eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
45 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
5شوال-سالروز ورود مسلم به کوفه ابن العقیل بودودلیری سواره بود مردی در سپهر شجاعت ستاره بود درکوفه او اجازه جنگ آوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود آمدبه کوفه تاکه بگیردوفا وعهد از این که مانده بود دلش پرشراره بود هجده هزارنامه زمردم روانه کرد در جستجوی یافتن راه چاره بود آمدحسین تاکه به عهدش وفا کند در حلقه محاصره صدها سواره بود مسلم اسیرمردم وقومی زبیوفاست دیدی که زخم هاش فزون از شماره بود کوفه میا که شد سرمسلم جدازتن برخاک کوچه پیکر مسلم ستاره بود کوفیه میا که دست به دستان تیغ بود آقا سه شعبه در پی ذبحی دوباره بود شرمنده ام که نوشتم حسین بیا آقامیاکه پیکر من پاره پاره بود کوفه میا که غارت خیمه کند عدو دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود -آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)
من کوفه را چون مردگان بی‌درد دیدم نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاح‌الرجال‌اند خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد قلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود زن‌هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد از بام‌ها بر فرق من آتش فشاندنـد مـن جـان‌نثار عترت خیرالانـامم صیدبـه‌خـون غلتیدۀ بـالای بامم وقتی که خود را از عطش بی‌تاب دیدم عکس لب خشک تـو را در آب دیدم در موج خون دریای «لا»را دیدم امروز از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز انگـار می‌بینم جراحـات تنـت را خونين به چنگ گرگها، پیراهنت را انگـار می‌بینم گُلان پـرپـرت را پاشیده از هم عضوعضو اکـبرت را انگار می‌بینم که بعد از قتـل یـاران هم تیرباران می‌شوی هم سنگ‌باران انگـار مـی‌بینم ذبیـح کـوچکت را زخم گلوی شیرخواره‌کودکت را انگار می‌بینم که با اشک دو دیـده داری به روی دست خود دستِ بریده انگار بينم غرق خـون آیینه‌ات را جای سم اسبان و زخم سینه‌ات را انگار می‌بینم که شمر ‌آید بـه گودال انگار می‌بینم زدی در خون پر و بال انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم لب‌تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من تنهـا نـه ايـن نامردمردم می‌کُشندم در کـوچه‌های شهر کوفه می‌کِشندم «میثم!»شرار از نظم جانسوزت فشاندی بس کن که دل‌ها را به بحر خون نشاندی استاد حاج غلامرضا سازگار
(ع) سره گودال غریبانه بهم میریزد زیرخنجرتن شاهانه بهم میریزد قامت زینب ازاین واقعه گردیده کمان دشمنی خیمه ی دردانه بهم میریزد بین گودال سرت بودکه خنجرمیخورد عشق زینب بی تو این لانه بهـم میریزد به پریشانی زینب همگی خندیدند مو که یک شب نخورد شانه بهم میریزد درکنارجسدت تابه سحرسوخته ام گرخورد شعله به "پروانـه" بهم میریزد اشک های دیدگانم همه هِـق هِـق شده بود دخترت گوشه ی ویرانه بهم میریزد -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
◾️ورود مسلم ابن عقیل به کوفه: پس از دعوت كوفيان از امام حسين (علیه‌السلام) و ارسال نامه‌های بی‌شمار برای وی و درخواست از آن حضرت جهت رفتن به كوفه و برعهده گرفتن رهبری قيام بر ضد يزيد بن معاويه آن حضرت، پسرعمويش مسلم‌بن عقيل(علیه‌السلام) را با نامه‌اي به سوی كوفيان اعزام كرد. مسلم‌بن عقيل(علیه‌السلام) در پانزدهم ماه مبارك رمضان سال 60 قمری از مكه معظمه خارج گرديد و از آن جا به مدينه منوره رفت و پس از تجديد ديدار با خانواده خويش و زيارت قبر شريف پيامبر(صلی الله علیه و آله) و وداع با آن مضجع مطهر به سوی كوفه حركت كرد و در روز پنجم شوال همان سال وارد شهر عظيم كوفه گرديد و در خانه مختاربن ابی عبيده ثقفی كه از شيعيان مبارز و از مخالفان سرسخت بني‌اميه بود، سكونت گزيد. تاریخ پنجم شوال همزمان با ورود حضرت  مسلم(علیه السلام) به کوفه دراین روز به سال 60هجری قمری حضرت مسلم(علیه السلام) سفیر امام‌حسین(علیه السلام) وارد کوفه شد و مردم را برای بیعت با حضرت دعوت کرد . مردم کوفه دسته دسته به خدمتش شتافتند و نامه‌ای که امام برای اهل کوفه نوشته بودند استماع کردند، سپس با حضرت مسلم بیعت کردند تا اینکه 18هزار نفر شدند. پس از آن حضرت مسلم(علیه السلام) به امام‌حسین(علیه‌السلام) نامه‌ای نوشتند و از بیعت نمودن کوفیان اطلاع دادند و امام‌حسین (علیه‌السلام) را به کوفه دعوت نمودند. امام‌حسین(علیه‌السلام) طى نامه و پیامى جداگانه که خطاب به مردم کوفه نوشت، تکلیف مردم و ماموریت مسلم را روشن ساخت. متن نامه امام چنین بود: «بسم الله الرحمن الرحیم»  از حسین‌بن على، به جماعت مؤمنان و مسلمانان اما بعد، سعید و هانى، با نامه‌هایتان نزد من آمدند. آنان آخرین کسانى بودند از فرستادگانتان که نزد من آمدند. من تمام مقصود و هدفى را که ذکر کرده بودید فهمیدم. بیشتر سخن شما این بود که: ما را امام و پیشوایى نیست، پس بشتاب! شاید خدا ما را به واسطه تو بر هدایت، هماهنگ و مجتمع کند. اینک، من برادرم، عموزاده‏ام و شخص مورد اعتمادم از خانواده‏ خویش «مسلم‏بن عقیل‏» را به سوى شما فرستادم و او را مامور کردم که از حال شما و از کار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنین گزارش دهد که راى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما، همانند چیزى است که قاصدان شما گفتند و در نام ه‌هاى شما نوشته شده است ‏به خواست‏ خدا بزودى به سویتان خواهم آمد. به جانم سوگند پیشوا و امام، تنها و تنها کسى است که به کتاب خدا حکم و عمل کند و به قسط رفتار نماید و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پای بند فرمان خدا سازد، والسلام.»  وقایع الشیعه ص۱۷۷ کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد کوفی بی مروت شرم وحیا ندارد (*حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان)
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 نوحه ببین تو ناله های محزونم ببین که زار و دل پریشونم نیا به کوفه ای آقا جونم (مولای خوبم) ببین شده سفیرت آواره آواره ی کوچه و بازاره مسلم تو بیکس و بی یاره(مولای خوبم) [میا به کوفه ای حسین جانم(۳)آقای مظلوم]۲ دیدی که شد شکسته دندانم دیدی که بر قناره مهمانم ببین که بیقرار طفلانم (نیابه کوفه) تا که حسین نام تو رُ بردم آتیش و سنگ و ناسزا خوردم ازغصه ی زینبِ تو مُردم ( نیابه کوفه) بی کَسَم و تو کوچه می گردم بدون تو آقا پُرِ دردم هستیِ خود را وقف تو کردم (دلم شکسته) داری میای ولی پشیمونم از حالا من روضتو میخونم با گریه هام شبیه بارونم (دلم شکسته) کربلایی مرتضی شاهمندی حضرت مسلم (ع) نوحه
پُر از غم و غربته حال و هوای بقیع با بی کسی میشه سر روز و شبای بقیع این حِسه ، غریبونه رو هیچ جای ، دنیا نداره اشک آ ، سمون و زمین ازاین درد ، داره میباره قبر عزیزای پیمبر مونده میون گرد و خاکا ندارن حتی سایبونی مزار بچه های مولا (واویلا بقیع حرم نداره ۳ ) ......... حُزن عجیبی داره شبیه ماتم سَراست می تابه گرمای تُند شاهد این غم خداست دلگیره ، دَمِ غروباش خورشید از ، غَمِش میسوزه بیچاره ، کبوتری که از هُرم ، دَمِش میسوزه غَرقه گِل و لا میشه خاکِش اون وقتی که میزنه بارون موج غریبی راه می اُفته خالیه جای صحن و ایوون (واویلا بقیع حرم نداره ۳) ......... همیشه توو روضه ها تَر میشه صحن چشام با پای دل راهیه مدینه یا کربلام شبهای ، بین الحرمین هر لحظه ، داره مسافر امّا شب ، ها توی بقیع خالیه ، جای یه زائر حاجت سینه زن همینه یه آرزو داره توو سینه کِی میرسه روزی که بین ؟ صحن امام حسن بشینه (واویلا بقیع حرم نداره ۳)
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائر قبور خراب مدینه ام آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود حتی جوان ز غربت آن پیر می شود خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است از گریه های فاطمه آیینه کاری است اهل مدینه باب عداوت گشوده اند بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند هرکس دم از علی زده تخریب می شود صدیقۀ مطهره تکذیب می شود دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند تفریحشان تمسخر هر نالۀ بلند در خواب هم نشان حیا را ندیده اند نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند بغض علی زبانه کشد از وجودشان رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است تصویر چادریست که در کوچه خاکی است امواج یک صدا دلم آزار می دهد گویا صدای صورت و دیوار می دهد گویا به گوش می رسد از قصۀ فدک آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک» تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع اوراق خاطرات غیورانه نیلی است هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است بی درد مردمان زمان جان مرتضی ما را رها کنید بمیریم زین عزا روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم همراه منتقم حرم آباد می کنیم گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا ما داغ دار سیلی ناحق مادریم چشم انتظار منتقم آل حیدریم 🔸شاعر: ________________________
⚜زمینه ی جدید ویژه ی هشت شوال و سالروز تخریب قبور ائمه ی بقیع: بند اول: خاکی صحن و سرای بقیع دل می سوزه برای بقیع نورانی اطرافشه و تاریکه هر جای بقیع نه خادمی داره نه زائری داره نه گنبد و گلدسته و صحن و حرمی داره نه پارچه سیاهی نه شال عزایی نه دسته ی سینه زن و شور و علمی داره واویلا از این همه غربت بقیع واویلا ظلمت شده قسمت بقیع بند دوم: حرف از روضه زدن ممنوع با گریه اومدن ممنوع حتی بُردن یک مُهر و یه مفاتیح، ابداً، ممنوع نه حوض و حیاطی نه آینه کاری نه حتی رواق و شبِ شعر و غزلی داره فضای پُر از غم غروب غم انگیز چه غربت سخت و مِحَن بی مثلی داره واویلا از این همه غربت بقیع واویلا ظلمت شده قسمت بقیع شعروسبک:
. فکری برای بُغضهایِ در گلو کن آقایِ من چشمت ببند و آرزو کن این صحنِ خاکی می کشد ما را به وَالله برگرد و اوضاعِ بقیع را زیر و رو کن صحنی بساز از جنسِ زرّینِ دلِ خود حاجاتِ ما را در حرم رفع و رجوع کن سنگِ صبورِ مادرِ سادات گاهی ... با سینه زنهای مدینه گفتگو کن آئینه کاری در حریمت نیست امّا.... آئینه را با خاک صحنت روبه رو کن شفّافیِ خاکِ تو از آئینه کم نیست آئینه را با این حقیقت رو به رو کن پیشِ مزار مادرِ عبّاس حوضی... زیبا بنا کرده ...‌ وَ با آبش وضو کن ای انتظارِ هر شب و هر روزِ مادر فکری برایِ بغضهای در گلو کن .
. ✍ 〰〰〰〰〰〰 غزلی از حرمت ساخته‌ام با «مثلاً» گرچه خاک است روی قبر تو، اما مثلاً ... گنبدِ زرد تو خورشید شده می‌تابد نور می‌گیرد از آن گنبدِ خضرا مثلاً چه ضریحی شده کارِ هنرِ فرشچیان ! جنسِ هر پنجره‌اش هست مُطلّا مثلاً چقدَر پارچه‌ی سبز گره خورده به آن می‌کنی باز، تمام گره‌ها را مثلاً خادمانت همه دورِ سرمان می‌گردند ما عزیزیم، در این صحنِ مُعلّا مثلاً تشنه‌ها مست شوند از مِیِ سقاخانه ساقیِ میکده هم «حضرت سقا» مثلاً هیئتی شکل گرفته‌ست میان حرمت نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلاً روضه‌خوانی وسطِ صحن، حکایت می‌خواند قصه‌ی کوچه‌ای از شهر تو؛ حالا مثلاً ... مادری با پسرش رد شده از آن، اما ... هیچ کس راه نبسته‌ست بر آنها مثلاً دست نامردِ کسی هم وسط کوچه نبود چادری خاک نخورده‌ست، در آنجا مثلاً مادرِ قصه‌ی ما رفت صحیح و سالم وَ نپوشاند رخ از دیده‌ی مولا مثلاً بعدِ مجلس همه رفتند، زیارت کردند تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلاً .
بگو حسین کجایی؟بگو چه کار کنم؟ برای اینکه نیایی ؛بگو چکار کنم؟ به هر دری زدم اما نشد پیام دهم به دستِ بسته از اینجا به تو سلام دهم تمام شب سر بازار راه رفتم من غریب و بی کس و بی یار راه رفتم من اگر که نامه نوشتم« بیا» حلالم کن نشد پیام رسانم ؛نیا... حلالم کن قسم به حولهٔ احرام تو امیرِ حرم تمام شهر به یکباره ریختند سرم دعا کنم که نگاه از دیارشان بٍبُری خدا نیاورد آن لحظه را زمین بخوری همینکه زانوی من زیر ِ ضربه خورد زمین تمام ِ کوفه سرم ریخت از یسار و یمین به دور بازوی من ریسمان که پیچیدند شبیه شهر مدینه بلند خندیدند خدا رو شکر که طوعه میان ِ خانه نشست ولی غرور عمویم میان کوچه شکست بگو به خواهر خود کوفه با مدینه یکیست اگر اسیر شوی چادر توهم خاکیست بگو که نیزهٔ کوفی شبیه مسمار است مسیر قافله آخر به سوی بازار است ز چشم ِ بی ادب ِ کوفیان خبرداری؟ خداکند که تو چادر اضافه برداری مسیر قافله را از عراق برگردان خداکند نشوی بین کوفه سرگردان سرم شکسته فدای سرت فقط برگرد قسم به بی کسی مادرت فقط برگرد خداکند که صدایم به کاروان برسد وگرنه زیور زنها به ساربان برسد خبر رسید اگر مسلمت زدنیا رفت حمیده را بغلش کن بگو که بابا رفت بجای من پدری کن برای دخترمن خداکند که نبیند به نیزه ها سرمن شاعر:
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه میفرستم چه سلامی به اباعبدلله دست بر سینه شدم‌ رو به بیابانم من تو کجای سفری حیف نمیدانم من این لب پاره فقط ذکر تو گفته ست زیاد من گرفتار توأم ! کور شود ابن زیاد! کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست غیر بغض علی از چهره شان پیدا نیست کوفیان روی مسافر همه در میبندند رسم دارند که خنجر به کمر میبندند غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم کاش که جای تو با مسلم‌ تو  بد بشوند اسب‌ها جای تو از روی تنم رد بشوند کاش تا گودی گودال به زورم ببرند سر من را ببرند و به تنورم ببرند کاش پیراهن من غارت دشمن باشد خیزران جای لبت روی لب من باشد دور تا دور من زار غریبه مانده از محبین تو یک اُم حبیبه مانده نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلا زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلا کاش در کوفه «حمیده» بشود قربانی تا کند از حرمت زود بلاگردانی.. شاعر:
🔷 السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ.. 🔷 درد دل ما بی تو فراوان شده آقا دل همه امروز پریشان شده آقا بد می گذرد زندگی مردم دنیا بی تو همه ی سال ، زمستان شده آقا ای باب نجات همگان دست بجُنبان تو نیستی و بد شدن آسان شده آقا آرامش دنیای نفس گیر ، کجایی بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا حال دل بیچاره ما تا تو نباشی مانند بقیعی است که ویران شده آقا داده است به ما سوختگان جانِ دوباره رویای بقیعی که چراغان شده آقا ای کاش نمیریم و ببینیم که آنجا چون کرببلا یا که خراسان شده آقا محمد حسین رحیمیان علیه السلام
✨ 🔹السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ.. 🔹 کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش میدادیم با یک روضۀ ام البنین قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمیدانم که محسن هست آنجا یاکه نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع مهدی نظری
تخریب بقیع ■■■◆■■■◆■■■◆■■■ ◆ جواب: بهشت بقیع ویرون شده فاطمه پریشون شده چشم پره خونه مرتضی گریون شده گریون شده ↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭ بند اول: غرق ماتمه/دوباره عرش خدا مشکی بر تنه/تموم اهل سما دوباره شد/پیرن سیاه جامه ی ما شال عزا/رو دوش بچه شیعه ها سیاه بپوشین/کتیبه ها رو بیارین سیاه بپوشین/ز چشماتون خون ببارین سیاه بپوشین/علم تو کوچه بزارین ↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭ بند دوم: باز از سینه ها/شرر کشید زبونه غم تو قلب ما/دوباره زد جوونه دل زمین/از ین عزا شده کباب حرم شده/به دست دشمنا خراب سقیفه بازم/با آتیش از راه رسیده سقیفه بازم /حجاب حق رو دریده سقیفه بازم/حرم رو آتیش کشیده ↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭ بند سوم: کی میشه بیاد/اونی که تو سفره امید همه/ظهوره منتظره دعا برا/ظهور آقا میخونیم تا پای جون/به پای مهدی میمونیم باهم میسازیم/دوباره صحن و بارگا باهم میسازیم/چهارتا گنبد طلا باهم میسازیم/بقیع و مثل کربلا ◈◈◈◈◈◈◈◆◈◈◈◈◈◈◈ ■شاعر: محمد علی انصاری
زمينه / واحد شهادت امام جعفر صادق عليه السلام ***************************** مدينه سوت و كوره / شب شهادت تو الهي من بميرم/ براي غربت تو ..... بميرم برات نه صحن و نه رواقي بميرم برات نه شمع و نه چراغي ...... اشك چشام روونه كه بردنت شبونه دست شما رو بستن آتيش زدن به خونه شدي شبيه حيدر بدون يار و ياور يه عمره كه ميخوني روضه به ياد مادر در وسط كوچه تو را ميزدن مادرم مادرم كاش به جاي تو مرا ميزدن مادرم مادرم __________بند دوم يه زائرم نداري/ سر مزارت امشب فاطمه روضه خونه/ برا رئيس مذهب ..... بميرم برات تو كوچه ها دويدي بميرم برات خسته شدي بريدي ..... همش زمين ميخوردي شبيه عمه زينب كشون كشون ميبردن تو رو به پشت مركب چقدر زدي تو ناله ديگه شب وصاله دوباره روضه خوندي به ياد اون سه ساله بسكه دويدي عقب قافله عمه جان عمه جان پاي تو از ره شده پر آبله عمه جان عمه جان ————بند سوم ز زهر كينه آقا / درسته رفتي از حال ولي به زير مركب/ نشد تن تو پامال ..... بميرم براش غريب و بي پناهه تن بي سرش ميون قتله گاهه ..... تو لحظه هاي اخر ياد شهيد بي سر شده شهادتينت حسين غريب مادر سر به بدن نداره يه پيرهن نداره روضه ي آخر تو حسين كفن نداره اگر كشتن چرا خاكت نكردن ياحسين ياحسين كفن بر جسم صد چاكت نكردن ياحسين ياحسين ———— حسن كاتب الكربلائي
‍ . چیزی نمونده تا فرج تا آزادی بقیع چیزی نمونده تا ظهور تا آبادی بقیع دلم روشنه تموم میشه این روزا دلم روشنه بقیع و می‌بینم ما دلم روشنه میاد یوسف زهرا یه‌روزی‌میاد به‌امر‌آقا که‌توی‌بقیع بَناشه‌حرم‌ میبینیم‌یه‌روز پُراززائره وجب‌به‌وجب قدم‌به‌قدم یه‌صحن‌بزرگ‌ که‌ازهرطرف چارتادره ورودی‌داره یه‌بابُ‌الرّجا یه‌باب‌المُراد یه‌بابُ‌البُکا یه‌بابُ‌الکرم یاامام‌صادق یاامام‌باقر یاامام‌سجاد یاامام‌حسن _ شبیه‌عصرجمعه‌ها خیلی‌دلگیره‌بقیع نیمه‌شبا تو چشم‌شهر تاره‌تصویره‌بقیع دلم پر زده تا اون جنّت خاکی دلم پر زده تا اون خاکِ‌ افلاکی دلم پر زده ولی با دل شاکی دلم‌شاکیه ازاین‌غُربتی که‌توی‌ِبقیع به‌چشمم‌میاد نه‌اینجاکسی‌باطبل‌وعلم‌نه‌اینجاکسی‌باپرچم‌میاد خداشاهده‌گذشت‌ازیه‌قَرن‌یه‌روزخوشم‌ندیده‌بقیع تواین‌خاک‌پاک‌‌سراغ‌دلت‌یاغُصّه‌میاد‌یا‌ماتم میاد یاامام‌صادق یاامام‌باقر یاامام‌سجاد یاامام‌حسن _ تو این حرم بی‌اختیار اشکت میریزه زمین همه‌ش میسوزه جگرت با یاده امّ بنین بقیع شاهده چجور دل میسوزونده بقیع شاهده که یک شهرو گریونده بقیع شاهده فقط از حسین خونده خداشاهده‌ چقدرگریه‌کرد برا‌داغ‌اون‌ لبای‌کبود یه‌وقتایی‌ام‌توی‌روضه‌هاش‌میگفت‌از سر و میگفت‌ازعمود اگردیده‌بود دَم علمقه تن پاره پاره ی ماه شو بااون‌طاقت‌عجیبی‌که داشت خداشاهده‌ که‌د‌ِق‌کرده‌بود ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا