eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
89 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 📞09052226697 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دختری از سینه‌اش آهی مُکرر را کشید زیرِ پایِ مادرش چشمی مکدر را کشید آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید بعد از آن گهواره‌ای خالی کنارش نقش زد جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید یادش اُفتاد آتش و جمع ارازل جمع بود یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید*   وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند بعد از ان این کوچه  و آن کوچه حیدر را کشید بچه‌ها کَندند در را تا که مادر پا شود یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید پشت بابا بود اما  ضربه‌ی سخت قلاف روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر  را کشید ■■■ حال امشب بُغچه‌ای را باز کرد و گریه کرد روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید کربلا می گوئیم :"مادر تماشا می‌کنی از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید" هر دو می‌گفتند از آن سر که نیزه می‌بَرد تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ یک بار نه ، شدی تو گرفتار بارها برخورد کرد سینه و مسمار بارها دشمن مگر نَفَس نَفَست را شنیده بود بد زد به استخوان تو انگار بارها ممتد لگد به درب که زد سقطِ غنچه شد اینگونه بود محنت و آزار بارها یک بار نالۀ ابتایت بلند شد گفتی کجاست حیدر کرار بارها وقتی که استغاثۀ تو بی جواب ماند پیچید ذکر مهدی اَت اینبار بارها ماندی به زیر درب و ز روی تو رد شدند آمد به خانه دشمن قدّار بارها دیدی که دست حیدر کرار بسته است دیدند (یا علی) ز تو بسیار بارها دستت فتاد چون به کمربند مرتضی بازو نشانه رفت ، ز کفّار بارها شخصیت پیمبریِ تو به کوچه ها تحقیر شد مقابل انظار بارها
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید آتش به آشیانه ی خیرالبشر کشید از سینه ی شکسته و مسمار در بپرس زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید مادر صدای یا ابتایش بلند شد وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید (تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن هر چه کشید مادرتان از... کشید
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ ذکر تسبیح ملائک ذکر نام فاطمه او امام مرتضی ، حیدر امام فاطمه ذکر یا حیدر دمادم شد کلام فاطمه هست تا آخر - غدیر خم - پیام فاطمه می دهد با چادری خاکی پیامی این چنین نیست جز حیدر در این عالم امیرالمومنین کیست او آنکس که ظلمت را چراغان می کند سائل بی آب و نان را صاحب نان می کند نه یهودی عالمی را او مسلمان می کند تار و پود چادرش هم کار قرآن می کند مِهر او مُهر قبولی عبادات همه ست حجت حق بر امامان دو عالم فاطمه است فاطمه آیه به آیه ، آیه های داور است حُسن اسماء خدا ، آیات نور و کوثر است هم نبی را دختر است و هم نبی را مادر است چادرش در یاری دین ذوالفقار حیدر است دیده ی دنیا ندیده تا ابد مانند او می برد غم از دل حیدر گل لبخند او غصه او نه غم دست و نه بازو بود نه غصه ی او نه در و نه درد پهلو بود نه غصه ی زهرا گرفتن از علی رو بود؟ نه ضرب سیلی و جراحتهای ابرو بود؟ نه غصه اش شب تا سحرها غصه ی پیغمبر است غصه ی او غصه ی بی یاوری حیدر است نیست چون زهرا به عشق مرتضی دلداده ای پای مولا با شکسته دست و بازو ، مانده ای نیست جز او در ره مولا ، ز پا افتاده ای در غم مولای خود ، عجل وفاتی خوانده ای پشت در آمد ، نمانَد رهبرش بی یار و کس از نفس افتاد تا مولا نیفتد از نفس دست بر پهلو به پیش دیده طفلان خود ریسمان تا دید بر دست و سر قرآن خود سوی مسجد شد روانه در پی جانان خود آورد تا از دل اهل سقیفه جان خود می زدند او را میان کوچه ها با هر چه بود می زدند او را به پیش مرتضا با هر چه بود دختر پیغمبر است بر دست و بازویش نزن پیش چشم شوهرش سیلی تو بر رویش نزن با غلاف تیغ بر بازوی بانویش نزن پا به ماه است او لگد را سمت پهلویش نزن مغرب روز دوشنبه فاطمه از حال رفت از دوشنبه روضه ها تا جمعه ی گودال رفت از دل گودال می آید صدای مادری می زند بوسه به رگهای بریده خواهری روی خاک افتاده بی سر غرق در خون پیکری رفته از دست حسین انگشت با انگشتری فتنه ای که پشت در پهلوی زهرا را شکست کربلا هم آمد و پهلوی مولا را شکست ⏹
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چو دید نقش زمین همسر جوانش را ز دست داد همه طاقت و توانش را به پیش دیدۀ او چون زدند زهرا را هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را هزار حیف که یارش نداشت یارایی ز دیده پاک کند اشک دیدگانش را نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب نگفت درد و غم و غصه ی نهانش را به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم کجا نشان بدهم قبر بی‌نشانش را چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب کزاو گرفت عدو همسر جوانش را که دیده بین قفس طایر شکسته‌پری که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟ به جز به باغ امید علی و زهرایش که دیده غنچه نشکفتۀ خزانش را حسین مادر مظلومه را دهد از دست اگر بلال به پایان برد اذانش را چه قرن‌ها که ستم بر علی شده میثم که ریختند بسی خون شیعیانش را
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ از لاله زار توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت یک نو شکفته گل بود گر می گذاشت گلچین آن گل جوانه می زد من ایستاده بودم دیدم که مادرم را قاتل گهی به کوچه گاهی به خانه می زد گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد وقتی که باغ می سوخت صیاد بی مروت مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را از ناله ای که مادر در آستانه می زد این روزها که میدید موی مرا پریشان با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد هنگام شرح این غم از قلب زار (میثم) مانند خانۀ ما آتش زبانه می زد
. تابیده است از دو نظر بر تو آفتاب هم دختر حسینی و هم دختر رباب هرچند آمنه‌ست و امینه، ولی حسین نام تو را سکینه‌ی خود کرده انتخاب درباره‌ی مقام بلند تو گفته‌اند؛ ممسوس در خداست شبیه ابوتراب در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را شد "فخرة‌النسا" لقب از "سیدالشباب" از آن زمان که راویه‌ی "شیعتی" شدی دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب درد تو را شنیده‌ام از سهل‌ساعدی داغ تو را گرفته‌ام از مجلس شراب یادت نمی‌رود که رقیه گرسنه بود اما دلش کباب شد از نفخه‌ی کباب "بس کن که ناله‌ات جگرم را کباب کرد!" این حرف را شنیده‌ای از فاطمه به خواب رویش سیاه باد و دودستش بریده باد هرکس که دست‌های تو را بسته با طناب هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است هرچند راس رفته به نی برده از تو تاب یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد گیرم هزاربار رسیدی به اضطراب سرهای غیرتی سر نی سنگ خورده‌اند تا دشمن از شما نتواند برد حجاب با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟ وقتی که سم اسب گرفت از گلش گلاب... ای روضه‌خوان واقعه‌ی کربلا بگو با اشک خود چگونه به‌پا کردی انقلاب شأن تو باشکوه‌تر از حرف‌های ماست هرکس دروغ بسته به تو خانه‌اش خراب ای ننگ بر تمام قلم‌های روزگار وقتی کم است نام تو در این همه کتاب باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج زیرا دعای خسته‌دلان هست مستجاب
بسم ‌الله الرحمن الرحیم حسِّ نابی شبیهِ باران داشت به نگاهش بهار، ایمان داشت به شُکوه و ابهّتِ این مرد دشمن و دوستدار اذعان داشت احتمالِ وقوعِ ناممکن با وجودش همیشه امکان داشت روزگاری همین امامِ همام گنبد و بارگاهِ ویران داشت عالَمی در اسارتش... اما گذرِ عمر کنجِ زندان داشت آسمان در رثای او می‌سوخت هرچه بارید، باز باران داشت
بسم ‌الله الرحمن الرحیم دل ساخته یک مدینه با سامرّا از بین بقیع رفته تا سامرّا یک صحن به نام عسکری بین بقیع یک صحن به نام مجتبی سامرّا بسم ‌الله الرحمن الرحیم یک عمر گرفتار مصائب بودی محصور به کینه ی اجانب بودی با این همه از تو بیشتر ترسیدند آخر پدر امام غائب بودی
بسم ‌الله الرحمن الرحیم تو هم تا نفس داشتی سوختی تو هم پشت در پابه پام اومدی ولی آرزو داشتم لااقل میموندی و مادر صدام میزدی نذاشتن که حتی به دنیا بیای نذاشتن ولی تو مسیح منی نشد آخرش هم ببینیم که شبیه علی یا شبیه منی چقد زینبم آرزو داشت که داداش محسنش رو ببینه ..نشد میدونی حسینم چقد دوس داشت پا گهواره ی  تو بشینه ... نشد تو هم بی نشونی مث مادرت نه..قدرت واسه هیشکی معلوم نیست اینم حکمت با علی بودنه کی عشقش علی هستو مظلوم نیست   تا دیدی درو بالگد میزنن تا دیدی غریبم ، شدی غیرتی تو هم سنگ عشقو به سینه ت زدی ولی آه...میخ در لعنتی   بمونه واسه بعد حرفای سخت بمونه واسه چند سال دیگه واسه روزی که صحبت کربلاس تو خیمه یه مادر به بچه ش میگه عزیزم میخام روسفیدم کنی برو هرچی دارم فدای حسین نذاری بگن که بابات بی کسه گلوتو سپر کن برای حسین   سه تا میخ در یا سه شعبه ...چی بود یکی گفت پسر رو نشونه بگیر علی اصغر اونروز محسن شدو رباب پیش زهرا نشد سر به زیر
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ آنانكه در كوچه ره زهرا گرفتند آيات كوثر را نشان اينجا گرفتند با كشتن محسن ميان درب و ديوار يك ثلث از سادات را از ما گرفتند آن بيت الاحزاني كه مي داني همين جاست جايي كه آه از دختر طاها گرفتند گلبرگِ نازِ ياس شد نيلي ز سيلي از مجتبي يك عمر را يكجا گرفتند موسي و هارون را بگو تا خون بگِريَند زيرا عصا را از يدِ بَيضا گرفتند نوح نبي الله اينجا نوحه خوان شد كِشتيِ دين را از دلِ دريا گرفتند دستِ سپيدارِ بهشتي را شكستند وقتي غلاف كينه را بالا گرفتند آتش ز شوراي حرامي چونكه برخواست يك شعله را هم ، سوي عاشورا گرفتند در كوچه راه حضرت زهراي اطهر در كوفه راه زينب كبري گرفتند يكروز بينِ درب و ديوار است مقتل يكروز در گودال جانِ ما گرفتند يكروز با مسمار زخم سينه دادند يكروز خنجرها به حنجر جا گرفتند بايد تمام آسمانها خون بگريند دين را عجب بازيچه ی دنيا گرفتند ما انتقامي سخت تر در پيش داريم ميثاق با رزمندگان خويش داريم
بسم ‌الله الرحمن الرحیم تابیده است از دو طرف بر تو آفتاب هم دختر حسینی و هم دختر رباب هرچند آمنه ست و امینه، ولی رباب نام تو را سکینه ی خود کرده انتخاب درباره ی مقام بلندت حسین گفت: ممسوس در خداست شبیه ابوتراب در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را شد "فخرة النسا" لقب از "سیدالشباب" ای ننگ بر تمام قلم های روزگار وقتی نمانده نام تو در این همه کتاب از آن زمان که راویه ی "شیعتی" شدی دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم شد قوت غالب تو فقط رنج یا عذاب درد تو را شنیده ام از سهل ساعدی داغ تو را گرفته ام از مجلس شراب "بس کن که ناله ات جگرم را کباب کرد" این حرف را شنیده ای از فاطمه به خواب رویش سیاه باد و دودستش شکسته باد هرکس که دست های تو را بسته با طناب هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است هرچند راس رفته به نی برده از تو تاب یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد گیرم هزار بار رسیدی به اضطراب شان تو با شکوه تر از حرف های ماست هرکس دروغ بسته به تو خانه اش خراب باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج زیرا دعای خسته دلان هست مستجاب