#خوش_آمدی_قهرمان
🌸نقاشی اثر مطهره زهرا رزمیان نور از کوار
@baharekavar
#خوش_آمدی_قهرمان
بسم رب الشهدا والصدیقین
🌷شهید گمنام، یعنی شهیدی که میتوانست عقب بیاید اما ماند
تو گمنام نیستی...
روحی بزرگ داری که در پیشگاه خدا به خوبی جلوه میکند و خداوند آن روح را مورد لطف خود قرار میدهد.
آری تو، گمنامی اما گمنام جسم نه روح.
چقدر دلم میگیرد وقتی میگویم شهید گمنام...
وقتی فکر میکنم که یک خانواده، پدر، مادر، همسر و فرزند سالها است که چشم انتظارند،
خود به خود دلم به درد می آید.
چقدر چشم انتظاری و درد دوری سخت است.
شهید گمنام، بدان! نام تو است که باعث شده ایران عزیزم شهرت پیدا کند همیشه سربلند باشد.
عزیز گمنام! شاید نام هیچ کوچه و خیابانی به نام تو نباشد، هیچ کتابی از خاطرات تو ننوشته شود، اما شجاعتت زبان زد خاص و عام است.
شهید گمنام خوش نام تویی، گمنام منم
کسی که لب زد بر جام تویی، ناکام منم...
عزیزم خوش آمدی
و شهرمان را معطر کردی
✍رضا کشاورز
@baharekavar
#خوش_آمدی_قهرمان
به نام خدای کبوترهای گمنام در زمین و مشهور در آسمانها..
سلام بر شما..
🥀در این لحظه که شروع به نوشتن کردهام حتی نمیدانم دارم برای چه کسی مینویسم نام شما چیست؟ اهل کجا بودهاید؟ چگونه به آسمانها پر گشودهاید؟ شما حتی نامی از خود بر این سرای فانی بر جای نگذاشتید! که آن را بر خیابانی بگذارند و یا شرح حالی از زندگانیتان بنویسند.
تنها تکه ای استخوان شناسنامه شما شده. با خبر آمدنتان، مادری می پرسد:(( آیا پاره تنه من است؟))
آری من همه اینها را نمیدانم. اما خوب میدانم که شما نظر کرده مادرمان حضرت زهرا هستید، زیرا فقط نظر کردهها، فقط عزیز دردانهها، آغوش خدا نصیبشان میشود. خدا آنقدر شما را دوست داشته که حتی نامتان را هم برای خود برداشته است. آن دستان بلند شده به آسمانتان را محکم در دست گرفته و جز سایهای مبهم، چیزی از شما بر زمین نگذاشته.
اما اگر اندکی چشمهایم را بگشایم میتوانم قصه غیرت و شجاعت، سرود فداکاری و عشق به حسین (ع) را در ورای این سایه ببینم.
تمامی کوچههای شهر آمدن شما را در گوشها زمزمه میکنند.
حال عجیبی است کسی را نشناسی، نامش را ندانی، اما برای او اشک بریزی و مشتاق دیدارش باشی. مردمان شهرم، شما را بر دیدگان خود مینهند و خوش آمد گوی قهرمانشان میشوند. وقتی که شما را از آغوش یک ایران، راهی بهشت ابدی کردند لطفاً از طرف ما نیز روی ماه خدا را ببوسید.
✍زهرا رضایی
@baharekavar
#خوش_آمدی_قهرمان
سلام شهید عزیزم
خوش آمدی به شهر ما
ممنونم که اجازه دادی میزبان شما باشیم
من شماها رو خیلی دوست دارم با اینکه از نزدیک ندیدمتون ولی خیلی دوست دارم بتونم مثل شماها زندگی کنم و راه شما رو ادامه بدم.
بابام همیشه میگه شماها رفتین تا ما با آرامش زندگی کنیم
اون میگه اگه شما نبودین من هیچ وقت نمیتونستم کنار مامان و بابام راحت بشینم و برا شما نامه بنویسم و میگه شما باعث شدین ما امنیت و آسایش داشته باشیم.
بابام میگه اگه من راحت میرم سرکار تا بتونم بعدش برا تو خوراکیهای خوشمزه و لباسای خوشکل بخرم فقط بخاطر وجود شهدایی مثل تو و حاج قاسم سلیمانی هست که جونتون رو فدای این خاک کردین
آقاجونم میگه تو اگه میخوای مثل شهدا باشی و راهشون رو ادامه بدی، باید الگوت حضرت زهرا(س) قرار بدی و خوب درست بخونی و با رعایت حجابت نگهبان خون شهدا باشی
بخاطر همین منم قول میدم خوبه خوب درسم بخونم و حجابم رعایت کنم تا بتونم راه شماها رو ادامه بدم
و ان شاالله بشم سرباز آقا امام زمان(عج)
بازم ممنون که به شهر ما اومدی شهید مهربونم😍
✍حسنا رحیمی
@baharekavar
#خوش_آمدی_قهرمان
🌸نقاشی اثر ایلیا و کیان ربانی از کوار
@baharekavar
#خوش_آمدی_قهرمان
🌸نقاشی اثر امیرحسین ناصری از اکبرآباد
@baharekavar
#خوش_آمدی_قهرمان
مادر، هر روز چشمانش را به یک قاب عکس گره می زند و لحظاتی بعد، صورتش غرق در اشک می شود. با احتیاط، قاب را از روی طاقچه برمی دارد، آن را پاک می کند و سر جایش می گذارد.
تنها دل خوشی او در دنیا همین عکسی است که از تنها پسرش برای او به یادگار مانده است.
آخر، مشهدی حسین هم چندی پیش او را در این دنیا تنها گذاشت. همه محله مشهدی را می شناختند. بعد از این که از کارخانه ریسندگی بازنشسته شد، با طلوع خورشید درب خانه می نشست و به ابتدای کوچه خیره می شد.
آن روز نیز از صبح زود در خانه را باز گذاشته و کنار آن نشسته بود. تسبیحی را در دستش می چرخاند و صلوات می فرستاد.
_سلام پدر جان، خوب هستید؟
سرش را بالا آورد. جوانی قد بلند، عینکی، کاغذ و خودکار به دست کنارش ایستاده بود.
_سلام جانم، بفرمایید.
_پدر جان از اداره آمار خدمتتان رسیده ام، شما چند نفر هستید؟
_ما ۳ نفر هستیم.
_سن خود و اعضای خانواده تان را بگویید.
_من: ۸۰ سال، ننه علی: ۷۵سال، علی... علی را نمی دانم باید حساب کنم.
_چه طور پدر جان شما نمی دانید پسرتان چندسال دارد؟
_ آخرین باری که رفت و دیگر خبری از او نیامد ۴۰ سال پیش بود. بهمن ماه سال ۶۰، تنگه چزابه...
امروز نیز در شهر ما شهیدی را تشییع و تدفین کردند که از عملیات تنگه چزابه در سال ۶۰ تفحص شده بود. روی تابوتش نام مبارک مولای متقیان علی(ع) به چشم میخورد. نامی که با آن به دل دشمن زده بود.
بابا علی، ننه علی، کجایید؟ بیایید. شاید این علی شما باشد. بیایید و عزیز دردانه تان را در آغوش بگیرید.
بابا علی می دانم در آن دنیا دلی از عزا درآوردهای و جگرگوشه ات را بوسیده و بوییدهای. اما من به ننه علی می گویم اگر امروز نبودی تا به استقبال عزیز سفرکرده ات بیایی، مردم باغیرت شهرستان کوار و شهر اکبرآباد تک فرزندت را چون نگینی دربرگرفته و بااحترام و عزت تشییع نموده و به خاک سپردند.
درود و سلام خدا بر باباعلی ها و ننه علی های سرزمین لاله خیز عشق...
✍فاطمه دیباور
@baharekavar
#خوش_آمدی_قهرمان
بسم رب الشهدا و الصدیقین
در شهر دوباره یک چراغ گردان شد
گمنام! ولی ستاره ای رخشان شد
انگار که یوسف از سفر آمده بود
یعقوب دلم دوباره بی سامان شد
سالها چشم انتظاری سخت است برای کسی که سالها لحظه لحظه زندگیش را با عشق به شهدا گذرانده باشد، برای کسی که روزی بلند شد و برای خودش تاریخ ساخت، تاریخ تولدی دوباره ساخت، تاریخی که از شهدا شروع شد، تاریخی که از شلمچه و معراج شهدا و هویزه و اهواز شروع شد، تاریخی که از تک تک شهدای جاویدالاثر شروع شد و سربند تاریخش مادر سادات حضرت زهرا (س) و فرزند شهیدش حسین بن علی (ع) قد علم کرده اند.
تاریخی که گرد فراموشی بر آن نمی نشیند، تاریخی که پر شده است از لحظه لحظه نفس کشیدن در کنار خانواده های شهدای جاویدالاثر شهرستان کوار، از خاطرات لالایی مادران شهدایی که هرگز جنازه اشان برنگشت تا آرام بخش لحظه های چشم انتظاری آنان باشدـ
تاریخی که پر شده است از اشکهای پدرانی که آرام با گوشه انگشتانشان پاک می شد و فقط با زمین راز دل می گفتند ...
تاریخ من خواهرانی را در خود دارد که گوشهای از این دنیا را مزاری می خواستند که مختص برادر باشد و پنج شنبه ها در کنارش آرام گیرند...
تاریخ من برادرانی را در خود دارد که بغضهای فرو خورده اشان در هیچ کجا سرباز نکرده بود و هق هق گریه اشان را کسی ندیده بود....
تاریخ من نمایشگاه های شهدایی را در خود دارد که در جای جای شهرستان به نام شهدای جاویدالاثر برپا شد....
تاریخ من دلنوشته هایی را در یاد دارد که در یادواره ها به نام شهدای جاویدالاثر فریاد میکرد ...
و حالا ای شهید گمنام!
پس از سالها تو آمدهای ... آمده ای که جانی دوباره به این عاشق دلخسته بدهی، تو آمده ای تا با خود زنده کنی همه اینها را ...
آمده ای که نه تنها روح مرا که روح هزاران هزار عاشق شهدا را زنده کنی، تو آمده ای تا بگویی با جنازه علی اصغر گونه ام می خواهم دنیایی از عشق و شور و حرارت حسینی را در این خطه شهید پرور بر پا کنم...
تو آمده ای به نمایندگی 20 شهید جاویدالاثر شهرستان که در تاریخ من 3 تن از آنها خودشان را نشان داده اند ولی 17 تن هنوز مانند تو، به رسم تو و به رسم مادر سادات در گوشه ای از این خاک آرام آرمیده اند و گمنام مانده اند ...
اصلا تو آمده ای که در یک کلام مرا یادآور رسالتی باشی که سالها در دل داشته ام ...
تو آمده ای که به خیلی ها نشان دهی که شهدا زنده اند و حتی با استخوان هایشان نیز دنیایی را رهبری می کنند..
تو آمده ای که نشان دهی با ذره ذره وجودت هنوز هم در سپاه حسینی و توان این را داری که دلهای بی شماری را مال خود کنی و به سمت خدا راهبر شوی ...
تو قهرمان زندگی منی چرا که امروز نشان دادی که شهید چه قدرتی دارد و شهادت مسیری نورانی است که هرگز به تاریکی نمی گراید ... مسیری نورانی و پر افتخار که هر کسی را شایستگی راه سپردن در این راه نیست و به گفته سردار دلها حاج قاسم سلیمانی:« تا کسی شهید نبود، شهید نشود».
« شهادت نصیبتان »
شاعر و نویسنده: لیلا زارعی اکبرآبادی
هشتم دی ماه 1402
@baharekavar
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خوش_آمدی_قهرمان
🏴گوشه ای از حماسه حضور مردم شهید پرور شهرستان کوار و شهر اکبرآباد در تشییع پیکر مطهر شهید گمنام
فیلم: امین زارعی
@baharekavar
#خوش_آمدی_قهرمان
🌸نقاشی تکنیک آبرنگ اثر فهیمه رستمی
@baharekavar
#خوش_آمدی_قهرمان
🌸نقاشی اثر زهراسیاه کواری از کوار
@baharekavar
🔻اطلاعیه فوری🔻
با سلام
افرادی که در پویش #خوش_آمدی_قهرمان ( تشییع شهید گمنام در اکبرآباد) شرکت نمودهاند، جهت هماهنگی دریافت هدایای خود به آیدی زیر پیام دهید👇
@adminkavar
توجه: به افرادی که در بخش عکس، کلیپ و دلنوشته شرکت نمودند صرفا به آثار باکیفیت و برتر هدیه داده میشود
@baharekavar