حسرت جا ماندن را در برق نگاهش... حسرت جا ماندن را در صدایش؛ که بند بند وجودت را به اشک تبدیل میکند... حسرت جا ماندن را در چشمانش... در بغضی که یک آن می‌ترکد... در دستان خونی اش... میبینی؟!... #حرف_دل

بعد از روز نامزدی هم که تا چند روز همدیگر را ندیدیم، رفتی دامغان برای ضبط مستند شهید علیزاده.جایی بودی که آنتن هم نداشتی.حسابی دلم برایت تنگ شده بود.از طرفی دلم میخواست بتوانم از حجم غصه ای می‌دانستم روی قلبت نشسته کم کنم.می‌دانستم رفتن سعید چقدر برایت سخت بوده.میدانستم زنده شدن دوباره همه‌ی آن خاطرات و لحظه ها برای ساخت مستند چه بر سرت می‌آورد،می‌دانستم دوباره دل بی قرارت را هوایی می‌کند...💔 #حرف_دل

نشستم پای طراحی پوستر.یک عکس از روز‌ نامزدی و این بیت شعر که: «آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش» وقتی عکس پوستر را برایت فرستادم و تو با خوشحالی جواب دادی: «آخیش! خیالم از تبلیغات بعد شهادتم راحت شد...» _برگرفته از کتاب نویدشهید؛ #حرف_دل

تاکید میکنم که: همه ی همه این پیاما رو با قلبم نوشتم... پس توهم با قلبت بخونش❤️‍🩹؛

تو دارالحجه اینترنت آنتن نمیده معلوم نیس این پیام کی بیاد الان که می‌نویسم ساعت ۱۱:۳۲🥲

صدای قرآن همیشه روحم رو نوازش می‌کنه مخصوصا اگه این صدا قبل اذان ظهر تو حرم بابا رضا پخش بشه>> مثل کسی‌ که زخمی شده و درد داره دارو آرومش می‌کنه... #حرف_دل

_

بابا رضای مهربونم یه تیکه از قبلمو گذاشتم تو صحن انقلاب جلوی گنبدت:)) دفعه بعد که اومدم میام برش میدارم:) حواست باشه بهش یه وقت نشکنه ها، تازه مرهم گذاشتی رو شکستگی هاش...❤️‍🩹 #حرف_دل

فکر نمی‌کردم انقد زود دلم تنگ بشه:)

شما هم اینجوری هم این شکلی هستین که نمی‌خواین جلو اعضای خونواده گریه کنین ولی یه جایی خسته میشین و راحت جلوشون گریه میکنین؛ بعدم گریتون بند نمیاد:)... #حرف_دل