eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4هزار ویدیو
25 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_سی_و_پنجم 🔹 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت #سوریه می‌سوخت که
🔹 مصطفی در حرم (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده می‌شد. ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت هر چه سریعتر از خارج شویم، اما خیابان‌های داریا همه میدان جنگ شده و مردم به حضرت سکینه (علیهاالسلام) پناه می‌بردند. 🔹 مسیر خانه تا حرم طولانی بود و مصطفی می‌ترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد. صورت خندان و مهربان این جوان ، از وحشت هجوم به شهر، دیگر نمی‌خندید و التماس‌مان می‌کرد زودتر آماده حرکت شویم. خیابان‌های داریا را به سرعت می‌پیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس می‌داد چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد که در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راه‌مان را بستند. 🔹 تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس می‌کرد این را حفظ کند. سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت و آن‌ها نمی‌خواستند این طعمه به همین راحتی از دست‌شان برود که هر چهار چرخ را به بستند. ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود. 🔹 چشمم به مردان مسلّحی که به سمت‌مان می‌آمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را می‌شنیدم که خدا را صدا می‌زد و سیدحسن وحشتزده سفارش می‌کرد :«خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجه‌تون می‌فهمن نیستید!» و دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم می‌کرد حرفی نزنم و آن‌ها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد. 🔹 دیگر او را نمی‌دیدم و فقط لگد وحشیانه را می‌دیدم که به پیکرش می‌کوبیدند و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمی‌زد. من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده و رحمی به دل این حیوانات نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند، بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمی‌دیدند زانوانش حریف سرعت آن‌ها نمی‌شود که روی زمین بدن سنگینش را می‌کشیدند و او از درد و ضجه می‌زد. 🔹 کار دلم از وحشت گذشته بود که را به چشم می‌دیدم و حس می‌کردم قلبم از شدت تپش در حال متلاشی شدن است. وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین می‌کشیدم و باورم نمی‌شد اسیر این شده باشم که تمام تنم به رعشه افتاده و فقط را صدا می‌زدم بلکه شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید. 🔹 اسلحه را به سمتم گرفته و نعره می‌زد تا پیاده شوم و من مثل جنازه‌ای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد. با پنجه‌های درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید که ‌دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشی‌ها روی زمین نفس‌نفس می‌زند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود. 🔹 خودش هم بود و می‌دانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان می‌کند و نگاهش برای من می‌لرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد. مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله جانسوزش بلند بود و به هر زبانی التماس‌شان می‌کرد دست سر از ما بردارند. 🔹 یکی‌شان به صورتم خیره مانده بود و نمی‌دانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه می‌بیند که دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید :«اهل کجایی؟» لب و دندانم از ترس به هم می‌خورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد :«خاله و دختر خاله‌ام هستن. لاله، نمی‌تونه حرف بزنه!» 🔹 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان می‌گفت :«داشتم می‌بردم‌شون دکتر، خاله‌ام مریضه.» و نمی‌دانم چه عکسی در موبایلش می‌دید که دوباره مثل سگ بو کشید :« هستی؟» یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفس‌هایم به گریه افتادم. 🔹 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پای‌شان کشید و مادرانه التماس کرد :«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج می‌کنه! بهش رحم کنید!» و رحم از پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد. به‌نظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس می‌کشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت :«بذارید خاله و دخترخاله‌ام برن خونه، من می‌مونم!» که را روی پیشانی‌اش فشار داد و وحشیانه نعره زد :«این دختر ایرانیه؟»... ✍️نویسنده: ✨🦋 @baghdad0120
✨🇮🇷 دبیرکل جهاد اسلامی: انقلاب اسلامی چهره منطقه را تغییر داد 🔰 «زیاد النخاله» دبیر کل جنبش فلسطینی "جهاد اسلامی" در پیامی به رهبر انقلاب آیت‌الله العظمی «سید علی خامنه‌ای»، چهل و چهارمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران را تبریک گفت. ◽️ در پیام النخاله آمده است: ➕ انقلاب اسلامی چهره منطقه را تغییر داد و آثار بزرگی در پهنه عالم و در سیاست‌های آن گذاشت. ➕ پیروزی انقلاب اسلامی ایران تبدیل به مقصد و پناهی برای آزادگان و پرچم راه‌نمایی برای همه کسانی شد که به دنبال آزادی هستند. ➕ انقلاب اسلامی ایران پشتیبان حقیقی ملت مجاهد و مظلوم فلسطین است. ➕ ملت فلسطین و مقاومت آن، امروز با وجود همه چالش‌ها و همه حمایتی که دشمن صهیونیستی از آمریکا و غرب دریافت می‌کند، بیش از پیش قدرتمندتر شده است. ➕ به امید خداوند امروز ما به پیروزی نزدیک‌تر شده‌ایم؛ با وجود محاصره و ظلم دشمن آمریکایی صهیونیستی، مجاهدان ما در سراسر خاک فلسطین، قهرمانی‌های خود را در مقابله با اشغالگران صهیونیستی ثبت می‌کنند همچنانکه سران دشمن امروز دارند با نگرانی از امکان زوال رژیم خود سخن می‌گویند. @baghdad0120
✨🇮🇷 ایشون با این قد خمیده اش، کمر هرچی برعنداز‌ رو شکست 👌 @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 ارتش رژیم اسرائیل کشته شدن ۲ افسر خود را تأیید کرد 🔹سخنگوی ارتش رژیم امروز یکشنبه بعد از انتشار اخباری مبنی بر کشته شدن یکی از افسران خود که گفته می‌شود در حوزه فعالیت داشته، تأیید کرد که یکی از افسرانش به نام «میشل پرشت» کشته شده است. 🔹بعد از این حادثه که شائبه در آن وجود دارد، پلیس نظامی و پلیس رژیم اسرائیل تحقیقاتی را درباره این حادثه آغاز کرده اند. 🔹منابع صهیونیستی مدعی‌اند که احتمالا مرگ این در واکنش به خراب کاری اخیر در در اصفهان بوده است. 🔹همزمان با انتشار این خبر، های_عبری به نقل از ارتش رژیم اسرائیل گزارش دادند که یک افسر دیگری به نام «اودلیاة تایتز» ۴۳ ساله اخیرا در کشته شده و احتمال می‌رود ترور شده باشد. @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 چند روز همه رسانه‌ها از ، تا بقیه تبلیغات کردند که بزرگ‌ترین نشست سران مخالفان در دانشگاه جرج تاون برگزار خواهد شد. (حالا این جمع چه ارتباطی با دانشگاه دارند، بماند!!) 👈 دیروز برگزار شد تا مثلاً ۲۲ بهمن را تحت تأثیر قرار دهد! اما چه شد؟! ▪️ نیامد و پیام تصویری داد! ▪️ نیامد و پیام تصویری داد! ▪️ رهبر حزب تجزیه‌طلب کردی نیامد و پیام تصویری داد! ▪️ نه آمد و نه پیام داد 🤦‍♂ (البته گلشیفته گفت من از طرفش پیام میدم 😂) ▪️چهار نفر هم مثل ، ، و شرکت کردند! (جالبه که نازنین بنیادی کلاً فارسی صبحت نکرد 😐) 👈 اینا یه نشست نمی‌تونند با حضور همه برگزار کنند حالا می‌خوان جمهوری اسلامی رو برندازی کنند. رسماً تبدیل به بود! @baghdad0120
baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 چند روز همه رسانه‌ها از #اینترنشنال، #منوتو تا بقیه تبلیغات کردند که بزرگ‌ترین نشست سران مخال
✨️🇮🇷 🔴۲۲ بهمن اعجاب آور و روسیاهی دوباره سران فتنه 🔹حضور کم نظیر ، همچنان که موجب و نا امیدی و و و دیگر دشمنان شد، از جمله را عزادار کرد. ♦️میزان حضور مردم در جشن امسال پیروزی انقلاب به نحوی بود که یکی از رکورد‌های بالای دهه گذشته را به ثبت رساند. خباثت دشمنان ملت ایران و جریان‌های در چند ماهه گذشته موجب شده بود تا مردم با احساس مسئولیت و جدیت و شادابی بیشتری در و جشن 22 بهمن امسال حضور به هم برسانند. 🔹این جشن بزرگ در حالی رقم خورد، که خاتمی و اخیرا به حرم مطهر حضرت (ره) رفته بودند و خاتمی در آنجا گفته بود: "امروز نمی‌دانیم آیا باید به خاطر پیروزی انقلاب بگیریم و خوشحال باشیم یا آنکه به خاطر انحرافی که در مسیر آن ایجاد شده باشیم؟!". ♦️اظهارات منافقانه خاتمی در حالی است که وی در کنار موسوی، از سران فتنه شورش اشرافیت علیه جمهوریت و اسلامیت در سال 1388 (به بهانه تقلب) بود و ننگی بزرگ در همراهی با نقشه آمریکا و انگلیس و اسرائیل را در کارنامه خود به ثبت رساند. 🔹از سوی دیگر، ارکان مکتب امام خمینی(ره) در زمینه پایبندی به (ص)، بیزاری از و آمریکا و اسرائیل، پافشاری بر به عنوان اصلی کشور در مقابل آسیب‌ها، خدمت به محرومان و وفاداری به ولی‌نعمتان انقلاب و بیزاری از اشراف، روشن و تفسیر ناپذیر است و خاتمی در این زمینه نیز مسیری جز همراهی و حمایت از معارضان با خط امام(ره) نپیموده است. ♦️سخنان گزافه خاتمی در حرم امام در حالی است که با وجود این که به غلط او را در حرم امام همراهی کرده بود، اما دیروز درباره جشن با شکوه پیروزی انقلاب گفت: "حضور کم نظیر بلکه بی‌نظیر مردم در مراسم امسال، خیلی معنادار است. باید در مقابل و مردم ایران سر تعظیم فرود آورد. جا دارد که این حضور با شکوه را به مردم عزیز و تبریک بگویم". 🔹در همین حال ، در گزارشی نوشت: میزان شرکت مردم «اعجاب‌آور» بود و جالب اینکه، جمعیت حتی پس از اذان ظهر همچنین به سمت محل راهپیمایی می‌آمد... گویا همه علیه یک صف بسته بودند». ♦️"خبرآنلاین"، دیگر خبرگزاری وابسته به طیف اصلاح‌طلبان هم در گزارشی نوشت: "حضور پرشور ملت ایران در راهپیمایی۲۲ بهمن: نمایش در خیابان/ توهم به پایان رسید. راهپیمایی پرشور پیروزی انقلاب اسلامی در تمام شهرهای ایران در شرایطی برگزار شد که از روزها قبل موج تبلیغی بزرگی علیه انقلاب توسط شکل گرفته بود. گزارش‌ها حاکی از حضور گسترده مردم در این رویداد دارد. ". @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴 جشن ما و شورش اونا.... در ۴۴ سالگی ؛ همزمان با غاصبان علیه رژیم جعلی خودشان ✌️👏👏😂🤣 @baghdad0120
29.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز سالروز شهادت یکی از بزرگ‌ترین مجاهدان تاریخ تشیع و اسلام است، مجاهدی بزرگ و نستوه که در جنگ‌های صلیبی قرن 20 و 21 شکست‌های سنگین و فاحشی به پیکره اشغالگران قبله نخست مسلمانان وارد کرد. شهید عماد مغنیه را دیگر همه می‌شناسید و گفتن از او بدون آنکه شناخت عمیق و درک درستی از آنچه کرد و به جا گذاشت داشته باشیم، تکرار مکررات است. حاج عماد در طول دوران ربع قرن حضورش در میدان مبارزه با دشمن صهیونیستی هنوز هم کابوس شب و روز آن‌هاست و نسلی که او تربیت کرد، سیستمی که او به یادگار گذاشت و تشکیلاتی که درست کرد، امروز آماده‌اند تا در نخستین گام، شمال فلسطین اشغالی را از دست یهودیانِ صهیونیست آزاد کنند. افسوس که رستم ایرانشهر شهید شد تا داشته‌های خودش از این دست‌پرورده انقلاب ایران و مکتب سرخ حسینی را بیشتر روایت کند. این گفت‌وگوی حاج قاسم که چند سال پیش منتشر شد، شاید بکرترین و ساده‌ترین توصیفات از این فرمانده سترگ مقاومت باشد... روحشان شاد. @Baghdad0120
01:20✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌸 عمری‌ست‌بـه‌دنبــال‌تــوأم،نیست‌نشانی ای‌خوب‌ترازخوب‌ترازخــوب،کجایــی؟!.. 💙 @baghdad0120
قال علی عليه السلام: «حَاسِب نَفْسَكَ لِنَفسِكَ ؛ فَإنَّ غَيرَهَا مِن اَلأنفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيرُكَ» . ¤¤¤¤¤¤¤ امام علی(ع): تو به حساب نفْس خودت رسيدگى كن؛ زيرا برای محاسبه ديگران، حسابرسى جز تو هست . غررالحکم، ج۱، ص۳۵۲ @baghdad0120
✨️🇮🇷 ♦️ که به مقاومت شهرت داشت، از نظر سیاسی و جهادی، فرزند دو انقلاب یعنی و انقلاب بود. ♦️ بیشترین تعداد عملیات علیه را در جهان به نام خود ثبت کرد. ♦️ بسیاری او را مغز متفکر قلمداد می‌کنند. شجاع و دلاور فرماندهی که نزدیک به ۳دهه و برای نابودی اوجایزه گذاشته بودند او کسی بود که با فرماندهی با تدبیر خود در سال ۲۰۰۶ در جنگ ۳۳ روزه به ۶۰ سال افسانه ی شکست ناپذیری پایان داد. ♦️ در پی انفجاری در منطقه کفرسوسه در ۲۳ بهمن ۱۳۸۶ به می‌رسد. @Baghdad0120
✨️🇮🇷 کمک بلاعوض ۱۱۰ میلیونی دولت به زلزله‌زدگان خوی معاون بنیاد مسکن: 🔹طبق مصوبه دولت وام ۳۰۰ و ۲۵۰ میلیون تومانی با نرخ سود ۵ درصدی به ترتیب برای واحدهای تخریب شده شهری و روستایی پرداخت می‌شود. علاوه بر این مبلغ بلاعوض های مصوب شده شامل اسکان موقت، معیشتی و مسکن برای هر واحد ۱۱۰ میلیون تومان تعیین شده است. 🔹پرداخت تسهیلات برای واحدهای تعمیری آغاز شده است و تلاش می کنیم تا واحدهای مسکونی زلزله زده در نیمه اول سال آتی تکمیل شود. @baghdad0120
✨️🇮🇷 🔴از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودی ها نجات نخواهیم یافت. 🔹(ره): ما از شر و خلاص شدیم، لکن از شر تربیت یافتگان و به این زودی ها نجات نخواهیم یافت. این ها برپادارندگان ها هستند و سرسپردگانی هستند که با هیچ منطقی نمی شوند!. 📚صحیفه امام/ جلد ۱۵ / صفحه ۴۴۶ @baghdad0120
baghdad0120
#دمشق_شهر_عشق #قسمت_سی_و_ششم 🔹 مصطفی در حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام
🔹 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم التماس می‌کرد :«ما اهل هستیم!» و باز هم حرفش را باور نکردند که به رویم خنجر کشید. تپش‌های قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینه‌ام حس می‌کردم و این قرار بود قاتل من باشد که قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگ‌هایم بند آمد. 🔹 مادر مصطفی کمرش به زمین چسبیده و می‌شنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری می‌خواند، سیدحسن سینه‌اش را به زمین فشار می‌داد بلکه قدری بدنش را تکان دهد و از شدت درد دوباره در زمین فرو می‌رفت. قاتلم قدمی به سمتم آمد، خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید :«زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟» 🔹 تمام استخوان‌های تنم می‌لرزید، بدنم به کلی سُست شده بود و خنجرش به نزدیکی لب‌هایم رسیده بود که زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم. دیگر حسی به بدنم نمانده بود، انگار سختی جان کندن را تجربه می‌کردم و می‌شنیدم سیدحسن برای نجاتم گریه می‌کند :«کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!» و هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد. 🔹 پاهای نحسش را دو طرف شانه سیدحسن کوبید و خنجری که برای من کشیده بود، از پشتِ سر، روی گردنش فشار داد و تنها چند لحظه کشید تا سرش را از تنش جدا کرد و بی‌آنکه ناله‌ای بزند، جان داد. دیگر صدای مادر مصطفی هم نمی‌آمد و به گمانم او هم از وحشت آنچه دیده بود، از هوش رفته بود. پاک سیدحسن کنار پیکرش می‌رفت، سرش در چنگ آن حرامی مانده و همچنان رو به من نعره می‌زد :«حرف می‌زنی یا سر تو هم ببرم؟» 🔹 دیگر سیدحسن نبود تا خودش را فدای من کند و من روی زمین در آغوش خوابیده بودم که آن یکی کنارش آمد و نهیب زد :«جمع کن بریم، الان ارتش می‌رسه!» سپس با تحقیر سراپای لرزانم را برانداز کرد و طعنه زد :«این اگه زبون داشت تا حالا صد بار به حرف اومده بود!» با همان دست خونی و خنجر به دست، دوباره موبایل را به سمتش گرفت و فریاد کشید :«خود !» و او می‌خواست زودتر از این خیابان بروند که با صدایی عصبی پاسخ داد :«این عکس خیلی تاره، از کجا مطمئنی خودشه؟» 🔹 و دیگری هم موافق رفتن بود که موبایل را از دست او کشید و همانطور که به سمت ماشین‌شان می‌رفت، صدا بلند کرد :«ابوجعده خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن!» و به حس کردم اعجاز کسی آن‌ها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند. ماشین‌شان از دیدم ناپدید شد و تازه دیدم سر سیدحسن را هم با خود برده‌اند که قلبم پاره شد و از اعماق جانم ضجه زدم. 🔹 کاسه چشمانم از گریه پُر شده و به سختی می‌دیدم مادر مصطفی دوباره خودش را روی زمین به سمتم می‌کشد. هنوز نفسی برایش مانده و می‌خواست دست من را بگیرد که پیکر بی‌جانم را از زمین کندم و خودم را بالای سرش رساندم. سرش را در آغوشم گرفتم و تازه دیدم تمام شال سبزش از گریه خیس شده و هنوز بدنش می‌لرزید. یک چشمش به پیکر بی‌سر سیدحسن مانده و یک چشمش به امانتی که به بهای سالم ماندنش سیدحسن شد که دستانم را می‌بوسید و زیر لب برایم نوحه می‌خواند. 🔹 هنوز قلبم از تپش نیفتاده و نه تنها قلبم که تمام رگ‌های بدنم از وحشت می‌لرزید. مصیبت سیدحسن آتشم زده و از نفسم به جای ناله خاکستر بلند می‌شد که صدای توقف اتومبیلی تنم را لرزاند. اگر دوباره به سراغم آمده بودند دیگر زنده رهایم نمی‌کردند که دست مادر مصطفی را کشیدم و با گریه التماسش کردم :«بلند شید، باید بریم!» که قامتی مقابل پای‌مان زانو زد. 🔹 مصطفی بود با صورتی که دیگر رنگی برایش نمانده و چشمانی که از وحشت رنگ خون شده بود. صورتش رو به ما و چشمانش به تن غرق سیدحسن مانده بود و برای نخستین بار اشکش را دیدم. مادرش مثل اینکه جانی دوباره گرفته باشد، رو به پسرش ضجه می‌زد و من باور نمی‌کردم دوباره چشمان روشنش را ببینم که تیغ گریه گلویم را برید و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید. 🔹 نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده و ندیده تصور می‌کرد چه دیده‌ایم که تمام وجودش در هم شکست. صدای تیراندازی شنیده می‌شد و هرلحظه ممکن بود دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد، نمی‌دانم پیکر سیدحسن را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد و می‌دیدم روح از تنش رفته که جگرم برای اینهمه تنهایی‌اش آتش گرفت... ✍️نویسنده: ✨🦋 @baghdad0120
✨️🇮🇷 حجاب امری شخصی است و کسی نباید نسبت به نوع پوشش ما ایراد بگیرد. نقطه مقابل این امر شخصی پدیده اجتماعی قرار دارد و بر این اساس می‌توان حجاب را امری کاملاً اجتماعی خواند.حجاب زنان وسیله کنترل شده در دست حاکمیت است و آن‌ها نوع پوشش زن‌ها کنترل می‌کنند. نوع پوشش از تنوع شخصی برخوردار است و با توجه به تنوعی که در پوشش ما وجود دارد نشان‌دهنده آن است که در پوشش ما انتخاب شخصی وجود دارد.  @baghdad0120