45.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه شهادت شهید مصطفی صدرزاده ..
به شهید مصطفی صدر زاده گفتن اگه شهید شدی روی قبرت چه بنویسیم :
گفت بنویسید ..
آنکس که تورا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دوجهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند..🌸
#شهید_صدرزاده
ᘜ⋆⃟݊🖤•✿❅⊰━━━•─
@bache_shiee
─•━━━⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🖤
✍
شهیدی که رهبر انقلاب از او در سخنرانی امروزشان یاد کردند، که بود؟
اگر میخواهید #مصطفی_صدرزاده را بشناسید خصوصیات او را از زبان سردار بزرگ جهان اسلام بشنوید. آنجایی که حاج قاسم تأکید میکند عاشق مصطفی شد وقتی صدایش را که شبیه داش مشتیهای تهرونی بود، شنید.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مقام معظم رهبری در مراسم سی و چهارمین سالگرد حضرت امام خمینی(ره) در سخنرانی خود از شهیدی یاد کردند و نامش را بردند که وقتی امام(ره) رحلت کردند او تنها ۳ سال داشت و حالا ۸ سال است که از شهدای نهضت حضرت روح الله به حساب میآید.
مصطفی #صدرزاده جوانی که علی رغم جثهای که داشت چنان پرهیبت سخن میگفت و فرماندهی میکرد که گویی یلی است برای خودش. مصطفی جوانی را در مسجد و بسیج گذرانده بود و بودن در همین فضا او را عاشق گمشدهای کرد که هر جا قدم میگذاشت در پی یافتن همان بود. مدتی در حوزه مشغول تحصیل شد تا ببیند به وصال آنچه میخواهد میرسد یا نه اما در مدت کوتاهی به دوستانش گفت: «نه از من آخوند در نمی آید.» این را علی اکبر فرهنگیان از دوستانش اینطور روایت میکند: «من ۲ سال از مصطفی بزرگتر بودم و سید تازه وارد حوزه شده بود و با او صرف ساده را تمرین میکردم، مباحث را خیلی خوب متوجه نشده بود ناگهان قاطی کرد و گفت حاجی از من آخوند در نمیآید.گفتم پس چرا آمدی حوزه؟ باید تمرین کنی، تازه شروع کردی برادر، گفت: میدانم اما من دنبال گمشدهای میگردم و با این هدف آمدهام حوزه اما حالا متوجه شدم که طلبه خوبی نمیشوم باید راه خودم را پیدا کنم.»
مصطفی شب و روز به مرادش فکر می کرد تا اینکه سال ۹۲ موضوع سوریه و جنایات تکفیریها علیه مردم آنجا و هتک حرمت به ساحت حضرت زینب محبوبه آل محمد(ص) را شنید. به هر دری میزد تا خود را به آنجا برساند اما انگار همه درها را به روی او بسته بودند. حتی یکبار به فرودگاه رفت اما باز نتوانست اعزام شود.
همسرش میگوید: «خودمان مصطفی را از فرودگاه آوردیم. در مسیر فرودگاه تا خانه فقط با صدای بلند گریه میکرد. روزه بود، سریع در خانه سفره افطار را پهن کردم. بعد از افطار مشغول جمع کردن وسایل بودم که گفت میخواهد برود و با یکی از دوستانش دعوا کند. مصطفی همیشه قربان صدقه دوستانش میرفت و لفظش در مقابل دوستانش «فدات شم» بود. تعجب کردم. مصطفایی که همیشه آرام بود و اهل دعوا نبود میخواهد با کدام دوستش دعوا کند؟ او کم عصبانی میشد اما خیلی بد عصبانی میشد. به او گفتم که من هم همراهش میآیم، طبق روال همیشه زندگی. با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز ۳ اندیشه رفتیم. آنجا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند. چندتا پله میخورد و آن بالا ۵ شهید گمنام دفن بودند. من از پلهها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پلهها هم بالا نیامد. پایین ایستاده بود و با لحن تندی گفت: اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم میگویم که شما کاری نمیکنید. هرجا بروم میگویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید. دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود. من فقط او را نگاه میکردم.گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم. او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛ فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا میکرد. کمتر از ده روز بعد از این ماجرا حاجتش را گرفت. سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعزام شد.»
اما مصطفی باز برای اعزامهای بعدی با مشکل جدی برای رفتن مواجه بود. بالاخره به ذهنش رسید دست به دامان برادران افغان خود شود بلکه بچههای فاطمیون گره از کارش باز کنند. بالاخره هم موفق شد و با نشان دادن شجاعت و توانایی خود در جنگ، شد فرمانده گردان عمار فاطمیون.
پدرش افغان شدن او را اینگونه تعریف میکند: «مصطفی با ابوحامد آشنا شده بود. و میگوید میخواهم با بچههای فاطمیون به سوریه بروم. ابوحامد به او کُد میدهد که حیف شد اگر افغانی بودی میتوانستی. از همان جا این فکر در ذهن مصطفی جرقه میزند که خب میروم افغانی میشوم و برمی گردم. خیلی سریع و کمتر از دو ماه لهجه افغانستانی را یاد گرفت.
به مشهد میرود تغییر چهره میدهد و، چون استعداد خوبی در یادگیری لهجه داشت خیلی سریع و کمتر از دوماه لهجه افغانستانی را یاد گرفت. اتفاقا لهجهای که یاد میگیرد لهجه بچههای شیعه افغانستان نیست و همین برایش دردسر میشود. آنجا بچههای افغانستانی فکر میکنند شاید نفوذی باشد و از او روی برمی گردانند. اما از اقبال مصطفی ابوحامد میآید، او را بغل میکند و میگوید او از خودمان است.»
بالاخره #شهید_صدرزاده بعد از سه سال که از مدافع حرم شدنش میگذشت در نهم محرم سال ۱۳۹۴ وقتی فقط ۲۹ سالش بود به مرادش رسید و شهادت روزیاش شد.
#تاسوعا
#محرم
🖤🌱 @bache_shiee
منوبچہشیعہ هام🪴
به نام نامی عباس.. شهید روز نهم: شهید مصطفی صدرزاده ⭕️ تصاویری کمتر دیده شده از شهیدی که رهبر ان
شهید امروزمون❤️
روحش شاد در کنار قمر بنی هاشم🖤
1_5922555750.mp3
2.8M
صدقه امشب و فردا فراموش نشه🖤
#تاسوعا
#عاشورا
#امام_حسین
ᘜ⋆⃟݊🖤•✿❅⊰━━━•─
@bache_shiee
─•━━━⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🖤
آیا می دانید زمانیکه زیارت عاشورا میخونیم چی می گیم و چی طلب می کنیم؟
در زیارت عاشورا چیزی حدود هجده دعا میکنیم که متناسب با آن، هجده مقام را از خدا میخواهیم.
درخواستهای انسان در زیارت عاشورا، دنیوی و مادی و فانی نیست، بلکه همگی معنوی است.
بعضی از این مقام ها بهقدری بالاست که اگر زیارت عاشورا وجود نداشت، نمیتوانستیم باور کنیم که کسی جرأت درخواست آنها را از خدا داشته باشد.
اینها خیلی خواستههای بزرگی هست و انسان از آنها درجات سلوک را یاد میگیرد، چون از پایین شروع میشود و به بالا میرسد.
و اما آن مقامها:
۱- مقام خونخواهی امام حسین علیهالسلام
- ان یرزقنی طلب ثارک
اینکه کسی بخواهد خونخواهی امام حسین را بکند، مقام خیلی بالایی است، چون خونخواهِ اصلی ابیعبدالله، امام زمان است.
۲- مقام وجاهت عند الله
(آبرومندی نزد خدا)
- اللهم اجعلنی عندک وجیها
۳- مقام معِیَّت(همراهی) با معصوم
- ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة
- مع امام منصور
(این درخواست، بسیار ویژه است، چون تمام انبیا و اولیا آرزویش را داشتهاند).
۴- مقامی که درخواست میکنیم تمام مراحل زندگی ما، درهمتنیده با معصوم باشد.
- اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد...
۵- مقام شهادت
- و مماتی ممات محمد و آل محمد
چون مرگ همه معصومین از پیامبر تا امام حسن عسکری علیهمالسلام، با شهادت بوده.
۶- رسیدن به مقام محمود
- ان یُبِلِّغنی المقام المحمود
در قرآن آیهای داریم که به پیامبر میگوید: نماز شب بخوان تا به مقام محمود برسی. مقام محمود از نگاه بیشتر مفسران، یعنی مقام شفاعت.
خود شفاعت شدن، یک مقامی است که به هر کسی نمیرسد (لا یملکون الشفاعة... شفاعت به هر کس نمیرسد).
حالا یک مقامی هست که از شفاعتشدن بالاتر است و آن هم مقام شفاعتکردن است و ما در این فراز، این را از خدا میخواهیم.
۷- مقام مشارکت در مصیبت ولیّ معصوم
- لقد عظمت الرّزِیّة... بک علینا
- و اسئل الله بحقکم... ان یعطینی بمصابی بکم...
(یعنی مصیبت شما را، مصیبت خودم میدانم)
- الحمد لله علی عظیم رزِیّتی
(دقیقاً در اینجاست که انسان مصیبت را برای خودش میداند)
این مقام، خیلی عظیم است و خیلی باید دربارهاش بحث کرد.
حکایت زیارت عاشورا، حکایت یکیشدن اهلبیت است، قرار است از این طریق، به شجره حیات متصل شویم.
۸-مقام برائت
(برای دوری و تبرّیجستن از بعضی جریانها و افراد و نیز بعضی خصوصیتها)
- و بالبرائة من اعدائکم
۹- مقام لعن
این مقام، آنقدر مهم است که در زیارت عاشورا بر سلام اولویت دارد. اول صدتا لعن میدهیم و بعد صد سلام.
(جاروب کن خانه را، سپس میهمان طلب) که اگر خانه دل جارو نکرده باشی در حقیقت لعن روزانه به خود می فرستی.- اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
نکته: چهره اصلی برائت و لعن، بعد از ظهور دیده میشود، چون ما مردم اصلاً تا قبل از ظهوراطلاع نداریم کسانی که باعث و بانی ماجرای کربلا بودهاند، ما را از چه نعمات زیاد و برکات بزرگی محروم کردهاند.
ما الآن از دنیای بعد از ظهور چیزی نمیدانیم و درک نمیکنیم. اصل برائت در آن زمان اتفاق میافتد.
۱۰- مقام سِلم
- انی سلم لمن سالمکم
- و ولیّ لمن والاکم
این مقام، عبارت است از مقام دوستی با دوستان و دوستداران اهلبیت، برای تشکیل یک شبکه متحد در راه تحقق منویّات این خاندان.
۱۱- مقام حَرب
- حرب لمن حاربکم
این مقام، یعنی مقام دشمنی با دشمنان اهلبیت، برای پالایش آن شبکه متحد و همچنین مبارزه با موانع رشد بشر.
آیا شما فکر میکنید هر کسی میتواند به مقام مجاهدت برسد؟
۱۲-مقام ایثار
ما در زیارت عاشورا این مقام را درخواست میکنیم و لااقل ادای آن را درمیآوریم.
ایثار یعنی بذل بهترینها، و ما زیارت عاشورا بهترین داشتههای خود را فدای امام میکنیم.
- بابی انت و امی
۱۳- مقام قربة الی الله
باید گفت: مقام قرب و نزدیکی به خدا، بالاترین مقام ممکن است، منتها مراتب بالای آن فقط به کمک و دستگیری ولیّخدا که در این مسیر پیشتاز است، ممکن میشود.
- اللهم انی اتقرب الیک...
۱۴- مقام دوستی و نزدیکی به اهلبیت
- انی اتقرب الی الله و الی رسوله...
این مقام نیز، امتداد مقام قربة الی الله است.
۱۵_مقام معرفت اهلبیت
(چرا که در حدیث داریم: من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة)
- اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم...
۱۶- مقام ثبات قدم و اهل تزلزل نبودن ،
- ان یثبّت لی عندکم قدم صدق
- ثبّت لی قدم صدق عندک مع الحسین...
۱۷- مقام رجعت، که هرکسی قادر نیست به این مقام برسد
- و ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام منصور
۱۸- مقامی که خدا به ما درود بفرستد
- اللهم اجعلنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمة و مغفرة
-فی هذا الیوم و فی موقفی هذا و ایام حیاتی .درخواست خود را محدود به یک زمان و مکان خاص نمیکنیم.
#محرم
ᘜ⋆⃟݊🖤•✿❅⊰━━━•─
@bache_shiee
ریان ابن شبیب.mp3
3.42M
جہت سوختݩ ..
ــــــــــــــــــــ
#تاسوعا
#عاشورا
ᘜ⋆⃟݊🖤•✿❅⊰━━━•─
@bache_shiee
─•━━━⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🖤
♥️🍃
الآن اصحاب دورهم نشستن
دارن میگݩ و مےخندن ...
خوش بہ حالشوݩ
با اینکه مےدونن فردا چہ خبره
چہ دڵ بزرگے دارن ♥️
خدایا میشہ به ماهم ازاین دلا بدی
وقتی بدونیم سختی هامون توی راه توهست
بخندیم ...
♥️🍃
امشب آقامون حسیݩ
همه رو دورشون جمع کردن
تاریکہ فضا ...
حجت رو از همه برمےدارن ..
میگݩ هرکے میخواد بره بره ..
بہ جز خیلیها
صداے پاے چندنفر میاد
چقدر آقا اینجا برای آخرت این چندنفر
غصه خوردن ...💔
بمیرم برای دل شکستہ امشبت ارباب
♥️🍃
امشب هرکے
پشت خیمہ ها برای خودش سجاده انداختہ
آخرین نماز شبش رو مےخونہ 🌙
زمزمہ هاے ریز بہ ریز
نجواهاے تنهایی
استغفارها
اشک هاے نیمہ شب
هرکے حال خودشو داره 💔
♥️🍃
امشب مولا و بی بی
دوتا خواهر برادری که جونشون به هم بسته اس
توی خیمه دارن باهم درددل مےکنن
از وصیت مادر میگݩ
از لباس کھنہ
از بوسیدن گلوے ارباب 💔
اخ زینب جان
از فردا بی حسیـــــݩ باید بمانے
♥️🍃
امشب عموعباس
بہ خیمہ بچہ ها سرکشے میکنہ
نکنہ کسے آروم نخوابیده باشہ ؟
عموجان
آب به خیمه نرسید فداے سرت 💔
♥️🍃
امشب توے خلوت شب
توے تاریکے
آقامون حسیݩ
تک تک خارهاے بیابون رو
از زمین بیرون میاره 😭
چون نگران فردای بچه هاست
🍃♥️شب جمعہ ..شب زیارتے آقا
همزماݩ شده با شب عاشــــــــــوࢪا
امشب همه ڪربلا جمعند به معنے واقعے
من اگر روضهخوان بودم شب عاشورا رو به مستمعها میگفتم من هم لهوف را دیدهام، هم ارشادِ شیخ مفید را، آن هم نسخههای عربیش، راستش را بخواهید چیزی که من در لهوف و در ارشاد خواندهام اصلا تعریف کردنی نیست، همهی روضههایی که تا حالا شنیدید را باید بگذارید کنار، قصه خیلی هولناکتر از این چیزهاست. دست روی هر جایش که بگذارید روضهی باز است.
با این حرفها هول به دلِ مستمع میانداختم و میگذاشتم زنهای مجلس کمی ترس ورشان دارد نکند من حرفی بزنم بچههایشان بلرزند، آب دهان مردها خشک شود نکند من دست روی جایی از واقعه بگذارم که زنها آنطرفِ پرده قالب تهی کنند.
خوب که احساس کردم دلهره به جانِ مستمع افتاده و تپش قلبها بالا گرفته میگفتم متوجه اضطرابتان شدم، عیبی ندارد، آدم شب عاشورا نخواهد یک ذره از حال زنها و بچههای حرم را بچشد که نمیشود اسم خودش را بگذارد شریکِ غم! ولی هول ورتان ندارد نیامدهام برای مقتلخوانی.
مثل امشبی که قلب امام زمان دارد از غصه میترکد، ادب و انصاف حکم میکند آدم اصلا روضه نخواند!
من هم نمیخوانم! لااقل از مگوهای واقعه نمیخوانم. بعد که مستمعها آب دهانشان را فرو میدادند و یک نفس راحتی میکشیدند میگفتم هان دیدید حتی تاب یک اشاره را ندارید چه رسد به اصل واقعه. تازه شما مردهای اینجا هر قدر هم غیرتی باشید، هر اندازه هم عاطفی، یک ذره از غیرت و عاطفهی ابیعبدالله نمیشود. حالا حساب کنید آن مردِ غیرتمندِ پرعاطفه که از فردا خبر داشته و میدانسته قرار است چی سر این زن و بچه بیاید، او مثل امشبی چه حالی داشته؟ این را میگفتم و اجازه میدادم صدای نشستنِ دستها روی پیشانیها جلسه را پر کند و شانهها به گریه بلرزد.
بعد با سوز میگفتم آه حسین... و میگذاشتم مستمعها پشت سرم تکرار کنند و جا برای گریه باز شود...
بعد دوباره میگفتم ادب و انصاف حکم میکند آدم مثل امشبی روضه نخواند و فقط همهی جلسه را پر کند از صلواتهای بیتاب و نگران که خدای نکرده یک وقت اتفاقی برای صاحبالزمان نیفتد. و میگذاشتم مستمعها چند صلوات پراکنده و شلوغ و اشکآلود بفرستند تا کمی دلشان قرار بگیرد.
بعد میگفتم راستش من برای امشب اگر قرار باشد روضه بخوانم یک چیزی میخوانم که فقط روضهی اباعبدالله نیست، یک حرفیست که روضهی همهی اهلبیت با هم است!
دلهایتان را بدهید دست من تا ببرم آنجایی که زینب روضهی پیغمبر و حضرت زهرا و امیرالمؤمنین و امام مجتبی را با هم خوانده و آمده گریهاش را توی دامن اباعبدالله ریخته!
یک وقتی از شب زینب کبری با هزار اضطراب خودش را به چادر برادر رسانده و همانجور که صدایش میلرزیده پرسیده: حسین جان روی اصحابت چقدری میشود حساب کرد؟
این پرسشِ چند کلمهای سنگینترین روضهی شب عاشوراست حتی سنگینتر از روضهی گودال!
این دلشورهای که شب عاشورا به جان زینب افتاده و او را بلند کرده که برود و از برادر بپرسد اصحاب ماندنی هستند؟ پرده از حقایقی برمیدارد که در خاطرِ زینب بوده!
راستش ما اگر این سوال زینب را درست فهم میکردیم، همینقدر که من گفتم زینب این را پرسیده، آنقدر خودمان را میزدیم و آنقدر گریه میکردیم که از حال برویم.
بعد همانطور که اشک امانم را گرفته بود میگفتم یک نفر به من بگوید این زن مگر خاطرهی چند نامردی توی ذهنش بوده که حالا شب عاشورا اینجوری هول ورش داشته؟
زینب هر چه به عقب نگاه کرده دیده جز نامردی چیزی یادش نمیآید، خب حق داشته دلهره بگیرد نکند اینها هم نامردی کنند و بلایی که سر مادر و پدر و آن یکی برادرش آمد سر حسین هم بیاید.
اول خاطرهاش از نامردی از آن ۱۲۰هزاری بود که زدند زیر همه چیز و گفتند ما دور ایستاده بودیم نشنیدیم پیغمبر چی گفت، خاطرهی دیگرش از نامردی از آن چهل شبیست که همراه مادر میرفت در خانهی انصار و مهاجر و هر کدام با بهانهای زهرا را به دیگری حواله میکردند و آن آخرها دیگر حتی لای در را باز نمیکردند، بعدش هم که آتش گرفتن در و آن حادثههاست، خاطرههای بعدش نامردیهای صفین و جمل و نهروان با پدرش و بدتر از همه سپاه امام مجتبی که آنجور برادرش را تنها گذاشته بودند، زینب شنیده بود حتی بعضی از فرماندههای حسن به معاویه نامه داده بودند اگر میخواهی سر حسن را برایت میفرستیم...
خب حق داشته شب عاشورا لرز به تنش بیفتد.
زینب با این سوالش عالم را شرمنده کرده، یک جوری خوابانده توی گوش دنیا که اف بر تو که هر چی نگاهت میکنم با ما غیر از نامردی نکردی.
از من اگر میپرسید سختترین جای واقعه همین سوال زینب است همین تردیدی که به دلش افتاده، همین اعتمادی که نتوانسته بکند...
اف به دنیایی که برای بچههای پیغمبر هیچ وقت جای امنی نبوده!
این را میگفتم و مجلس را به حال خودش رها میکردم تا هر کسی همانطور که اشکهایش آویزان است در خلوت خودش حساب کند مگر این زن چقدر نامردی در خاطرش داشته؟ چقدر بیوفایی...
✍ملیحه سادات مهدوی
@sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اولین دیدار پدرومادر شهید مفقودالاثر با پیکر فرزندشان بعد از 40 سال دوری در شب عاشورا در حسینیه معلی
#تاسوعا
#امام_حسین
ᘜ⋆⃟݊🖤•✿❅⊰━━━•─
@bache_shiee
─•━━━⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🖤