eitaa logo
بهار نارنج🌼
159 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
736 ویدیو
8 فایل
🌹اینجا لحظه هایت را... با عطر بهارنارنج به دست بهار بسپار🌹 وعده ی دیدار ما: ملک شهر . خیابان بهارستان غربی. خ پاسداران .بوستان قدس. فرهنگسرای قدس😊 ارتباط با ما👇👇 @zeitooon @Toranj_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 🏴 🍊 سلام عزیزم 🍊 🤲 ان شاءالله که هرجا هستین سلامت باشین 🤲 میبینین چه داریم؟😔😔 سال قبل این موقع در چه حال و احوالی بودیم؟؟ 😢😭 یک سریمون داشتیم آماده میشدیم برای رفتن به و یک سری در و یک سری برای گرفتن توی 🎙🎙👳‍♂ یک سری فکر اینکه برای کجا بریم که بهتر بتونیم به عزیز دل حضرت زهرا سلام الله نزدیکتر بشیم؟؟؟ 🤔🤔 و...... 🔸چه 😔😔😔 😞چقدر 😭😭😭😭😭 😔راستش خودم چند ماه پیش توی فروشگاه یه لباس دیدم گفتم چقدر خنکه و برای اربعین راحته،،، خریدمش برای استراحت توی ... حالا وقتی میبینمش شده مثل داغ روی دلم که امسال باید بشینم توی خونه و با فقط رو ببینم 😭😭😭😭 🤲 خداااااااا 🤲 شفای بیماران و سلامتی همه و برای این اربعین 🤲🙏🤲🙏🤲🙏🤲 🔸دوستان عزیزم ✅بیاین دلتنگیامون رو باهم کنیم و با اون روزا یه کمی به اون حال و هوا نزدیکتر بشیم... ✅هرکسی هر ای داره از اون روزها ⬅️از روی ⬅️از و و.... ⬅️از ⬅️حتی ✅ برامون تا بگذاریم توی کانال... ✅حتی از بگیرین،،، یا عکس از هر چیزی که به این موضوعات مربوط میشه،،، و برامون بفرستین تا رو حداقل اینطوری عوض کنیم... .. مثل همیشه با آیدی زیر 👇👇👇👇 @Toranj_14 🏴🍊 @baharnarenj251
🌹 خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی مرخصی داشتیم و قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان. حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم. 🚌 بهش‌گفتم: با اتوبوس؟ توی این‌گرما؟ 😳😒😒😒 ☀️🔥🚌 حاج حسین تا این حرفم رو شنید ، گفت: گرما؟!!! پس بسیجی ها توی گرما چی‌کار میکنن؟ من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم. پس اونا چی بگن؟ با اتوبوس می‌برمت اصفهان تا حالت جا بیاد😎 🍊 @baharnarenj251
!! 🌷حاج حسین [خرازی فرمانده لشکر ١٤ امام حسین (ع)] که با سر و روی خاکی از خط برگشته بوده، می خواست برای شرکت در جلسه به قرارگاه برود، ناچار بود سر و صورت را صفایی بدهد. آن زمان ما در فاو خط پدافندی محکمی در جاده ام القصر داشتیم. آن روز حمام خراب شده بود و بچه ها برای استحمام به نهرهای کنار اروند می رفتند. 🌷حاج حسین به راننده تانکر آب گفت: برادر، می شود لوله آب را روی سر من بگیری تا سرم را بشویم. راننده که حسین را نشناخته بود، گفت: مگر خون تو از بقیه رنگین تر است؟! برو در نهر شنا کن. حاجی گفت: من به آن آب حساسیت دارم. و بالاخره با اصرار، راننده شلنگ را روی سر حاجی گرفت. 🌷موقع شستن سر به خاطر اینکه حاجی یک دست داشت، مقداری در شستن شامپوها معطل شد و راننده هم برای اینکه کار زودتر تمام شود، مقداری آب داخل یقه حسین ریخت و شروع کرد به نق زدن که: تو که یک دست داری، چرا به جبهه آمده ای تو که حتی نمی توانی کارهای خودت را هم انجام بدهی؟ و حاج حسین همچنان ساکت بود... راننده هنوز نمی دانست با چه کسی طرف بوده است.... 🌹 اى به ياد فرمانده، جانباز شهيد حـاج حسين خرازى اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم 🍊 @baharnarenj251
روز عاشورا ✍بالاخره آن شب تاریک جای خود را به روشنایی داد و روز عاشورا از راه رسید ، روز خون ، روز شهادت یهترین فرزندان آدم. صبح بعد از صرف صبحانه من و رضا یوسفی به روستای «محمدیه» رفتیم. در آنجا رحیم فرمانده کل منطقه را دیدیم که پاسدارها دورش را گرفته اند و او برایشان صبحت می کرد و خیلی هم حرفهایش آموزنده بود، می گفت: شما خیال نکنید که اینجا کربلانیست این دشت کربلاست و این رود خانه فرات. شما یاران امام حسین هستید و آنها هم یاران ابن زیاد هیچ ترسی از دشمن نداشته باشید .🌺 🍊 @baharnarenj251