🏴کوچکتر که بودیم در ماه محرم ما دوبار مراسم عزاداری میرفتیم.
😍 یکبار شبها به هیئت محل میرفتیم و روزها نزدیک عصر چادر مشکی مادرم را به چند پشتی که دورتا دور خودمان به عنوان خیمه حسينی تنظیم کرده بودیم میبستیم.
4⃣ تا خواهر و برادر بودیم .من از همه بزرگتر بودم . من سر دسته و مداح بودم و بقیه سنج و زنجیر می زدند😌
البته چایی روضه هم داشتیم...که با داد و فریاد مامانم و فرار ما از موقعیت ختم به خیر میشد😎.
آخه چایی روضه را میخواستیم حتما تو اون استکان لب طلایی هایی بریزیم که شبیه تو روضه ها بود و این استکانها توی کابینتهای بالای آشپزخونه بود و اونها مخصوص مهمونها بود😅 ... و متاسفانه یکی دو استکانها هم جزو تلفات بود..
😌خلاصه روزگار قشنگی بود و خاطرات اون روزها طعم خوش شبهای محرم را در دلهای ما بیدار نگه داشت.
✅ این طعم را ما هم باید به نسل بعدی با رعایت اصول درست منتقل کنیم.
#خاطرات_حسینی
🏴🍊 @baharnarenj251