⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
*اومدن گفتن زود بیا خواهرت دیگه طاقت نداره.. دید زینب داره خیلی بی تابی میکنه.. گفت :عزیزم اینجا همون وعده گاهی هست که جدّم فرموده خدا برام رقم زده...گفت داداش دلم خوش بود ،سایه ت بالای سَرَمِه.. منکه مادر ندارم منکه بابا ندارم ،داداش حسنمم که کشتن..
دلم خوش بود سایه ی تو بالای سرمه..گفت داداش این سینه ام سنگینی میکنه بیا برگردیم مدینه ...زندگیمون روبراه بود..مادرمون رو جوون کشتن..
زینب خیلی گریه کرد... ابی عبدالله دستشو به سینه ی زینب گذاشت فرمود: آرام باش خواهرم..
یه خورده قلب زینب آرامش گرفت،این بچه ها تو خیمه ها بودن هی میگفتن مگه چه خبره ... مگه نگفته بودید مهمونی میخواهیم بریم ..سه روز هست آب نخوردیم .. ببین رباب داره برای علی اصغر داره بال بال میزنه ...*
همهمه بود ،شمشیرش رو داره تیز میکنه.. باشمشیرش حرف میزنه ..هی میگه عباس..اگه فردا آقات اجازه بده یه نفر رو نمیزاری از این کربلا بره ،امروز اون روز مدینه نیست جلوی مادرمون رو گرفتن..
من نمبتونم گریه سکینه رو ببینم.. من نمیتونم ببینم رقیه از حال رفته ..من نمیتونم موهای رقیه رو پریشون ببینم ..
ای شمشیر هواست باشه فردا خیلی کار داریم باهم ..یکمرتبه شنید، یکی داره به پرده ی چادر خیمه میزنه.. گفت کیه ؟..یکمرتبه یه صدای زنونه و مهربونی شنید ..عباس ،من زینبم ..
زود بلند شد گفت: خانم من غلامتم ..دستشو انداخت زیر صورت عباس گفت بالا آورد عزیزم قربون اون حیات برم .. زینب مُردامّا تو یکبار بهش خواهر نگفتی، دورت بگردم عباسم ..خانم جان ،من غلام شماهستم..
خانم جان، پای بی ادبی نذاری ،مادرم گفته غلامت باشم.. امر بفرمایید ..می فرمودید من خدمتتون میرسیدم ..گفت نه عزیزه دلم
دستشو روی شونه ی برادر گذاشت،چقدر کیف داره خواهر دست روی شونه ی برادر بذاره..نگاه به چشمش کنه.. اصلا زینب و حسین همیشه چشم تو چشم بودن ..یه جمله بگم جلوتر برم .. (یکیشون رو ناقه بود یکی روی نیزه بازم بهم نگاه میکردن )..
تا صحبتها را کرد، گفت عباس جان فقط اومدم یادآوری کنم ،یادت میاد شب بیست و یکم ماه رمضان تو کوفه فرق بابام شکافته شده بود ..بله خانم جان یادمه..یاد بابامون کردی..
یادته بابام فرمود همه برن بیرون فقط بچه های زهرا باشن ..بله خانم جان یادمه..یادته عباس جان، داداش حسنم اومد صدا زد فرمود عباس تو بیا داخل ..بابام فرموده عباسم پسر فاطمه اس ..
بله خانم جان یادمه ..عباس جان یادته بابام باصورت ورم کرده صدازد جلو بیا ..تومثل همیشه مودب جلو اومدی ..بله خانم جان یادمه ..یادته عباس، دستت رو بابام گرفت با یه دست دیگه دست حسین رو گرفت ..بله خانم جان ..رنگ عباس پرید ،ببینه زینب چی میخواد بگه ..یادته دست رو گذاشت روی دست حسین..
گفت: عباس جان یه روزی کربلا همه حسین رو تنها میذارن ..اون وقت میخوام برای حسین شمشیر بزنی ...عباس جان نکنه حسینم رو تنها بزاری ..بله خانم جان یادمه ..گفت آخه عباس شنیدم ..خیمه به خیمه برات امان نامه آوردن ..
انگار همه ی عالم روی سر عباس خراب شد ..فرمودمگه عباس بمیره کناره حسین نباشه.....
________________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
@babolharam.ir; _1_Majid_Banifateme_(Shabe_10_Moharam)_(www.rasekhoon.net)-2.mp3
2.41M
⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
نیمه ی شب بود اصحاب دیدن حسین نیست ..هلال گشت دنبال آقا ..میگه دیدم از دور یه سیاهی هی میشینه بلند میشه ..اومدم جلو دیدم ابی عبدالله س..
داره زیر لب مناجات میکنه ..هی بوته ها را داره جمع میکنه .. خارهای بیابون ،سنگها را داره جمع میکنه ..اومدم جلو گفتم قربونت برم..چه میکنی فرمود:هلال فردا منو میکشن .. هممون رو شهید میکنن..زن وبچه مو اسیرمیکنن..بچه هام آواره ی بیابون میشن ..میخوام این خارها تو پای بچه هام نره...با تمام وجودبگو ...حسین ....*
زینبُ نگذار، با غصه هاش، داداش داداش
جدا شو از من، یواش یواش، داداش داداش
زنِ تنها ی این غروبم..
تو نرو تا که پا نکوبم..
تو بری خواهرت اسیره ..
*بابا آدم با ناموسشم جایی میخواد گذر کنه..اگه ببینه ازدحام جمعیت مرداس ،از جای دیگه میره..*
تو بری خواهرت اسیره ...
الهی زینبت بمیره....
اومد جلو ..گفت داداش... مادرم وصیت کرده سرت رو بالا بگیر ..سرشو بالا آورد...دیدن زینب اومد حلقوم حسین رو ...گفت داداش مادرم شب آخرم به من مادرم وصیت کرده زینب،اگه کربلا حسین ازت لباس کهنه ای رو خواست ... بدون دیگه حسین بره بر نمیگرده .. عوض من زیر گلوش ببوس... ساعتی بعد وله وله راه افتاد ..حسین از ذوالجناح همچین که افتاد،صدای اهل حرم بلند شد... زینب به سرو صورت میزنه ... این بدن تیر خورداس...هی روی این خاکها می غلته ...*
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم
او خنجر از تیغ من آه از دل
او می برید و من می بریدم.....
حسین ......
________________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
@babolharam.ir; _1_Majid_Banifateme_(Shabe_10_Moharam)_(www.rasekhoon.net)-3.mp3
2.59M
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 #قسمت_اول روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_حاج میثم مطیعی ↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
بچه های مدافع حرم زینب کبری نقل می کنن:
میگن:اوایل جنگ سوریه اطراف حلب درگیربودیم یه تعدادی ازبچه های لبنانی حزب الله لبنان هم بامابودند ، کنارخودِ بچه های سوری یکی از روستاهایی که مامستقربودیم درگیری خیلی بالا گرفت داعش نزدیک و نزدیک تر شد ،
تا اینکه اونایی که میتونستن از روستافرارکردن ، رفتن فقط ضعیف هاموندن...بیچاره هاموندن...
اونی که نمیتونست فرارکنه وای چی شد؟!
*یادم افتاد عصر عاشورا پسر بچه هافرارکردن...دختربچه ها هِی زمین میخوردن هی لباس عربی زیرپاشون گیرمی کرد...*
میگه خلاصه یه تعداد پیرمرد ، پیرزن موندن یه تعدادی هم مریضا موندن یه سری زن بابچه های کوچیکم موندن...
میگه:داعش منطقمون رومحاصره کرد چندروز ازمحاصرگذشته بود...
رزمنده هادونه دونه شهید میشدن بخاطرمقاومت این رزمنده ها میگفت نتونستن واردبشن صبح وشب مشغول دفاع وجنگ بودیم...
میگه: چندروز گذشت؛ماتازه متوجه شدیم انقدرمشغول بودیم؛این بیچاره هایی که داخل روستا مونده بودن آبشون تموم شده بود...
بچه های کوچیک گریه میکردن ، مادراشون شیرنداشتن ، پیرمرد ، پیرزنا ازحال رفته بودن...حال مریضا خوب نبود....
*"و عَمَّتی زَینَب تُمَرِّضُنی..." فقط زینب مواظب من بود...زین العابدین فرمود....*
میگه :مانظامی هستیم ، نظامیا آب دارن، آذوقه دارن. مابرا رزمنده ها ذخیره کرده بودیم مشکلی نبود اما اگه میخواستیم آب وغذا روبه مردم روستا بدیم ، دیگه براخودمون چیزی نمی موند که بتونیم باهاش بجنگیم...
میگه: دوراه داشتیم : یا ما باید تشنه می جنگیدیم یا اوناتشنه جون میدادن...
میگه:شب شد ، دورهم جمع شدیم به هم دیگه گفتیم ما یه عمر روضه (ابوالفضل) خوندیم ، یه عمر باروضه های فرات ولب تشنه سقا گریه کردیم؛اصلا همینجور گریه کردیم... ماروانتخاب کردن ...حالاماچه جوری سیراب باشیم آه وناله این زن ها وبچه ها روبشنویم؟!
میگه :صبح که شدهمه آذوقه وآب همراهمون روباذکر یا ابوالفضل ، یا ابوالفضل بین مردم تقسیم کردیم
میگه : یه عده ازاونایی که تو جبهه بامابودن ، می جنگیدن ، مجاهد بودن خب شیعه نبودن. سوال شد : این ابوالفضل کیه ؟! یا ابوالفضل ، یا ابوالفضل...شما چیکار داریدمیکنید ؟! مردم روستا سوال کردن...
میگه:ایستادیم براشون تعریف کردیم ، یه کربلایی بود....
﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________________
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_حاج میثم مطیعی ↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
یه کربلایی بود...از روز هفتم آب روبستن ، یه سقایی بود ، یه تشنه هایی بودن...
میگه :مجلس روضه شد خیلی از اون سوری هایی که با ما بودن اصلا شیعه نبودن اونا دلاشون ابوالفضلی شد رفتن آب وآذوقه شون روآوردن دادن مردم روستا محاصره تنگ شد ...
*امشب تواین مجلس چه خبره ؟! اگه کسی بین مانشسته که آبرویی داره به اون آقای باوفا بگه ماقبولت داشتیم امشب اومدیم ، ما با امید اومدیم ...*
میگه خلاصه محاصره تنگ ترشد اکثر رفقام بالب تشنه شهید شدن دیگه موقعیت موندن نبود ... دستور اومد برگردید ، تلفات بالا بو...مامنطقه روخالی کردیم ، مجبور بودیم...اما ماکه رفتیم این داعشی ها اومدن حمله کردن ...مردها رو ، زن هارو ، بچه هارو همه روصف کردن دونه دونه سر بریدن به خاک وخون کشیدن...
*حالا بریم کربلا...*
من یه آقایی رو میشناسم
راوی میگه ایستاده بود ، یه صدایی همش اذیتش میکرد
"فَسَمَعَ الاطفال یُنادونَ العطش العطش "هی بچه ها فریادمیزن عمو.. آب...
وقتی عباس صدای العطش بچه ها روشنید خیلی گرون تموم شد این آب خواستن
*آی آماده ای یانه ؟! بیاد قدیمی ها*
(ای ساقی لب تشنگان۲
ای جان جانانم ...سقای طفلانم)۲
داغت شکسته پشت من۲
ای راحت جانم... سقای طفلانم
ای ساقی لب تشنگان
ای جان جانانم سقای طفلانم
من بی برادر چون کنم ؟!
با این سپاهِ دون ....در دامنِ هامون
بینم تورا درابرخون
ای ماه تابانم... سقای طفلانم
(ای ساقی لب تشنگان ۲
ای جان جانانم... سقای طفلانم )۲
خواهم برم درخیمه گه ۲
ای گل تنِ پاکت... پیکرصدچاکت...
ممکن نباشد یا اخا....
*گوش بده ، گوش بده آخه اومد پیکر رو جمع کنه ، کنار علقمه عباس هنوز زنده بود...صدازد :"یا اخی ما تُرید مِنّی ؟! می خوای بامن چه کنی ؟! یه وقت منو به خیمه هانبری ؟! *
ممکن نباشد یا اخا ۲
محزون ونالانم... سقای طفلانم
ای ساقی لب تشنگان ۲
ای جان جانانم... سقای طفلانم
برخیز وای جان برادرکن علمداری
بنما مرا یاری
بی تو غریب وبی معین دراین بیابانم
سقای طفلانم
بی تویقین دارم که فردا زینبِ نالان
برناقه ی عریان...
گردد سوار از راه کینه بایتیمانم...
سقای طفلانم...
(ای ساقی لب تشنگان ۲
ای جان جانانم... سقای طفلانم...)۲
(شد روزِ روشن پیش چشمم تیره ترازشب
چون معجر زینب )۲
بینم تورادرموج خون ۲
ای دُرّغلطانم... سقای طفلانم
(ای ساقی لب تشنگان ۲
ای جان جانانم سقای طفلانم)۲*
چی شد یهو چه اتفاقی افتاد ؟! گفتم ؛ عباس یه صدا می شنید...
﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________________
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_حاج میثم مطیعی ↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
بعضی ازمقتل ها نوشتن:
" فَسَمعَ الاطفال یَتَصارَخون العطش " یعنی بچه ها ، تشنه ها فریاد می زدن ، داد می زدن ...
" فَرَکِب فَرَسَه " سوار براسب شد ،
" و اَخَذَ رُمحَهُ والقِربَه "
*مجلسی نوشته*
مشک روبرداشت ، نیزه روبرداشت
" وقَصَدَ نحوُ الفرات " رفت سمت آب ، لشکر روشکافت تعداد زیادی رو به درک واصل کرد...
"حتی دخل الماء " تا به آب رسید داخل آب شد...چه آبی بود این آب؟! چه هابه روز حرم آورد این آب ....این بندمشک راکه گرفت به روی دوش ، آب رو پر کرد...راوی میگه :
"فََلمّا اَرادَ اَن یَشرَبَ غُرفة من الماء " دست برد زیرآب ، آب رابالا آورد ... " ذَکَر عَطَشَ الحسین "
ای حسین...
یادتشنگی اما حسین وبچهاش افتاد
" فَرَمَی الماء " آب رو روی آب ریخت ...
رود می گفت ؛ که یک جرعه مرا می نوشد۲
عشق می گفت : که نشناخته ای سقا را...
با سرانگشت خودش روی تن آب نوشت ۲
دیدی آیا لب خشک پسر مولا را...
* آب نخورد.. *
آب پاکی روی دست آب ریخت
ای به قربان صفای دست او ...
* شب تاسوعاست مقتلم رومی خونم برا امام زمان میخونم ... *
راوی میگه:
" وَ مَلَأ القِربَه " مشک روپرکرد
" وحملها علی کِتفِه الاَیمن " روی دوش راست انداخت ...
" وَ تَوَجَّه نُحوَالخَیمه " حرکت کرد چقدر امیدوار ، بچه ها منتظر...عموش رفته آب بیاره... اما یه اتفاقی افتاد ، جلو راهشو گرفتن راهشو بستن...
* دیشب من یه حرفی زدم روضه علی اکبر ...گفتم ؛ دور علی اکبر رو گرفتن...گفتم:"وَاحتَواهُ القَوم..."گفتم: دور امام حسینم لحظه های آخر جمع شدن ...اینجا راوی میگه:
" وَ اَحاطوا به مِن کلِّ جانِب " دورش حلقه شدن ،
" فَحارَبهم " آقا شروع کرد جنگیدن ، جنگ نمایانی کرد تا اون نامرد اومد ضربه ای زد به دست راستش
" فَقَطَعها "
*افتاد دست راست ، خدایا ؛ ز پیکرم ۲
بر دامن حسین رساند دست دیگرم ...
خدایا میخوام ، میخوام این مشک روبرسونم خیمه ...
آقا ،،، شب تاسوعاست من امشب روضه می خونم... قرار شد برا امام زمان بخونم *
مشک را روی کتف چپ انداخت ...
(دستم چپم به جاست اگرنیست دست راست ...
اما هزار حیف که یک دست بی صداست )۲
یه وقت ضربه ای آمد ملعون دست چپ روهم قطع کرد...
دست چپ وراستش انداختن
از چپ واز راست بر او تاختن ۲
اما هنوز عباس امیدش نا امیدنشده بود ،
درمشکِ تشنه جرعه ی آبی هنوزهست
( هنوز مشک آب داره )
اما به خیمه ها برسد باکدام دست ؟!
( ولی قول داده آب روباید به علی اصغر برسونه...) راوی میگه:
" فَحَمَل القِربَه بِاَسنانِه " به ناچار مشک رو به دندان گرفت ...
اما " فجاءو سهمٌ فَاصابَ القِربَه " تیر آمد به مشک اصابت کرد...
اینا فهمیدن باید چیکارکنن عباس از پا در بیاد....
" و اُریقَ مائهاُ " جلوی چشمهاش آب روی زمین ریخت...
* بعضی ازمقاتل نوشتن ؛ میدونی چی شد اینجا ؟! دست راست رو زدن خیالی نبود ...دست چپ روزدن خیالی نبود...مشک رو به دندان گرفت به راهش ادامه داد اماوقتی تیر به مشک خورد...راوی میگه ؛ "فَوَقَفَ العباس متحیرا..." عباس متحیر یه لحظه ایستاد...نمی دونست بایدچیکار کنه ؟! نمی دونست چه کنه ؟! آقا حیران شد... سرگردان شد ... *
آب آبِ تشنگان زد آتشم خجلت از سقایی خود می کشم ...
*رفیقم مریضه یا ابوالفضل *
کاش از اول نام من سقا نبود یا دراین دشت بلا دریا نبود...
* اینا دیدن حالش دگرگون شد فرصت ندادن *
به برادرش اباعبدالله اقتدا کرد
"ثم جاءه سهمُ الآخَر فاصابَ صدرَه " یه تیرآمد به قلبش نشست مثله برادرش...
* یا امام زمان ....ای قطب عالم امکان
" فَانقَلَبَ عن فَرَسِه " از روی اسب به زمین افتاد
به سینه داشت تیری و..۳
ز اسبش تا زمین افتاد
دوباره تیربا شدت به قلب اوفرو می رفت۲
ای خدا بدونِ دست کسی که تنش پر ازتیر است خداکند ز بلندی فقط زمین نخورد....
برادر رو صدا کرد... عزیز دلم... برادرم بیا... امام حسین آمد امام حسین آمد...
اربا اربا دیدن اکبر امانم را برید
قطعه قطعه دیدن عباس جانم را گرفت ...
* امام زمان منوببخش *
وقتی امام حسین اومد بالای سرش دید دست هاقطع شده ...مشک پاره شده ، تیربه سینش خورده...
بعضیامیگن تیربه چشمش زدن ...عمود آهن به سرش زدن ... (منو ببخش یا امام زمان اگه تومقتل نمیدیدم نمیگفتم ) دوتاپا کنار علقمه افتاده بود تاحسین برسه پاهاشوقطع کردن ...*
﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________________
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
@babolharam.ir-Motiee_Shab09Moharram1396[03]_(www.rasekhoon.net).mp3
6.61M
⇦🕊 روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_حاج میثم مطیعی ↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 #قسمت_اول روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
به یاری تو به میدانِ کارزار نیاید
جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید
*آی مردای خونه، مواظب لقمه ای که خونه می برید باشید، اگه خدای نکرده لقمه ی حرام ببریم ...لقمه ی شبهه ناک ببریم... یه روزی بچه هامون جلو امام زمانشون میایستن..امام حسین علیه السلام فردا بعد از این همه نصیحت خطبه خوند ،اینها گفتن: "یاحسین مانَدری ماتقول" ما نمی فهمیم ،چی میگی... فرمود:"مُلِئَت بُطونُهُم من الحرام..."اندورن از حرام پر کردید *
به یاری تو به میدانِ کارزار نیاید
جماعتی که به رزقِ حلال بار نیاید
اگر چه تشنه ی یاری، امید و بیم نداری
اگر هزار بیاید وگر هزار نیاید
اگر چه تشنه ی یاری، امید و بیم نداری
اگر هزار بیایید و گرهزار نیاید
محرّم است،چه پاییز و برگریز شگفتی
!
*جوونا، نوجوونا، فردا خیلیها از روی اسب مثل برگ خزون رو زمین ریختن... از بالای بلندی با صورت به زمین افتادن...تازه ،فقطم فردا نبود..عصر روز یازدهم، یه مشت زن وبچه دوباره از بالای ناقه های عریان روی زمین افتادن...اربعینم که رسیدن کربلا... دوباره بچه ها مثل برگِ خزون رو زمین افتادن... راستی آقا!!! الان یادم اومد آقای مهربون! شب عاشوراس اربعین ما رو یادت نره.....*
کنار قدمهای جابر، سوی نینوا رهسپاریم
ازاین سختی و دوریِ راه به شوقِ تو باکی نداریم...
محرم است ،چه پاییز و برگریز شگفتی
کجاست آنکه به طوفان تو دچار نیاید
هزار بار شنیدیم ، ذوالجناحِ تو آمد
ولی چه می شود این بار، بی سوار نیاید
*اسب برگشته ولی بی صاحب...امام زمان علیه السلام فرمود :یا ابا عبدالله "فلمّا نَظَرنَ النّساء الی جَوادِک مَخزیّا"وقتی اسب آمد سمت خیمه ها...
همه از خیمه ها بیرون دویدن ..
ولی سالار زینب را ندیدن ..
" ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات، وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات...."پس چون بانوان حرم اسب تیز پاى تو را دیدن،همه شروع کردن دویدن سمت قتلگاه *
هزار بار شنیدیم ،ذوالجناح تو آمد
ولی چه میشود این بار بی سوار نیاید
مباد، آنکه بیاید عطش به کشتن طفلان
مباد، آنکه عمویی سرقرار نیاید...
*عمو کجایی ؟!عمو بیا ...دیگه آب نمیخوایم ...بیا....شب عاشوراست امشب ...کربلا غوغاست امشب ...*
بدا به آب اگر با لبت کنار نیاید
بدا به آتش اگر راه خیمه ی تو بگیرد
خدا کند که بمیریم و باز آخرِ مقتل
سه شعبه جانبِ آن طفل شیرخوار نیاید
خدا کند که بمیریم و باز زینبِ کبری
به سویِ مقتلِ تو از دلِ غبار نیاید
از دل غبار نیاید....از دل غبار نیاید...
بس است رنج اسیری...بس است دردِ یتیمی...
کنار قافله ای کاش، نیزه دار نیاید
*دختران نگاه میکردن ...امشب که روضه ی شام نمیخونن...ولی من یه جمله میگم .....سهلِ ساعدی میگه، رسیدم دروازه ی ساعات دمشق دیدم چه خبره!سری به نیزه بلند است در برابر زینب،سر پیغمبرانگار بالای نیزه ....میگه رفتم وسط به یکی از این بی بی ها گفتم:"مَن انتِ...؟! " شما کی هستی ؟!گفت:" انا سُکَینه بنتُ الحسین "گفتم: من دیر رسیدم بیخبر بودم سفر بودم،اگر کاری از دستم میاد،"سمعا و طاعتا علی رأسی" انجام میدم ..میگه :به من نگاهی کرد...گفت: ای سعد! یه پولی بده به این نیزه دارها،نیزه ای که سرِ بابای من روش هست را بیرون ببرن ،"فَقَد خُذینا لِکثرة عَلَینا...."اینقدر به ما نگاه کردن ما خوار شدیم... اینا چشماشون حرومیه ...بگو این نیزه رو ببرن بیرون ...به بهانه ی این سر اینقدر به چهره ی دخترای پیغمبر ..*
ای کاش تو را به دشت غربت نکشن...
لب تشنه...پس از بعیت و دعوت نکشن...
لب تشنه اگرکُشند و تنها وغریب
ای کاش تو را به قصد قربت نکشن ....
*" کلٌّ یَتَقَرَّبونَ بِدَمِه...."
گفتن سرشو ببریم بریم بهشت ....*
________________
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
@babolharam.ir-Motiee_Shab10Moharram1396[01]_(www.rasekhoon.net).mp3
4.76M
⇦🕊 #قسمت_اول روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
*شب عاشوراست حالا میخوام روضه بخونم....امشب شب سختیه ..هم شب مناجات ..هم شب روضه اس..بیایید امشبو همراه امام حسین مناجات کنیم ...
اقای ما... امشب مهلت گرفت مناجات کنه..
وگرنه امامحسین اهل امان خواستن از دشمن که نبود ...
اما میدونست شب اخره...
آخرین شب مناجات در این دنیاس ..
وقتی دشمن پیغام جنگ را به علمدار داد..*
اقا به عباسش فرمود :برادر...
"ارجِع إلَيهِم... " برگرد باهاشون حرف بزن
"فَإِنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلى غُدوَة..."
اگه تونستی جنگ را تا فردا به تاخیر بینداز..
"ٍ وتَدفَعَهُم عند العَشِيَّةِ..."
بگو امشب را از ما صرف نظر کنن..
*ولی فردا هر کاری دلشون میخواست کردن ...
چه کارهایی که نکردن ..
دیدید ماهرسال
هرسال ما اینجا مقتل خوانی داریم عصر عاشورا ،
چند جمله خوندیم تا حالا از مقتل امام حسین
من چند جمله از مقتل امام حسین به شما گفتم
خیلیهاشو شما نشنیدید....خیلیاشو....
فردا همه کار کردن ...*
اقای ما فرمود:..
"لَعَلَّنا نُصَلّي لِرَبِّنَا اللَّيلَةَ "
تا ما یه شبه دیگه ام نماز بخونیم..
"ونَدعوهُ ونَستَغفِرُهُ.."
دعا کنیم استغفار کنیم ...
" فَهُوَ يَعلَمُ أنّي قَد كُنتُ احِبُّ الصَّلاةَ لَهُ..."
خدا میدونه من دوست دارم من براش نماز بخونم "وتِلاوَةَ كِتابِهِ..."
*آی جوون بیا با نماز آشتی کنید*
" وكَثرَةَ الدُّعاءِ وَالاستِغفارِ!..."
*هی بیایی هیات نماز صبحت قضا بشه...
نماز اول وقتت بره...
هی حسین ...حسین بگو ...
آقا تو مظهر فضل خدایی! میشه برامون استغفار کنی
بارمون سنگین شده...
امام صادق فرمود : (امشب شب عاشوراس )
ابا عبدالله الحسین از سمت راست عرش نگاه میکنه به گریه کناش نگاه میکنه...
خودش براشون استغفار میکنه...
خود امام حسین....
اونهایی که گریه میکنن...
بعد از پدران و اجدادش از اونا درخواست میکنه
که برای اینا استغفار کنه...
ای حسین ...
ای حسین باوفا منو نگاه کن
از عرش خدا منو صدا کن ...
(امشب از عرش خدا منو صدام کن ...
نگام کن...
امشب میخوام برات گریه کنم..
اشک ،اشک...راه رو باز میکنه...)*
"وباتَ الحُسَينُ عليه السلام و أصحابُهُ تِلكَ اللَّيلَةَ "
امام حسین علیه السلام و اصحابشون تا صبح رو بیتوته کردند.
"ولَهُم دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحلِ..."
صدای زمزمه های عبادتشون مثل صدای زنبورعسل صحرا رو پر کرد.
"ما بَينَ راكِعٍ وساجِدٍ وقائِمٍ وقاعِد..."بعضیا در حال رکوع،بعضیا در سجده،بعضیا ایستاده...
*خوش به حالشون! امشب پیش امام حسین بیتوته کردند.حالا من یه چیزی بگم دلتون بسوزه.
امام صادق علیه السلام فرمودند:"مَن باتَ عِندَ قَبرِالحُسَین علیه السلام لیلةِ عاشوراء..."
(خوش به حال اونایی که الان کربلان...)
امام صادق علیه السلام فرمودند:کسی که شب عاشورا رو پیش قبر امام حسین علیه السلام بیتوته کنه..."لَقیَ اللهُ مُلَطِّخاََ بِدمِه یوم القیامَه..." خدا رو درحالی ملاقات میکنه که انگار به خون خودش غوطه وره.
"کَاَنَّما قُتِلَ مَعَهُ فی عَرصَتِه" مثل اون کسیه که با امام حسین در کربلا شهید شده.
*حالا ما که کربلا نیامدیم...البته که شما مظهر فضل خدایید....
بعد منزل نبود در سفر روحانی
شاید ما امشب دست رو سینه گذاشتیم گفتیم "صلی الله علیک یا اباعبدالله..."شاید تو مارو زائر حساب کردی؛ولی آقا اربعین ما رو یادت نره...اگه من اربعین کربلا نرم با خودم مشکل پیدا میکنم.میگم:چقدر بدم! نه شب عاشورا کربلا بودم نه اربعین.
اربعین منو کربلا میبری دیگه؟!
پشت سر مرقد مولا
روبرو جاده و صحرا
بدرقه با خود حیدر
پیش رو حضرت زهرا...
مادرت برامون دعا کنه اربعین کربلا باشیم.*
________________
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ حاج میثم مطیعی↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
حالا شاید همین لحظاته...نمیدونم...که اصحاب دارن یکی یکی به آقا میگن:آقا ما هستیم.
*آقا من روم نمیشه اینطوری بگم.آخه من چی دارم که به درد آقام بخوره...؟! ولی من یه پیشنهاد دارم رفیق!
امشب بیا به چشمات التماس کن.
من همیشه به شماها گفتم.
گفتم به چشماتون بگید:یه عمر من حرف تو رو گوش دادم.هر جارو خواستی نگاه کردم...امشبی رو بیا تو به حرفِ من گوش کن.امشب،شبِ عاشوراس.
امشب به چشمات التماس کن! بگو:اشک بریزن.بگو:امشب من رو به خیمه ی امام حسین برسونید.میگن شهید چمران قبل از شهادت یه عادتی داشت.به پاهاش،به دستاش،قلبش،چشماش التماس میکرد.میگفت:یه کم دیگه با من راه بیاید.یه کم دیگه باید من رو برسونید.امشب شب مناجاته.امشب آقا مهمان زینبه.
امشبی را شه دین در حرمش مهمان هست
مکه ای صبح طلوع
عصر فردا....*
آقا بهشت رو به اصحابش نشون داد.از لابه لای دو انگشت همه به منازل خودشون در بهشت نگاه میکردند.
بهشت جا شده در لابه لای انگشتش ۲
چقدر دل نگرانم برای انگشتش....
حسییین....
*آقا شب عاشوراس....کم نخوای ها....دنیا بخواه....آخرت بخواه...برا خودت بخواه....برای دیگران هم بخواه....برای اونا که بهت بد کردن بیشتر بخواه....اونا رو بیشتر دعا کن.
*ای که میبخشی تو با انگشتری انگشت خویش ۲
دست خالی رد مکن ما را ز کویت یا حسین...*
طبری نقل میکنه از زین العابدین؛آقا فرمود:شب عاشورا نشسته بودم.
"وَ عَمَّتی زَینَب تُمَرِّضُنی..."بی بی از من پرستاری میکرد.
" إذِ اعتَزَلَ أبي بِأَصحابِهِ في خِباءٍ لَهُ..."دیدم پدرم( آقا اباعبدالله) کناره گرفت رفت داخل خیمه با اصحابش؛دیدم داره شمشیر تیز میکنه.اشعاری زیر لب زمزمه میکنه.
"يا دَهرُ افٍّ لَكَ مِن خَليلِ..."
من فهمیدم منظور بابام چیه!
فَخَنَقَتني عَبرَتي.."گریه راه گلوی من رو بست (اما)
"فَرَدَدتُ دَمعي ولَزِمتُ السُّكونَ..."بغضم رو خوردم؛ساکت شدم.
*میخواستم (عمه ام)زینب سلام الله علیها نفهمه.اما فایده ای نداشت.زینب سلام الله علیها شنید.
"وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها..."یه وقت بلند شد،شروع کرد به حرکت کردن به سوی خیمه ی برادر.
میگه دامن عمه روی زمین کشیده میشد.
اومد خدمت برادر....گفت:حسینم! چی میگی؟!
فردا چه خبر میشه؟!
صدا زد:" وَاثُكْلاه! لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَياةَ! "
ای کاش مرده بودم این روز رو نمیدیدم.
" اليَومَ ماتَت فاطِمَةُ..."
انگار امروز مادرم زهرا از دنیا رفت.
*اسماء بنت عمیس میگه این دو آقازاده وارد شدند.گفتند:اسماء! مادر ما کجاست؟!
یه نگاه کردند دیدند مادر خوابیده؛پارچه ی سفید روی سر کشیده.
گفتند:"یا اسماء! ما یُنیم اُمُّنا فی هذه السّاعه! "
مادر ما هیچ وقت این موقع نمیخوابید!
اسماء گفت:"لیسَت اُمُّکُما نائمَه..."
مادر نخوابیده..."قَد فارَقَتِ الدُّنیا..."مادر از دنیا رفت....
اتفاقاتی افتاد....امام حسن رفت روی سینه ی مجروح....امام حسین رفت کفِ پای مادر...آقازاده ها رو به زور بلند کرد؛گفت:برید مسجد! بابا رو خبر کنید.
امیرالمومنین داخل مسجد بود.آمدند نزدیک مسجد.
"و رَفَعَ اَصواتَهُما بِالبُکاء..."شروع کردند بلند بلند گریه کردن.اصحاب آمدند بیرون؛"یَابْنَیْ رسول الله! "آقازاده ها چرا گریه میکنید؟! اینام بلند صدا زدند؛گفتند:"ماتَت اُمُّنا فاطِمَه..."مادر از دنیا رفت.
امیرالمومنین شنید....راوی میگه"فَوَقَعَ علیٌّ عَلی وَجهِه..."علی با صورت به زمین خورد...بعدا علمدارش تو علقمه به زمین خورد....فردا امام حسین با صورت به زمین خورد.زینب آمد به قتلگاه....هی به زمین خورد....هی بلند شد....هی باصورت به زمین خورد....هی بلند شد....
________________
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com