#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 به هزار و صد نفر در زمینه حق الناس بدهکاری!!!
✍ دو ملک مرا گرفتند تا به سوی عذاب ببرند، هیچکس با من مهربان نبود. من آتش را دیدم. حتی دست بندی به من زدند که شعله ور بود. اما یکباره داد زدم: من که امروز توبه کردم. من واقعا نیت کردم که کارهای گذشته را تکرار نکنم.
یکی از دو مأموری که در کنارم بود گفت: بله، از شما قبول می کنیم، شما واقعا توبه کردی و خدا توبه پذیر است. تمام کارهای زشت شما پاک شده، اما حق الناس را چه می کنی؟ گفتم: من با تمام بدی ها خیلی مراقب بودم که حق کسی را در زندگی ام وارد نکنم. حتی در محل کار، بیشتر می ماندم تا مشکلی: نباشد. تمام بیماران از من راضی هستند و آن فرشته گفت: بله، درست می گویی، اما هزار و صد نفر از مردان هستند که به آنها در زمینه حق الناس بدهکار هستی!
وقتی تعجب مرا دید، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره ای زیبا عطا کرد، اما در مدت زندگی، شما چه کردی؟! با لباس های تنگ و نامناسب و آرایش و موهای رنگ شده و بدون حجاب صحیح از خانه بیرون می آمدی، این تعداد از مردان، با دیدن شما دچار مشکلات مختلف شدند. بسیاری از آنها همسرانشان به زیبایی شما نبودند و زمینه اختلاف بین زن و شوهرها شدی. برخی از مردان جوان که همکار یا بیمار شما بودند، با دیدن زیبایی شما به گناه افتادند و...
گفتم: خب آنها چشمانشان را حفظ می کردند و نگاه نمی کردند. به من جواب داد: شما اگر پوشش و حریم ها و حجاب را رعایت می کردی و آنها به شما نگاه می کردند، دیگر گناهی برای شما نبود...
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
💠@baghiat_salehat_ghaem
✨﷽✨
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
از همان روز بلوغ، تمام کارهای
من با جزئیات نوشته شده بود.
کوچک ترین کارها. حتى ذرهای
کـار خـوب و بد را دقیق نوشته
بودند و صرف نظر نکردهبودند.
تازه فهمیدم که «فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره» یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آن ها جدی نوشته بودند؛ در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من، چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره میشدیم،
مثلفیلم به نمایش در میآمد.
درست مثـل قسمت ویدئو در
موبایل هـای جدید، فـیلـم آن
مـاجـرا را مشاهده می کردیم.
آن هم فیلم سه بعدی با تمام
جـزئیات! یعنی در مواجـه بـا
دیگران حتی فکر افراد را هم
میدیدیم.
لذا نمیشد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد. غیر از کارها، حتی نیت های ما ثبت شده بود. آنها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود...
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🍃أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🍃
╼═┈┈┈┈┈•✹•┈┈┈┈═╾
✅ روے لینڪ زیر ڪلیڪ ڪنید.
💠@baghiat_salehat_ghaem
✨﷽✨
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
در جـریـان مـرور اعمال خـود، چنان
دچار حسرت شدم که گفتنی نیست.
آنچنان فشار روحی را تحمل می کردم
که اگر در دنیا با چنـیـن مشکلی مواجـه
می شدم، قطعا جان میدادم.
آنجا فهمیدم چرا یکیاز اسماء
قـیـامـت، یـوم الحسره اسـت.
اما یکی از حسرت های من، وجود اسراف بسیار در زندگی ام بود. من فهمیدم که اسراف فقط ضایع کردن نعمت های الهی مانند خوردنی ها و آشامیدنی ها نیست، بدترین نوع اسراف، تلف کردن وقت و عمر بود.
روزهایی از جوانیام را دیدم که صبح تا شب به بطالت پای تلویزیون می گذراندم. چقدر از لحظات با ارزش عمر من اینگونه تلف شد و...
بعد از این تجربه تلاش می کنم از وقتم حداکثر استفاده را بنمایم و از لحاظ معرفتی خودم را رشد بدهم. تماشای تلویزیون و شبکه های اجتماعی را به حداقل رساندم...
📚 کتاب نسیمی از ملکوت
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🍃
💠@baghiat_salehat_ghaem
الـــــــــــــتماس دعاء
✨﷽✨
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ توصیف #شیاطین از زبان کسی
که تجربه نزديک به مرگ داشته است! :
- شیاطین، بیشتر در چه
جاهایی جمع میشدند؟
- همه جا بودنـد. و البتـه، اطراف
آدم های زنده. اغلب، کنار شانهها
یا بالای سرشان.
🔹گاهی چنان به آدمها نزدیک میشدند
که انگار به زیر پوست آنها نفوذ کردهاند.
گاهی هم در مجاورت آدم ها، مانند
تودهای زنبور، روی هم مینشستند؛
پس از مدتی، یکباره بر میخاستند
و می رفتند.
- می توانستند حرف بزنند؟
صدا هایی بم و شبیه خِرخِر از دهان
شـان خارج می شـد. دائـم، چـیـزی
سیاه و مایع مانند هم قی میکردند
و روی بسیاری از آدمها میریختند.
📚 کتاب آن سوی مرگ
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🍃
💠@baghiat_salehat_ghaem
الـــــــــــــتماس دعاء