هدایت شده از آقای سائر
امروز سر یکی از عرصه های جهادی، حاجی بهم گفت که بیا بریم یه جایی رو ببینیم.
میدونستم داستان از چه قراره.
سوار ماشین شدیم.
داشتم حدس میزدم اون بنده خدایی که قراره بهش کمک کنیم، وضعیتش چطوریه.
همینطوری توفکر بودم که یهو سرم به خاطر گرفتن ترمز توسط راننده خورد به شیشه ی ماشین.
پیاده شدم، یه چند قدمی رو پشت حاجی برداشتم تا به خونه رسیدم.
البته خونه نبود، یه زمین خیلی کوچیک بود که زن و شوهر هم کنار زمین ایستاده بودن.
یه زن و شوهری که نه از طرف خانواده پدری و نه مادری، هیچ حمایتی نمیشدن.
همسن و سال من بود، اتفاقا یه نوزاد هم داشت.
پسره دوماد سر خونه بود و با کلی زخمت تونسته بود زمین بخره. دغدغش مسکن بود.
نه تنها فقط دغدغه ی اون، که دغدغه ی خیلی از جوونای ایرانی شده مسکن.
حاجی و یکی از اوستا بناها داشتن صحبت میکردن که رسید به برآورد قیمت.
گوشم تیز شد.
حاجی گفت حداقل یه ۳۰۰ میلیون هزینه داره که بخوایم یه ۱۰۰ متر زیر بنا بسازیم.
(۱۰۰ متر زیر بنا واسه شهرستان بشرویه هیچی نیست)
تا چهره ی جوون رو دیدم، رفتم تو خودم.
نمیخواستم زرد شدن رنگ صورتش رو ببینم.
خیلی ناراحت شدم که خدایا، این بندت چطوری میخواد این پول رو جور کنه وقتی هیییچ کس حمایتش نمیکنه.
با خودم گفتم، من کلیپ هم درست کنم بذار اینستاگرام، اصلا این مبلغ جمع میشه یانه؟
گفتم نه. جمع نمیشه.
اما حاجی گفت، هیچ وقت مسائل معنوی رو با نگاه دنیوی نبین.
راستم میگه.
خیلی درست و واقعی.
حالا به نظرتون میشه ۳۰۰ میلیون جمع کرد برای این جوون تا بتونه یه سر پناه واسه خودش داشته باشه...؟
✍#سائر
✅به کانال آقای سائر بپیوندید 👇
@mr_saer1