eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4هزار ویدیو
25 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🕳 رژیم صهیونیستی اینطور با استفاده از و جستجوی تصاویری که مردم در قرار می‌دهند، بسرعت مبارزان فلسطینی را شناسایی می‌کند. این که میبینید هر چند وقت یه بار یه اپلیکیشنی منتشر میشه که میگن عکستو بدی پیرت میکنه یا جوونت میکنه برا اینه داده‌های این هوش مصنوعی قوی‌تر شه | | | 🆔eitaa.com/baghdad0120
📡 | دوشنبه ۷ شهریور ــــــــ ـ ـ ـ واشنگتن‌پست مدعی شد؛ 📣 آغاز استفاده روس‌ها از پهپادهای ایرانی| تغییر مسیر نبرد به نفع با پهپادهای 🔰 روزنامه "واشنگتن‌پست" در مقاله‌ای به نقل از مقامات غربی مدعی شد که روس‌ها، استفاده از های ایرانی را در نبرد آغاز کرده‌اند به طوری که مسیر در برخی ها کاملا تغییر کرده است. ▫️ به گفته این روزنامه، ایران همچنین پیشنهاد در شبکه‌های مالی روسیه برای دور زدن ها را به روس‌ها ارائه کرده است. ▫️ بر اساس ادعای این مقامات امنیتی، هند و فروش اسلحه به روسیه را رد کرده‌اند بنابراین ایران به خط انتقال به روس‌ها تبدیل شده است. ▫️ واشنگتن پست بار دیگر اظهارات مقامات آمریکایی را تکرار کرد که روسیه صدها را از ایران دریافت کرده است. ▫️ این افزوده که پهپادهایی از "شاهد" که در و سوریه امتحان خود را به خوبی پشت سر گذاشته‌اند را به داده است. eitaa.com/baghdad0120
🇮🇷📡 افراد دستگیر شده در آذربایجان غربی بیش از آنکه وابسته به رژیم صهیونیستی باشند، وابسته به رژیم باکو و آنکارا بودند. این 10 نفر از سرشاخه‌های اصلی جریان‌های پانترک وابسته به علیف و اردوغان بودند که مدت‌ها پیش تحت نظر بودند و به تازگی از طریق باکو و ترکیه برای رژیم صهیونیستی هم کار می‌کردند. اما جذب و تامین بودجه آن‌ها توسط رژیم علیف صورت می‌گرفته است. باید ریشه این‌ها را زد و نسل‌شان را منقرض کرد. @baghdad0120
🇮🇷 جاسوسان دوره دیده روزنامه اصلاح‌طلب شرق و هم میهن را بشناسید! ❌با افشاگری وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه مشخص شده است نیلوفر حامدی و الهه محمدی در چند سال اخیر با سفر به کشورهای مختلف با سرویس‌های جاسوسی آمریکا همکاری و در دوره‌های آنان شرکت کرده‌اند و اولین انتشار دهندگان موضوع مهسا امینی بوده‌اند و اکنون اعتراف کرده‌اند. | | 🆔http://eitaa.com/baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_هفتم 🔹 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش می
🔹 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشه‌ای دیگر جعبه‌های ؛ نمی‌دانستم اینهمه ساز و برگ از کجا جمع شده و مصطفی می‌خواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!» تا رسیدن به خانه، در کوچه‌های سرد و ساکت شهری که از در و دیوارش می‌پاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم می‌دیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر می‌چرخد تا کسی دنبالم نباشد. 🔹 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی‌هوشی روی همان بستر سپید افتادم. در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک می‌دید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و همین حال خرابم مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار می‌کنید؟» 🔹 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی به این شهر آمده‌ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟» صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه می‌خواست کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!» 🔹 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو بود...» و مصطفی منتظر همین بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟» برادرش اهل بود و می‌دانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیه‌اش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمی‌خواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش خودشون رو از مرز رسونده بودن درعا و اسلحه‌ها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!» 🔹 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!» از چشمان وحشتزده سعد می‌فهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش می‌جنبید و مصطفی امانش نمی‌داد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو و و تظاهرات می‌کنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش می‌کشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«می‌دونی کی به زنت کرده؟» 🔹 سعد نگاهش بین جمع می‌چرخید، دلش می‌خواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمی‌دونم، ما داشتیم می‌رفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی دارن فرار می‌کنن سمت ما، همونجا تیر خورد.» من نمی‌دانستم اما انگار خودش می‌دانست می‌گوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس می‌زد و مصطفی می‌خواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، می‌دیدی چند تا پلیس و نیروی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟» 🔹 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه می‌کرد و او همچنان از که روی حنجره‌ام دیده بود، زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون ، چه بلایی ممکنه سر بیاد؟» دلم برای سعد می‌تپید و این جوان از زبان دل شکسته‌ام حرف می‌زد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بی‌حیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم می‌برم!» 🔹 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه‌تونه!» برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق شده که خون شیعه رو حلال می‌دونن! بخصوص که زنت و بهش رحم نمی‌کنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه‌ها کمین کردن و مردم و پلیس رو بی‌هدف می‌زنن!»... ✍️نویسنده: @baghdad0120 ✨🦋