✨️🇮🇷
ز عاشقان شنیده ام جمعه ظهور می کنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا_قائم_آل_محمد_عج
#ظهور_نزدیک_است
#امام_زمان #ظهور
#دهه_فجر #IR44
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨🇮🇷
امام صادق عليه السلام :
«اِنَّ لاَِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ: وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطيفٌ وَ قَلْبٌ رَحيمٌ وَ يَدٌ مُعْطيَةٌ؛
بهشتى ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده.»
[مجموعه ورام، ج ۲، ص ۹۱]
#حدیث_روز
#دهه_فجر
#قاسم_بن_الحسن
#لبیک_یا_خامنه_ای
@baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_حسین_رضایی قسمتی از وصیتنامه شهید حسین رضایی خداوندا شفاعت حسین(ع
✨🇮🇷
#روز_شمار_دفاع_از_حرم
🕊
“اشهد ان ” شما زندهتر از ما هستید! مرگ در مسلک ققنوس ندارد جایی🕊
#شهید_مدافع_حرم_حسین_رضایی
#شهید_مدافع_حرم_احمد_رضایی
#شهید_مدافع_حرم_صفدر_حیدری
#شهید_مدافع_حرم_محسن_قاجاریان
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_محمدی_مفرد
#صلوات 🌷
#دهه_فجر #جانفدا
#شهدای_مدافع_حرم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨🇮🇷
🔺#اینفوگرافیک | انقلاب اسلامی ایران
🔸 اینفوگرافیک "نگاهی آماری به محدودیت های زنان در جمهوری اسلامی ایران"
#جمهوری_اسلامی_ایران #IR44
#دهه_فجر #لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_هشتم 🔹 تابیمارستان به جای او هزاربار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمهجانش
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_نهم
🔹 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا میشناختی؟»
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد میخواست بره #ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!»
🔹 بیغیرتی سعد دلش را از جا کَند، میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من میخواستم خیالش را تخت کنم که #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، فکر میکرد وهابیام. میخواستن با بهم زدن مجلس، تحریکشون کنن و همه رو بکشن!»
که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای #شیعه و #سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!»
🔹 میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«میخواست به #ارتش_آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟»
به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی #ایران!»
🔹 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم میرسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی #تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!»
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ #فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟»
🔹 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمهچینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟»
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو #کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر #شهید شدن.»
🔹 مقابل چشمانم نفسنفس میزد، کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...»
دیگر نشنیدم چه میگوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که بهجای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد.
🔹 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم.
در آغوش ابوالفضل بالبال میزدم که فرصت جبران بیوفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به #قیامت رفته بود.
🔹 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه #زینبیه، نه بیمارستان #دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم.
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد :«من جواب #سردار_همدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای #سوری یا پرستاری خواهرت؟»
🔹 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خندههایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت :«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!»
🔹 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بیپرده پرسید :«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✨🦋
@baghdad0120
✨️🇮🇷
🔴مقام معظم رهبری:
انتقال ماهواره به فضا. این مال چند کشور است. همهی کشورها این را ندارند. خیلیها ماهواره در فضا دارند، ولی مال خودشان نیست، خودشان پرتاب نکردند. آنهایی که خودشان پرتاب می کنند تعداد معدودی کشورند. ما البتّه عقبیم، امّا پرتاب کردیم، توانستیم، رفتیم. دانشمندان ما متمرکز شدند.
🗓🇮🇷 ۱۴ بهمنماه، سالروز پرتاب ماهواره امید به فضا و روز ملی فناوری فضایی گرامی باد.
#ایران_قوی
#دهه_فجر
#جمهوری_اسلامی_ایران #IR44
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨🇮🇷
♦️ تحقق شعار زن زندگی آزادی در جمهوری اسلامی
🔹 هر کی گفت وضع زنان زمان شاه خوب بود این آمار رو بهش نشون بدین.
#جمهوری_اسلامی_ایران #IR44
#دهه_فجر #لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ جشن فرشتهها
📹 ببینید | بخشی از اجرای سرود در مراسم جشن تکلیف دختران دانشآموز با حضور رهبر انقلاب. ۱۴۰۱/۱۱/۱۴
📩 سرودتان خیلی عالی بود؛ شما گفتید #اینجا_ایران_است؛ ایران عزیز زنهای بزرگی در گذشته داشته و امروز زنهای برجستهی ما از گذشته بسیار بیشتر است/ زنهای برجسته مایهی افتخارند؛ شما هم سعی کنید جزو این زنان بشوید
🔻 رهبر انقلاب: سرودتان خیلی عالی بود. هم شعرش خوب بود، هم آهنگش خوب بود، هم شماها خوب اجرا کردید.... شماها میگفتید اینجا ایران است الان در سرود شما به زیبایی این را تکرار کردید، کشور شما، ایران عزیز شما زنهای بزرگی داشته در گذشته و من به شما بگویم امروز زنهای برجستهی ما از گذشته بسیار بیشتر است. ما زنان برجستهای داریم در همهی بخشهای علمی و عملی و جهادی و مسئولیتپذیری و مدیریتی و غیره، زنهای برجستهی مهمی داریم، اینها مایهی افتخارند، زنهای برجستهی در کشور، هر کشوری زنان برجستهای داشته باشد اینها مایهی افتخارند و در کشور ما زیاد هستند و شما سعی کنید جزو این زنان بشوید. چه جوری؟ درس بخوانید، درسهایتان را باید خوب بخوانید، تکالیف درسی را باید خوب انجام بدهید، کار کنید، فکر کنید، کتاب بخوانید تا انشاءاللّه جزو زنهای بزرگ بشوید در آینده. ۱۴۰۱/۱۱/۱۴
#جشن_فرشته_ها #ایران #دهه_فجر #جشن_تکلیف #دختر #دختر_ایرانی #لبیک_یا_خامنه_ای #زینبیه #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
❤🇮🇷
_مردترین #مرد دنیا روزت مبارک
روحت شاد #پدر
ــــــــــــ ـ ـ ـ
#روز_مرد
#روز_پدر #میلاد_امام_علی
#قاسم_بن_الحسن #ماه_رجب
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
eitaa.com/Baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🌸
مهدی جان!
بابا که تو باشی...
چه هراس از غمِ دنیا...
روز اول دو حرف یادمان دادند: «آ» و «ب» ولی ما از همین دو حرف، واژه واژه عشق ساختیم.
حالا به یاد آن روزهای کودکی
تو برایم گوارایی مثل «آب»
و آغوشت پناه من است مثل «بابا» 💚
روزت مبارک بابای مهربان💚🌸
#امام_زمان
#میلاد_امام_علی
#قاسم_بن_الحسن
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ظهور_نزدیک_است
@baghdad0120
✨🇮🇷
#کلام_شهید
«شهادت را لیاقت لازم نیست معرفت لازم است منتهی آرزوی هرانسانی رسیدن به کمال است که راه گریز و سریع آن جهاد در راه اوست که هر کسی نتواند این نانوشته راخواند و آنرا تفسیرکند.کمال را صلاتیست دورکعتی که وضویش باخون است و لاغیر،حال هرکسی این وضو نتواند که سرمنزل راه است ، منزل بعدی نیت و قیام است که دعوت می باشد ، منزل سوم طی طریق و ذوب الی الله است که کمترکسی به این مقام رسیده .گریز دیگر توسل است که بهترین آن نور اعظم دخت خاتم است که تمام راهها بدو ختم شود و راههای دیگر ختم بدین راه است وراه دگر ندارد تمام».
#شهید_محمد_حمیدی #لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق ✍#قسمت_اول 🔹 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود
_سلام بفرمایید ازاول بردارید
#دمشق_شهر_عشق
ــــــــــــــــ ـ ـ ـ
#قاسم_بن_الحسن
eitaa.com/Baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_ابوذر_داوودی به نام خالق هستی همان خدایی که مرا آفرید، اینگونه پرو
✨🇮🇷
#روز_شمار_دفاع_از_حرم
🕊
“اشهد ان ” شما زندهتر از ما هستید! مرگ در مسلک ققنوس ندارد جایی🕊
#شهید_مدافع_حرم_ابوذر_داوودی
#شهید_مدافع_حرم_فریدون_احمدی
#صلوات 🌷
#دهه_فجر #جانفدا
#شهدای_مدافع_حرم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
▪️با این سطح از بی اهمیتی مردم به تحریم کنندگان #جشنواره_فجر، مطمئن باشید بازیگران و کارگردانان تحریم کننده سال بعد دست از پا درازتر بر خواهند گشت. جشنواره فجر انقلاب اسلامی تعطیل شدنی نیست؛ این فقط شکست دیگری بود در کارنامه عناصر ضد انقلاب!
#دهه_فجر #لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
✨🇮🇷
اسلامی: موضعگیری آژانس باعث ابراز تاسف است/ بازرس گزارش نادرست داده بود
🔹رییس #سازمان_انرژی_اتمی ایران با ابراز تأسف از موضع گیری اخیر آژانس درباره ایران گفت:یکی از بازرسان آژانس سهواً گزارش کرده بود که ایران در سایت غنی سازی #فردو تغییراتی در رویه بهره برداری انجام داده که پیشتر آن را اعلام نکرده است.
🔸️موضعگیری آژانس باعث ابراز تاسف است؛ اولا گزارشها درباره هیچ کشوری جز ایران بلافاصله رسانهای نمیشود؛ برداشت بازرس آژانس از بازدیدش در فردو نادرست بود اما آن را بلافاصله به آژانس گزارش کرد؛ ما بلافاصله توضیحات را ارایه کردیم.
🔹بازرسان قبلی در محل حضور یافتند و پس از توضیحاتی که برای آنها داده شد بازرس مذکور به سهو خود پی برد و پس از هماهنگی آنها با دبیرخانه آژانس موضوع عملاً حل شد؛ ضمن اینکه امروز هم نامهای از جانب دفتر پادمان سازمان انرژی اتمی ایران در پاسخ به نامه قبلی آژانس در این خصوص ارسال شده است.
#ایران #انرژی_اتمی #دهه_فجر #انرژی_هسته_ای_حق_مسلم_ماست #ایران_قوی #لبیک_یا_خامنه_ای
@baghdad0120
etekaf1_230203_214334.pdf
1M
سلام علیکم واسعدالله ایامکم
احکام اعتکاف.(مقام معظم رهبری)
#زن_عفت_افتخار #حجاب #IR44 #دهه_فجر #لبیک_یا_خامنه_ای #قاسم_بن_الحسن
@baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_بیست_و_نهم 🔹 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_سی_ام
🔹 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانوادهام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق #سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!»
از شنیدن خبر سلامتیاش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بیاراده از دهانم پرید :«میتونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فیالبداهه پاسخ داد :«حرف میتونه بزنه، ولی #خواستگاری نمیتونه بکنه!»
🔹 لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و #برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفههای اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! #سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو #دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی #غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای #تروریستها آماده میکنه!»
🔹 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد :«#حمص داره میفته دست تکفیریها، #شیعههای حمص همه آواره شدن! #ارتش_آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، #سردار_سلیمانی و #سردار_همدانی تصمیم گرفتن هستههای #مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این #تکفیریها رو میگیریم!»
🔹 و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی #ایران!»
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو بهخاطر اشتباه گذشتهام سرزنش میکنی؟»
🔹 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظهای که تو حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم #خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»
و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیمخیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم :«پس میتونم یه بار دیگه...»
🔹 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از #شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«میخوای بهخاطرش اینجا بمونی؟»
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت بهخاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمیکنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس #خواستگاری هم کرده!»
🔹 تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور #آمریکا بود، این #مدافع_حرم!»
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.»
🔹 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانهای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونهشون #داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!»
مات چشمانم مانده و میدید اینبار واقعاً #عاشق شدهام و پای جانم درمیان بود که بیملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچهها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری #تهران انشاءالله!»
🔹 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.
ساعت سالن فرودگاه #دمشق روی چشمم رژه میرفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوریاش آتش میگرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✨🦋
@baghdad0120