گلچینی رؤیا بر انگیز از کتاب سه دقیقه در قیامت:
من وارد باغی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمنهای عبور میکردم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. درختان آنجا، همه نوع میوه ای را در خود داشتند . میوه هایی زیبا و درخشان.من بر روی چمن ها دراز کشیدم. گویی یک تخت نرم و راحت شبیه پر قو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. نغمه پرندگان و صدای شرشر آب رودخانه به گوش می رسید. به بالای سرم نگاه کردم. درختان میوه و یک درخت پر از خرما را دیدم . با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه ای دارد ؟
یکباره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. من دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی از این دنیا مثال بزنم. آن خرما نمی دانید چقدر خوش مزه بود.
#سه_دقیقه_در_قیامت
#بهشت
#بریده_کتاب
#رمان_شهدا
#رفیق_شهیدم
#شهید_همکلاسی_ام
#معرفی_کتاب_رمان
🍊 @baharnarenj251
....صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود.
با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم ؛ چرا اینها محو شد؟ مگه من این کارهای خوب رو نکردم😖
گفت بله درسته اما همان روز غیبت یکی از دوستانت رو کردی اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد📖
با عصبانیت گفتم چرا؟ چرا همه اعمال من ؟
او هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر که میفرماید: «سرعت نفوذ آتش🔥 در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمیرسه»😔
رفتم صفحه بعد آنروز هم پر از اعمال خوب بود نماز اول وقت و ....
اما با تعجب دوباره مشاهده کردم که تمام اعمال من در حال محو شدن است🤯 گفتم ایندفعه چرا ؟ من که در این روز غیبت نکردم😩
بعد بدون اینکه حرفی بزندآیه سی ام سوره یاسین برایم یادآوری شد :
💠 روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است
💠یا حسرة علی العباد ما ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤن💠
خوب بیاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم 😣
با خودم گفتم اگه اینطور باشه که اوضاع من خیلی خرابه😫
رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم اما کارهای خوب من پاک نشد بااینکه آن روز هم شوخی کرده بودم اما در این شوخی ها بارفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم ،غیبت نکرده بودم ،هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود؛ برای همین شوخی ها و خنده های من به عنوان کار خوب ثبت شده بود. با خودم گفتم خدارا شکر🤗😄
💌 یاد حدیثی افتادم که امام حسین میفرماید: برترین اعمال بعد از اقامه نماز، شاد کردن دل مؤمن است البته از طریقی که گناه در آن نباشد💌
#سه_دقیقه_در_قیامت
#غیبت
#بریده_کتاب
#رمان_شهدا
#رفیق_شهیدم
#شهید_همکلاسی_ام
#معرفی_کتاب_رمان
🍊 @baharnarenj251
بریده کتاب:
همین طور که اعمال روزانه بررسی می شد به یکی از روزهایی دوران جوانی رسیدیم؛ اواسط دهه هشتاد.
یک بار جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیهالسلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم.
این پنج سال بدون حساب طی می شود با تعجب گفتم: یعنی چی؟؟
گفت: یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوبتان باقی می ماند.
نمی دانید چقدر خوشحال شدم!
اگر در آن شرایط بودید لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می کردید…
پنج سال بدون حساب و کتاب؟؟!! گفتم: علت این دستور آقا برای چه بود؟؟؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند….
#سه_دقیقه_در_قیامت
#جهان_پس_از_مرگ
#بریده_کتاب
#رمان_شهدا
#رفیق_شهیدم
#شهید_همکلاسی_ام
#معرفی_کتاب_رمان
🍊 @baharnarenj251
این کتاب روایتی از وقایعی است که در جریان تجربه نزدیک به مرگ (NDE) برای راوی رخ میدهد. قلب راوی در اتاق عمل به مدت چند دقیقه از تپش میایستد و در این مدت راوی شاهد وقایعی میشود که آنها را با جزییات برای خواننده بیان کرده است.
به مسائلی از جمله رسیدگی به اعمال و مسائلی مانند حبط (از بین رفتن اثر) عمل، آثار اعمال نیک، اهمیت نیت، ضرورت پرهیز از عادات زشت، جایگاه افراد در عالم برزخ و... در این کتاب پرداخته شده است.
راوی پس از بازگشت به حیات دنیوی به تواناییهایی از جمله پیشگویی آینده دست مییابد و از این تواناییها برای اثبات تجربه خود بهره میگیرد.
با توجه به ناشناخته بودن عالم پس از مرگ، مطالب کتاب احتمالاً برای خواننده باورمند به حیات پس از مرگ جذاب خواهد بود.
#سه_دقیقه_در_قیامت
#جهان_پس_از_مرگ
#معرفی_کتاب
#رمان_شهدا
#رفیق_شهیدم
#شهید_همکلاسی_ام
#معرفی_کتاب_رمان
🍊 @baharnarenj251
وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم یک نفر جای من خوابیده!...
چادر من چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده، فکر کردم یکی از بچه ها میخواهد من را اذیت کند، لذا همینطور که پوتین پایم بود، جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم!
یکباره دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفته وداد میزند کی بود؟ چی شد؟
حاج آقا از چادر بیرون آمد و گفت:الهی پات بشکنه، مگه من چیکار کردم که لگد زدی؟خلاصه اون شب کلی معذرت خواهی کردم...گفتم من میرم تو ماشین میخوابم، فقط با اجازه بالش را بر میدارم.
چراغ را بر داشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش را برداشتم دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد!......
همان شب، من در حین تمرین در باشگاه ورزشهای رزمی، پایم شکست. اما نکته جالب این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من، کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود.
جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب مأمور آن بود که تو را بکشد. اما صدقه ای که دادی مرگ تو را به عقب انداخت!.....
اما آن روحانی که لگد خورد، در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را می خورد. ولی به نفرین او پای تو هم روز بعد شکست.
بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد.....
#سه_دقیقه_در_قیامت
#صدقه
#بریده_کتاب
#رمان_شهدا
#رفیق_شهیدم
#شهید_همکلاسی_ام
#معرفی_کتاب_رمان
🍊 @baharnarenj251
📗 "عصمت" نام کتابی به قلم سیده رقیه آذرنگ است که زندگی دختر ۱۹ سالهی شهیدی به نام عصمت پورانوری از دیار قهرمان پرور دزفول را روایت میکند.
📚 انتشارات صریر این کتاب را منتشر کرده است.
#رمان_شهدا
#رفیق_شهیدم
#شهید_همکلاسی_ام
#معرفی_کتاب_رمان
🍊 @baharnarenj251
🔻 زینبِ ستارهشناس!
زینب از همه بچههایم به خودم شبیهتر بود. #صبور اما #فعال بود. از بچگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. مثل خودم زیاد خواب میدید؛ خوابهای خیلی قشنگ. همهی مردم خواب میبینند اما خواب در زندگی من و زینب نقش عجیبی داشت. انگار به یک جایی وصل بودیم! چهار یا پنج سالش بود که خواب دید همهی ستارههای آسمان به یک ستاره تعظیم میکنند. وقتی از خواب بیدار شد به من گفت: "مادر من فهمیدم که آن ستارهی پر نور که همه به او تعظیم میکردند، که بود! تعجب کردم، پرسیدم: که بود؟ گفت: حضرت فاطمهء زهرا سلاماللهعلیها"
🎙 به روایت: مادر شهید
🇮🇷 #شهیده_زینب_کمایی 🇮🇷
#رفیق_شهیدم
#شهید_همکلاسی_ام
🍊 @baharnarenj251
🔻 زینبِ مؤمن
بچههایم همه سر به راه و #درس_خوان بودند 📚، اما زینب علاوه بر درس خواندن خیلی #مؤمن 📿 بود. همیشه دنبال کسانی بود که بتوانند در این راه کمکش کنند.
🎙 به روایت: مادر شهید
🇮🇷 #شهیده_زینب_کمایی 🇮🇷
#رفیق_شهیدم
#شهید_همکلاسی_ام
🍊 @baharnarenj251
وسطِ عملیات💥☄
زیرِ آتش
فرقی براش نداشت
اذان که میشد🗣
میگفت: من میرم موقعیتِ الله:)
👌✅✨🌷
#شهیدحسینخرازی
❣همسفر با شهدا❣
#الگوی_خودسازی
#معرفی_شهید
#رفیق_شهیدم
🍊 @baharnarenj251
#خاطره
🌹 خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی
مرخصی داشتیم و قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان.
حاجی گفت: بیا با اتوبوس بریم.
🚌
بهشگفتم: با اتوبوس؟ توی اینگرما؟
😳😒😒😒
☀️🔥🚌
حاج حسین تا این حرفم رو شنید ،
گفت: گرما؟!!! پس بسیجی ها توی گرما چیکار میکنن؟
من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم. پس اونا چی بگن؟ با اتوبوس میبرمت اصفهان تا حالت جا بیاد😎
#معرفی_شهید
#رفیق_شهیدم
🍊 @baharnarenj251