eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
97 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 📞09052226697 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
گل، فزون است، ولی آن گل، بی‌خار کجاست؟ خیمه بسیار بوَد، خیمۀ دلدار کجاست؟ دل آوارۀ من، خانه به دوشِ یار است ای حرم با من دلخسته بگو، یار کجاست؟ عرفات و جبل الرّحمه، بگویید به من کعبۀ روح مرا وعدۀ دیدار کجاست؟ شب، شب مشعر و چشم همگان بیدار است جگرم خون شده، یارب!دل بیدار کجاست؟ یوسف فاطمه!بازار تو، گرم است ولی آنکه ما را ببرَد بر سر بازار کجاست؟ تا بیاییم سر راه تو با گوهر اشک سینۀ سوخته کو؟ چشم گهربار کجاست؟ حاجیان در عرفاتند و ز هم می‌پرسند حاجی فاطمه کو؟ رهبر احرار، کجاست؟ ای جوانان مدینه!ز شما می‌پرسم که علی اکبر و عباس علمدار کجاست؟ نه رباب و نه ز گهوارۀ اصغر، خبر است طفلِ شیرِ حرم حیدر کرار کجاست؟ «میثم»از کثرت عصیان چه هراست، بشنو عفو، فریاد برآرد که گنهکار کجاست؟
من آن حرم که حریّت عطا کرده است مولایم مخوانیدم دگـر حــرّ یزیـدی، حــر زهرایم   اگر چـه ذره ام، در دامـن پـرمهـر خورشیدم اگرچـه قطـره بودم، وصـلِ دریا کرد دریایم   اگر دامـان مهـرش را نگیـرم، اوفتـد دستم گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم   اگر عباس گوید دست و سر، سازم به قربانش وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـه ی آن قد و بالایم   ز چشمم اشک خجلت بود جاری، بخت را نازم که هم بخشید، هـم اذن شهادت داد مولایم   تمنایم فقط ایـن است از ریحـانه ی زهرا که با خون جبینم آبرو بخشد بـه سیمـایم   صـدای گریـه ی اصغـر ز قحـط آب، آبـم کرد لـب خشکیده ی عبـاس، آتـش زد بـه اعضایم   چه بی رحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم ترک خورده است از هرم عطش لب های آقایم   تماشایی ست لبخندم اگر بـا چشم خود بینم کـه مولایـم کنـد بـا پیکـر خـونین تماشایم   بسوزانید و خاکستـر کنیـد از پـای تـا فرقم من آن پروانه ای هستم کز آتش نیست پروایم   ز خجلت خواست تا از تن شود روحم برون «میثم!» حسین بـن علـی بـا یـک تبسـم کـرد احیایم  
آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد شام شهر محنت و رنج و بلا شام، یعنی سخت تر از کربلا شام یعنی مرکز آزارها آل عصمت را سربازارها شام یعنی از جهنم شوم تر اهل بیت از کربلا مظلوم تر شام یعنی ظلم و جور بی حساب اهل بیت عصمت و بزم شراب در ورود شام، از شمر لعین کرد خواهش ام کلثوم حزین کای ستمگر بر تو دارم حاجتی حاجتی بر کافر دو ن همتی ما اسیران، عترت پیغمبریم پرده پوشان حریم داوریم خواهی ار ما را بری در شهر شام از مسیری بر که نبود ازدحام بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند خنده و زخم زبان و کف زنند آن جنایت پیشه آن خصم رسول بر خلاف گفتۀ دخت بتول داد خبث طینت خود را نشان برد از دروازۀ ساعاتشان پشت آن دروازه خلقی بی شمار رخت نو پوشیده، دست و پا نگار بهر استقبال، با ساز و دهل سنگشان در دست، جای دسته گل ریختند از هر طرف زن های شام آتش و خاکستر از بالای بام زینب مظلومه بود و گرد وی هیجده خورشید، بر بالای نی هیجده آئینۀ حق الیقین هیجده صورت زصورت آفرین هیجده ماه به خون آراسته با سر ببریده بر پا خواسته رأس ثارالله زخون بسته نقاب سایبان زینب اندر آفتاب آن سوی محمل سر عباس بود روبرو با رأس خیرالناس بود یک طرف نی سر طفل رباب بر سر نی داشت ذکر آب آب ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی گه به عمّه گه به خواهر چشم وی بس که بر آل علی بیداد رفت داستان کربلا از یاد رفت خصم بد آئین به جای احترام کرد اعلان بر یهودی های شام کاین اسیران عترت پیغمبرند وین زنان از خاندان حیدرند این سر فرزند پاک حیدر است روز، روز انتقام خیبر است طبق فرمان امیر شهر شام جمله آزادید بهر انتقام این سخن تا بر یهود اعلام شد شام ویران شام تر از شام شد آن قدر آل پیمبر را زدند دختران ناز پرور را زدند خنده های فتح بر لب می زدند زخم ها بر قلب زینب می زدند آن یکی بر نیزه دار انعام داد این به زین العابدین دشنام داد پیر زالی دید در شام خراب بر فراز نیزه قرص آفتاب آفتابی نه سری در ابر خون لب کبود اما رخ او لاله گون بر لبش ذکر خدا جاری مدام سنگ ها از بام گویندش سلام از یکی پرسید این سر زآن کیست گفت این رأس حسین بن علیست این بود مهر سپهر عالمین نجل احمد یوسف زهرا حسین وای من ای وای من ای وای من کاش می مردم نمی گفتم سخن آن جنایت پیشه با خشم تمام زد بر آن سر سنگی از بالای بام آن سر آن آئینۀ حق الیقین اوفتاد از نیزه بر روی زمین ریخت زین غم بر سر خورشید خاک گشت قلب آسمان ها چاک چاک
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ مـن حامــل ســلام سـران بریـده‌ام مادر! سؤال کن که بگویم چه دیده‌ام داغ حسین تو کمرم را شکسته است تیر شکسته یا کـه کمـان خمیده‌ام؟ جانم به لب رسیده در این ره هزاربار تـا در کنـار تـربت جــدم رسیـده‌ام جز آب تیغ و نیزه و شمشیر کوفیان آبـی نداده‌انـد بــه گل‌هـای چیده‌ام بار غمی کز آن کمر آسمان شکست من با قد خمیده بـه دوشم کشیده‌ام از لحظه‌ای که چشم به دنیا گشوده‌ام نـاز غم حسیـن بـه جانـم خریـده‌ام مـن داغــدار فاطمـۀ چــار‌سالــه‌ام سوغات، گشتـه پیرهن آن شهیده‌ام در زخم‌هـای آبله گم‌گشتـه پای من از بس بـه روی خار مغیلان دویده‌ام هم گریه بر حسین تو کردم قدم‌قدم هم لحظه‌لحظه خنـدۀ دشمن شنیده‌ام در قتلگه چو کـوه، مقـاوم بُـدم، ولی در مجلس یزیـد، گریبــان دریـده‌ام «میثم» به سوز سینه از آن سوخته که من آتــش درون سینــۀ او آفــریــده‌ام
بسم ‌الله الرحمن الرحیم عمر سفر آمد به سر مدینه داغ دلم شد تازه تر مدینه فریاد زن اعلام کن خبر ده برگشته زینب از سفر مدینه از کربلا و شام و کوفه سوغات آورده ام خون جگر مدینه هم داده ام از دست شش برادر هم دیده ام داغ پسر مدینه از کاروان بی حسین و عباس ام البنین را کن خبر مدینه گردیده جسم یوسف پیمبر از قلب زینب پاره تر مدینه پیراهن او را بگیر از من بر مادرم زهرا ببر مدینه بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه جان مرا لب تشنه سر بریدند هجده عزیزم را به خون کشیدند هم پیکرش را پاره پاره کردند هم سینه اش را از سنان دریدند گه دور خیمه گه به دور مقتل با کعب نی دنبال ما دویدند با کام خشک از هیجده عزیزم بین دو نهر آب سر بریدند از کربلا تا شام لحظه لحظه رأس حسینم را به نیزه دیدند اعضای او گردیده سوره سوره آیات قرآن از لبش شنیدند حالا که آمد این سفر به پایان اکنون که از ره کاروان رسیدند بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه دادم ز کف گل های پرپرم را عبدالله و عباس و اکبرم را راهم مده راهم مده که با خود نآورده ام گل های پرپرم را دیدم به روی شانة ذبیحم با کام عطشان ذبح اصغرم را تا سر بریدند از تن حسینم دیدم لب گودال مادرم را وقتی سکینه تازیانه می خورد کردم صدا جد مطهرم را دردا که با پیشانی شکسته دیدم به نی رأس برادرم را تا بر حسین خود کنم تأسی بر چوبة محمل زدم سرم را یک روزه یک باغ گلم خزان شد از دست دادم یار و یاورم را بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه عریانِ تن در خون شناورش بود پیراهنش گیسوی دخترش بود آبی که زخمش را به قتلگه شست در آن یم خون اشک مادرش بود وقتی که جسمش را به بر گرفتم لب های من بر زخم حنجرش بود یک سوی او نعش علی اکبر یک سوی او دست برادرش بود من زائر جسمش کنار گودال زهرا به کوفه زائر سرش بود پیشانی اش را جای سنگ دشمن نقش سم اسبان به پیکرش بود با من بنال از داغ آن شهیدی کز نوک نی چشمش به خواهرش بود از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر بر زخم دیگر زخم دیگرش بود بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چو دید نقش زمین همسر جوانش را ز دست داد همه طاقت و توانش را به پیش دیدۀ او چون زدند زهرا را هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را هزار حیف که یارش نداشت یارایی ز دیده پاک کند اشک دیدگانش را نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب نگفت درد و غم و غصه ی نهانش را به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم کجا نشان بدهم قبر بی‌نشانش را چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب کزاو گرفت عدو همسر جوانش را که دیده بین قفس طایر شکسته‌پری که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟ به جز به باغ امید علی و زهرایش که دیده غنچه نشکفتۀ خزانش را حسین مادر مظلومه را دهد از دست اگر بلال به پایان برد اذانش را چه قرن‌ها که ستم بر علی شده میثم که ریختند بسی خون شیعیانش را
زمان: حجم: 149.8K
دسته گل محمدی، به شهر قم خوش آمدی بانوی ملک سرمدی، به شهر قم خوش آمدی ....... ز خاک پاک شهر قم بوی پیمبر آمده شهر قم از قدوم تو بهشت دیگر آمده مگر دوباره شیعه را روح به پیکر آمده ای گل باغ احمدی، به شهر قم خوش آمدی ....... ای صلوات متصل از همه خلق عالمت درود بر برادر و بر پدر مکرّمت فزون­تر از سؤال ما جود و عنایت کمت مؤیِد و مؤیَدی، به شهر قم خوش آمدی  ...... عطر بهشت جان ما گرد و غبار ناقه­ات سرور خیل اهل قم غاشیه دار ناقه­ات مشک و عبیر و عطر و گل­گشت نثار ناقه­ات قدم به چشم ما زدی به شهر قم خوش آمدی دسته گل محمدی، به شهر قم خوش آمدی   ..... زینب­ دوم علی ای همه افتخار قم نسیم تربت تو شد، بهشت قم، بهار قم قبله اهل معرفت با قدمت دیار قم دخت رسول امجدی، به شهر قم خوش آمدی ....   نمی­رسد به عزت و جلال تو عقول ما پس از بتول و زینبی زینب­ ما، بتول ما شهر قم از قدوم تو مدینه الرسول ما همچو رضا به مشهدی، به شهر قم خوش آمدی ..... سلام ما سلام ما بر تو و بر برادرت بر تو و بر برادرت، بر پدر و به مادرت بر پدر و به مادرت، به تربت مطهرت عصمت حیّ سرمدی، به شهر قم خوش آمدی
ای زحسنت عیان جلوه ی داوری طلعت احمدی صولتت حیدری بر تنت نارسا خلعت سروری دیو و حور و ملک جنّ و انس و پری جمله در محضرت گرم فرمان بری سیّدی یا حسن ایّها العسکری ای زرخ داده نور بر مه و آفتاب نجل ختم رسل زاده ی بوتراب پیش تر از سؤال داده ما را جواب دُرّ ده بحری و بحر یک دُرّ ناب که بر ان دَه کند دُرّ تو گوهری سیّدی یا حسن ایّها العسکری سینه ات مخزن سرّ سَروِ علن والد حضرت حجّة بن الحسن من کجا مدح تو تو کجا مدح من مهر هر آسمان ماه هر انجمن در تمام وجود کرده روشنگری سیّدی یا حسن ایّها العسکری خال و خطّت حسن خُلق و خویت حسن خُلق و خویت حسن ماه رویت حسن ماه رویت حسن عطر و بویت حسن عطر و بویت حسن گفتگویت حسن داده از هر حَسن خالقت برتری سیّدی یا حسن ایّها العسکری چارده آینه روی زیبای تو عطر مهدی دمد از نفس هـای تو در دل ما بود چون خدا جای تو سوره ی قدر و نور نقش سیمای تو نور حسن تو را مشتری مشتری سیّدی یا حسن ایّها العسکری خلق، در سایه و حقّ ثنا گسترت هم ملک عسکرت هم بشر لشکرت بر گرفته چو جان سامره در برت صورت و سیرت احمد و حیدرت ای دُرِ احمدی ای گل حیدری سیّدی یا حسن ایّها العسکری فیضت از سامره شامل عالم است گفته هایت مدام آیت محکم است سایه ات بر سر عالم و آدم است گوهر مدح خلق در ثنایت کم است وصف تو باید از منطق داوری سیّدی یا حسن ایّها العسکری قدسیان خادم آستان تواند عرشیان طایر بوستان تواند عارفان بنده ی دوستان تواند زاهدان لاله ی گلستان تواند مهر و مه را بود بر درت اختری سیّدی یا حسن ایّها العسکری ماه رویت برد جلوه از ده امام بر تو و مادر و جدّ و بابت درود بی تو طاعت هدر بی تو جنّت حرام با تو قرآن درست بی تو دین ناتمام مکتبت مکتب معرفت پروری سیّدی یا حسن ایّها العسکری مهدی فاطمه از تو یک یاسمن هادی اهل بیت بر لبت بوسه زن نورت از سامره هادی مرد و زن در جهان و جنان در زمین و زمن کثرت خیر تو میکند کوثری سیّدی یا حسن ایّها العسکری گر چه عمرت همه ی ی ی حبس و تبعید بود کار تو دم به دم نشر توحید بود نور علمت مدام با اساتید بود منطقت علم را مُهر تأیید بود لشگر دانشت در جهان گستری سیّدی یا حسن ایّها العسکری ای تولاّی تو دین و آیین من مهر تو خوشتر از جان شیرین من روح پاک دعا ذکر آمین من کلّ ایمان من همه ی ی ی ی دین من “میثم” از وصف تو می کند دلبری سیّدی یا حسن ایّها العسکری @babollharam
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود گر می گذاشت گلچین، آن گل جوانه می زد من ایستاده بودم دیدم که مادرم را دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می زد گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد وقتی که باغ می سوخت، صیاد بی مروت مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را از ناله ای که مادر در آستانه می زد این روزها که می دید موی مرا پریشان با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد هنگام شرح این غم، از قلب زار (میثم) مانند خانه ی ما آتش زبانه می زد @babollharam  
امیرالمومنین_ علیه _السلام ..... تاریخ می گوید علی مولود کعبه است مولود کعبه نه، بگو موعود کعبه است او پیشتر از کعبه بوده نکته این است پس کعبه مولود امیرالمومنین است از چار رکن کعبه پرسیدم علی کیست گفتند بـا حیرت خدا هست و خدا نیست حجر و صفا و مروه و زمزم نـدانست از بیت کردم این سؤال، او هم ندانست تصویـر حسن غیب در آیینۀ اوست قرآن نازل نـاشده در سینۀ اوست از اول خلقت علی مشکل گشا بود عالم نبود و آن جمال دلگشا بـود او از خدا حکم دو عالم را گرفته او در تکامل دست آدم را گرفته خورشید، اسرار درون را با علی گفت پیش از درخشیدن همانا «یا علی» گفت پیغمبران هم با علی بودند و هستند پیش از نبوت با خدا این عهد بستند جبریل ذکر «لافتی الاعلی» گفت حتّی محمّد هم به خیبر یا علی گفت حکم از خدا بود و قلم دست علی بود در فتح خیبر هم علم دست علی بود اوصاف حیدر را نماید کس چگونه؟ جان محمد را ستاید کس چگونه؟ خلقت کجا داند کجا داند علی کیست؟ تنها خدا داند خدا داند علی کیست این کفر نبوَد، تا خدا دارد خدایی با دست حیدر می کند مشکل گشایی آنانکه از میزان حق، حق را ربودند والله خاک کفش قنبر هم نبـودنـد کی فتح کرده بدر و احزاب و احد را؟ کی کشته با یک ضربه عمرو عبدود را؟ کی در شب معراج با احمد نشسته؟ کی بر سر دوش محمد بت شکسته؟ کی کرده در میلاد، قرآن را قرائت؟ کی خوانده بـر کفار آیات بـرائت؟ کی جز علی نفس پیمبر شد؟ بگویید آیینۀ زهرای اطـهر شد؟ بـگویید کی در اُخوت شد برادر بـا محمّد؟ کی غیر حیدر شد برابر بـا محمّد؟ کی بهر حفظ جان احمد ترک جان گفت؟ کی جان به کف بگرفت و جای مصطفی خفت؟ کی یک تنه ره بست بر خیل عدو تنگ؟ کی بر بدن آمد نود زخمش به یک جنگ؟ کی جز علی بر خصم خود شمشیر بخشید؟ کی جز علی یک شب چهل منزل درخشید؟ کی مثل حیدر جوشن بی پشت پوشید؟ کی در تمام جنگ‌ها چون او خروشید؟ کی جز علی از اشک طفلی داشت پروا؟ کی غیر حیدر با محمد کرده نجوا؟ ای اهل عالم آیۀ اکمال دین چیست؟ این «لافتی الاعلی» درباره کیست؟ آن کس‌که خواندش خواجۀ کل،«کلّ دین» کیست؟ میزان حق غیر از امیرالمومنین کیست؟ ای تیغ حق از«بدر» تا «صفین» حیدر! نفس محمد یـا ابـوالسبطین حیدر! شیر خدا و شیر پیغمبر تـویی تـو حیدر تویی، حیدر تویی، حیدر تویی تو تو مصطفی را مهری و قهری علی جان او شهر علم و تو درِ شهری علی جان این شهر غیر از تو در دیگر ندارد اسلام جز تو یا علی حیدر ندارد تو پای تا سر رحمةٌ للعالمینی هم جان شیرین نبی، هم جانشینی من کیستم یک قطرۀ ناچیزِ ناچیز کز بحر جودت گشته‌ام لبریزِ لبریز بی تو خدا را بندگی کردم؟ نکردم جز با ولایت زندگی کردم؟ نکردم تـابید از اول در دلم نـور هدایت هرگز نخواندم یک نماز بی ولایت یک باغ گل دارم، اگر خارم علی جان هر کس که هستم دوستت دارم علی جان لطف غیورت کی مرا وا می‌گـذارد؟ کی در جهنم دوستت پا می‌گـذارد؟ دوزخ که جای دوستان مرتضی نیست! آخر جهنم را مگر شرم و حیا نیست؟! حتی اگر در قعر دوزخ پـا گـذارم از شعله‌های خشم آن بـاکی نـدارم با این سخن داد از درون دل بـرآرم آتش مسوزان! من علی را دوست دارم "میثم"همین است و همین است وجزاین نیست دین جـز تـولای امیرالمؤمنین نیست
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت در میان هالۀ غم چهرۀ حیدر گرفت بهترین یار محمّد را، اجل در بر گرفت باز از سنگ حوادث قلب پیغمبر شکست بر دل شیر خدا، داغ ابوطالب نشست.. او مسلمانی مجاهد، رهبری آگاه بود کوه پیش کفّۀ ایمان او چون کاه بود با محمّد همدم و همسنگر و همراه بود مثل فرزندش علی، یار رسول الله بود فاش گفتم فاش گویم گر ابوطالب نبود این چنین ختم رسل بر مشرکین غالب نبود نور ایمان بر فلک می‌رفت از رخسار او شاد می‌شد خواجۀ لولاک از دیدار او با ملک پرواز کرده جعفر طیّار او فاتح احزاب و خیبر حیدر کرار او.. بود در موج شدائد چشم پیغمبر به او می‌سزد تا او به حیدر نازد و حیدر به او.. او چو دریا بود و حیدر گوهر رخشان او با محمّد از ازل خورده گره پیمان او شیر حق از کودکی پروردۀ دامان او بود سنگین‌تر ز خلقت کفّۀ ایمان او این سخن بس در جلال و اعتبار و رفعتش بر محمّد گشت عام‌الحزن سال رحلتش
مدینه حسینت کجا می‌رود؟ اگر می‌رود، شب چرا می‌رود؟ غریب وطن نیمه‌شب از وطن غریبانه پیش خدا می‌رود دلِ شب خدا را صدا می‌زند چرا ساکت و بی‌صدا می‌رود؟ اجل پیش رو، مادرش فاطمه، به دنبال او از قفا می‌رود به تعجیل رو در کجا می‌برد؟ مگر سر برای خدا می‌برد؟ صدای جرس آه جان بر لب است جگرسوز چون نالۀ زینب است «طِرِمّاح» یک لحظه محمل مران! خدا را! که وقت نماز شب است نفس‌ها همه نالۀ یا حسین دعاها همه سوز و تاب و تب است به هر منزلی مرگ، چشم انتظار به هر محملی نغمۀ «یارب» است شما هم چو مرغ شب، ای ناقه‌ها! بنالید با زینب، ای ناقه‌ها! شب است و بیابان پر از ولوله مدینه دعا کن به این قافله همانا به شوق وصال خدا گرفتند از دیگران فاصله خدا رحم آرد به حال رباب که بر کف گرفته کمان حرمله پدر را ببرّند لب‌تشنه سر پسر را ببندند در سلسله شرار جگر شمع محمل شده نوای جرس آتش دل شده مدینه دعا کن برای حسین که خالی بُوَد در تو جای حسین مدینه مدینه دگر نشنوی دل شب صدای دعای حسین مدینه به اهل مدینه بگو که فرداست روز عزای حسین خدایت دهد صبر، ام‌البنین! که عباس گردد فدای حسین دلش یاد رخسار پیغمبر است نگاهش به روی علی‌اکبر است مدینه دعا کن که این انجمن بیایند بار دگر در وطن از آن بیم دارم که دخت علی ز شش یوسف آرد یکی پیرهن از آن بیم دارم که رأس حسین لب تشنه گردد جدا از بدن از آن بیم دارم که پرپر شود چو گل پیکر قاسم‌بن‌حسن الهی به دنبال این کاروان بُوَد روز و شب اشک «میثم» روان