eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
25 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۸ دی سالروز حمله موشکی سپاه پاسداران به پایگاه آمریکایی عین‌الاسد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔹 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راه‌های منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!» از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمی‌شنید مصطفی چه می‌گوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد :«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!» 🔹 مات چشمانش شده و می‌دیدم دوباره از نگاهش می‌بارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتی‌بیوتیک گرفتم که تا همراه‌تون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت. سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه می‌رسیم . تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشک‌هایم به دلش مانده بود و می‌خواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربان‌تر شد :«من تو فرودگاه می‌مونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید همه چی به خیر می‌گذره!» 🔹 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او می‌خواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به نداشت! این حتی ما سُنی‌ها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من هم‌کلام شود که با دستش سرم را روی شانه‌اش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد می‌کنه، می‌خواد بخوابه!» از آیینه دیدم نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، می‌خواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر می‌بارید. او ساکت شد و سعد روی پلک‌هایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید. 🔹 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جاده‌ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت می‌کنم!» خسته بودم، دلم می‌خواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانه‌اش گرم می‌شد که حس کردم کنارم به خودش می‌پیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و می‌دیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ می‌زند که دلواپس حالش صدایش زدم. 🔹 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله می‌زد، دستش را به صندلی ماشین می‌کوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!» تمام بدنم از می‌لرزید و نمی‌دانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش می‌کرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟» 🔹 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس می‌کردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینه‌اش شکست و ردّ را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید. هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید. 🔹 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمی‌دید من از نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه می‌دیدم باورم نمی‌شد که مقابل چشمانم مصطفی در خون دست و پا می‌زد و من برای نجاتش فقط جیغ می‌زدم. سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من می‌خوام پیاده شم!» و از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانه‌ام از درد آتش گرفت و او دیوانه‌وار نعره کشید :«تو نمی‌فهمی این بی‌پدر می‌خواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»... ✍️نویسنده: @baghdad0120 ✨🦋
✨️🇮🇷 بامداد روز چهارشنبه هجدم دی ماه ۱۳فروند به سمت پایگاه ارتش تروریستی آمریکا در واقع در استان الانبار در عملیاتی با نام و با رمز توسط نیروی هوافضای سپاه شلیک شد. این حمله فارغ از میزان تلفات و خسارتهای وارده از بعد و راهبردی حائز اهمیت بالا و نشان دهنده دست برتر در برابر در تحولات منطقه است. اولین کشوری است که بعد از در مقابل ابرقدرت زورگوی جهان ایستاده و به پایگاه های نظامی اش حمله کرده است. @baghdad0120
یه سری محتوای قدیمی پیدا کردم بد نیست شما هم ببینید
📡✨ _منابع آمریکایی مدعی هستند یک فروند پهپاد بر فراز پایگاه غیرقانونی اشغالگران آمریکایی در سرنگون شده است. @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🇮🇷 حفظ کرامت و شخصیت انسان و جوامع انسانی، در گرو پاسدارى از فرهنگ عفاف است. فاصله گرفتن از فرهنگ عفاف نه تنها باعث سقوط کرامت و عزت فرد مى‌شود بلکه طبق شواهد تاریخی ملت‌ها را از هستى ساقط مى‌کند http://eitaa.com/baghdad0120
✨🍃 آتش میان گامهایش استوار است چشمان او چون شیر در وقت شکار است افسانه با اسطوره های بی نظیرش در محضر پاکش هماورد غبار است این خاک لبریز است از انواع گوهر اما سلیمانی طلای صد عیار است دری که بی همتاست در دنیای خاکی مهتاب در دریای چشمانش خمار است ایران سراسر عاشق مردی و مهرش او عاشق بی مثل ابروی نگار است در عشق بازی با علی ، عمار گشته او صاحب بی ادعای ذوالفقار است ✅برگرفته از کتاب سردار دل ها https://splus.ir/baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ چرا آمریکایی ها باید مردی را که جنگ علیه تروریست های بین المللی را در خاورمیانه فرماندهی می کرد، آن هم در یک سفر رسمی و آشکار و در قالب سفری دیپلماتیک ترور کنند؟ این همه ترس از نام حاج قاسم ┏━━━🍃✨🍃━━━┓  eitaa.com/hero_ir0120 ┗━━━🍃✨🍃━━━┛
سلام و عرض ادب و احترام دوستان و همراهان ارجمند به اطلاع می رساند که طبق روال هرساله ی مجموعه بغداد۰۱۲۰،فعالیت گروه ها و کانالهای مجموعه، بعد از سالگرد شهادت شهید سلیمانی به مدت یک هفته از تاریخ ۱۴٠۱/۱٠/۱۹ الی ۱۴٠۱/۱٠/۲۵ تعطیل می باشد. خوش و خرم و پایدار باشید اجرتان با شهید عزیز 🌷 یاعلی 🍃 مجموعه سایبری فرهنگی بغداد0120 eitaa.com/baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01:20✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨️🇮🇷 قلبی که ز خاک کف پاهای تو دور است صد سال نخواهیم برایش ضربان را ... @baghdad0120