eitaa logo
بهار نارنج🌼
158 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
736 ویدیو
8 فایل
🌹اینجا لحظه هایت را... با عطر بهارنارنج به دست بهار بسپار🌹 وعده ی دیدار ما: ملک شهر . خیابان بهارستان غربی. خ پاسداران .بوستان قدس. فرهنگسرای قدس😊 ارتباط با ما👇👇 @zeitooon @Toranj_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸بدون شک اربعین ابا عبدالله(ع)، با زیارت جابر بن عبدالله انصاری از قبر مطهر ان مظلوم توام است و در اربعین هر سال نام جابر زنده می شود. جابر قدم به قدم در حالی که عصای او در دست غلامش بود پیش می آمد. به رغم ناتوانی، مردانه گام برمی داشت. رایحۀ خوش قبر قبر مطهر ابا عبدالله مشام او را نوازش می داد در هر قدم نام خدا را زمزمه می کرد و اشک های جابر نگاهی بغض آلود به فرات کرد. فراتی که نتوانسته بود به لب های پاکترین انسان های روزگار جرعه ای آب هدیه دهد. جابر با آب فرات غسل کرد. رفت تا آنجا که قبر مطهر ابا عبدالله (ع) را لمس کرد و با سه بار گفتن(یا حسین) از هوش رفت. عطیه عوفی که از شاگردان جابر و در این سفر همراه او و دردر کوفه میزبان او بود جابر را به هوش آورد. جابر انتظار داشت از حبیب خود جواب بگیرد که احبیب لا یجیب حبیبه انتظار حاصلی نداشت و خود جواب خود را داد که: چگونه جواب دهی در حالی که سر از بدنت جدا کردند و خون رگ های گلویت بر شانه هایت جاری شد. با ورود همزمان اسیران به کربلا، همه آن ها گریه و زاری می کردند و بر صورت سیلی می‌زدند. سیدبن طاووس در کتاب مقتل خود به نام لهوف می نویسد: «چون به بر تربت پاک امام حسین (ع) رسیدند، جابر بن عبداللّه‏ را با گروهی از طایفه بنی‏ هاشم و مردانی از آل پیغمبر (ص) دیدند که به زیارت حضرت آمده‏ اند. زنان قبایل عرب نیز که در آن اطراف بودند شروع به عزاداری و نوحه سرایی کردند» ♦️السلام علیک یامظلوم یا ابا عبدالله♦️ 📚منبع مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🏴🍊 @baharnarenj251
موقع *صدقه* دادن زرنگ باشید! ✍آیت الله مجتبی تهرانی (ره): 🔸اگر می‌خواهی بدهی، همین طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد. صدقه را امـام رضـــا(علیه السلام) سـلامتی امام زمـان(عج) بـده! این جوری برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند. توهم اینجا حق واسطه‌گری‌ات را می‌گیری. تو واسطه‌ای و همین حق واسطه‌گری‌ است که اجازه می‌دهد تو به مراحل خاص برسی. 🖤 امام صادق(علیه‌السلام)فرمودند: 🍃صدقه دادن در شب جمعه و روز آن و نيز صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) در و ، برابر است و هزار بدي به وسيلة آن نابود مي شود و هزار درجه بر مقام آدمي افزوده مي شود. 📖وسائل الشيعه ، ج۷، ص۴۱۳ 🏴🍊 @baharnarenj251
💚تَوَکَّلتُ عَلَی الله💚 بہ خـღــداونـد اعتمـاد ڪن✨ گاهی بهتـرین‌ها را بعد از تلـخ‌ترین تجـربہ ها بہ تـو می‌دهـد تا تـو قـدر زیبـاترین چیزهائی کہ بدسـت آورده‌ای بـدانی سـ🍁ـلااااااام روزتـون خـدایی چه دلنشیـن است صبحگاهی کہ با لبخنـد و امیـد همراه باشـد امیدوارم از هـم اکنون از زمیـن و زمـان ماننـد بـاران برایتان خوشبختی و برکت و شـادی و امیـد ببـارد 🏴🍊 @baharnarenj251
📝وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید : 🔴 به مردم بگویید امام زمان پشتوانه‌ی این انقلاب است. 🔸 بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. 🔹از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. 🔻در وصیت‌نامه نوشته بود : 🔸من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم... 🔹پدر و مادر عزیزم ! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند.اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... 🔸پدر و مادر عزیزم ! من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم. جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. 🔹این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. 🔸به مردم دلداری بدهید، به آن‌ها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانه‌ی این انقلاب است. 🔹بگویید که ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. 🔸بگویید که ما را فراموش نکنند. 🔺 بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است. 👤 راوی: سردارحسین کاجی 📚 برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار صفحه ١٩٢ تا ١٩۵ 🏴🍊 @baharnarenj251
🍁🍂🍁🍂 تقديم به پدري که ندارم..... بابا جان! ميان تمام نداشتن ها دوستت دارم ... شانس ديدنت را هر روز ندارم ... ولي دوستت دارم... وقتي دلم هوايت را مےكند حق شنيدن صدايت را ندارم... ولي دوستت دارم... وقت هايي كه روحم درد دارد و مےشكند شانه هايت را براي گريستن كم دارم... ولي دوستت دارم... وقت دلتنگےهايم , آغوشت را براي آرام شدن ندارم ... ولي دوستت دارم .... آري! تو تمام وجودمي ولي هيچ جاي زندگےام ندارمت ولی باز ميان تمام نداشتن هایم با تمام وجودم... ❤️ دوستت دارم پدرم ❤️ 🏴🍊 @baharnarenj251
📸شهید کر و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت!🍃 🔸اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. 🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… 🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم! 🔹وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی... 🏴🍊 @baharnarenj251
دوستان گلم❤️🖤 قرارعاشقی امروزمون حال وهواش فرق داره❤️🖤 معرفی شهدا 🏴🚩.. عزیزدلمون❤️.. عزیزدردونه خدا..🌹💫❤️🌹💫 امروزباتوجه بیشترمیخونیم 👆🌹👆🌹👆 🏴🍊 @baharnarenj251
شب ها قبل خواب👈 ۳ سوره توحید(قل هوالله احد...) بخونیم👉 و 👈هدیه کنیم به امام زمان عجل الله فرجه الشریف👉 💎راااستی، یادتون باشه که به حضرت بگید خیییییلی دوسشون دارید💟💟 🏴🍊 @baharnarenj251
🔆«پنجره های تشنه» روایت سفر ضریح جدید امام حسین «ع»از شهر مقدس قم به سمت کربلاست. 🔆 در این کتاب لحظات شیرین و خواندنی از احساس مردم هنگام استقبال از این ضریح در قالب واژگان روایت می شود. 🔆این اثر به حوادث و اتفاقات روی داده در مسیر انتقال ضریح امام حسین (ع) می پردازد و به خوبی بیانگر طوفان احساسات و ارادت مردم کشورمان به سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) است. 🔆 احساساتی که گاه با توصیف صحنه روبه رو شدن یک پیرمرد و پیرزن روستایی با ضریح جدید امام حسین (ع) به تصویر کشیده است. #پنجره_های_تشنه #امام_حسین(ع) #اربعین #ما_ملت_امام_حسینیم #معرفی_کتاب_رمان 🏴🍊 @baharnarenj251
🔆یک شب، نزدیک تعطیلات اجلاس سران کشورهای غیر وابسته خوابیدم و صبح که بیدار شدم، متوجه شدم چشم هایم نمی بیند. یعنی اولش رنگ های جیغ، مثل قرمز و بنفش، را نمی دیدم. رفتیم بیمارستان فارابی. فکر می کردیم مشکل بینایی است. آنجا معاینه کردند و گفتند مشکل عصبی است و مشکوک به ام.اس یا سرطان و مرا فرستادند بیمارستان امام خمینی. تا برسم به بیمارستان، بینایی یک چشمم کاملاً رفت. آنجا بستری شدم و آزمایش کردند و گفتند احتمالاً سرطان است. 🔆گفتند نمی توانم بچه دار شوم. یک شب خیلی به خدا متوسل شدم در بیمارستان. همان شب خواب دیدم. دست هایش را گذاشت روی صورتش و گریه اش شدید شد. _خواب دیدم توی یک صحرا هستم جلویم یک خیمه هست، با همان لباس های بیمارستان. کربلا نرفته بودم و آنجا را ندیده بودم؛ ولی احساس کردم آنجا کربلاست و خیمه خیمه ی حضرت ابوالفضل(ع). داد زدم: « عباس، بیا بیرون. » من، من خاک بر سر بی ادب، با بی ادبی داد زدم: « عباس، بیا بیرون. » آمد بیرون. یک آقایی رشید و با جمالی بود. 🔆انشاءالله ببینی آقای قنبری. گفت: « چی شده؟ » گفتم: « من از تو بدم میاد. از امام حسین(ع) شاکی ام. از علی(ع) شاکی ام. از فاطمه زهرا(س) شاکی ام. چرا کورم کردید؟ دکترها می گویند دیگر نمی توانم مادر بشوم‌. » گفت: « دنبالم بیا. » سوار اسب سفیدی شد. توی دستش یک علم بود که پرچم سرخ «یا حسین» بالای آن بود. دنبالش رفتم تا یک جایی. ایستاد و یک سمتی را نشانم داد و گفت: « این حرم آقایم، حسین(ع) است. سلام بده. » 🔆من ناخودآگاه سلام دادم. علم را چرخاند و باد گوشه ی پرچم‌ قرمز رنگ را مالید به چشم چپم. » گفت: « تو خوب شدی. » گفتم: « از کجا بفهمم خوب شدم؟ از کجا بفهمم این زیارتم قبول شده؟ » گفت: «ضریح برادرم، امام حسین، دارد می‌آید کربلا، شیعه ها خیلی زحمت کشیده اند برایش، ما زیر دِین هیچ کس نمی مانیم. تو که دیگر عروس مادر ما، فاطمه(س) هستی. (ع) 🏴🍊 @baharnarenj251
🔆چند دقیقه قبل از حرکت، روحانی ای را دیدم که همراه دو سه نفر آمد سمت ضریح همه به او احترام می گذاشتند. روحانی به نظرم آشنا آمد. 🔆آزادگان را دیدم. گفت: « آقای شهرستانی را دیدی؟ » فهمیدم مرد روحانی همان آقای شهرستانی است که داماد و نماینده آیت‌الله سیستانی هم هست. از آقای شهرستانی کمی تربت کربلا گرفتند و زیر ستون های ضریح گذاشتند برای به سلامت رسیدنش. 🔆آقا رضا پشت فرمان نشست بود و تریلی را از چند دقیقه قبل روشن کرده بود. کسی بالای تریلی فریاد می زد: « مردم راه بدهند برای دور زدن تریلی و حرکتش؛ » اما کسی به حرف او گوش نمی داد. 🔆فریاد: « حسین‌.... حسین....... » مردم بلند شده بود. مسئولان فریاد می کشیدند؛ ولی فایده ای نداشت. مردمی که گاهی از دو چرخه و موتور هم در خیابان می ترسند، از تریلی به آن بزرگی هیچ ترسی نداشتند. #پنجره_های_تشنه #محرم #امام_حسین (ع) #اربعین #ما_ملت_امام_حسینیم #معرفی_کتاب_رمان 🏴🍊 @baharnarenj251