
ای مادر بی حرمم...
دوست دارم مادر...
۱۴۰۰/۱۰/۰۴
🙏التماس دعای خیر
✍🎵کربلایی امیرحسین سلطانی