eitaa logo
بهار نارنج🌼
159 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
736 ویدیو
8 فایل
🌹اینجا لحظه هایت را... با عطر بهارنارنج به دست بهار بسپار🌹 وعده ی دیدار ما: ملک شهر . خیابان بهارستان غربی. خ پاسداران .بوستان قدس. فرهنگسرای قدس😊 ارتباط با ما👇👇 @zeitooon @Toranj_14
مشاهده در ایتا
دانلود
📨سلام... 🧕من نازنین هستم. یه دختری که تو یه خانواده نسبتا مذهبی زندگی میکنه... داستان من از اونجایی شروع میشه که به یه مهمونی دوستانه دعوت میشیم... 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 یه شب یکی از اقوام دور ما زنگ میزنن که امشب با 👨‍👩‍👧‍👦 خونه ما دعوتین بابام گفتن چشم حتما و به اون مهمونی رفتیم. من اون موقع 🧕 بودم چادری ،اهل نماز و روزه 📿، بسیجی ، درکل میشه گفت مذهبی بودم....... اون شب که به مهمونی دعوت شدیم، رفتیم اونجا و من اونجا با 🙍‍♀شون آشنا شدم. اسم دخترشون فاطمه بود،،، اون شب خیلی با هم حرف زدیم و خندیدم 😂🤣 ولی باز زیاد بهم خوش نگذشت چون زیاد راحت نبودم ولی درکل بدم نبود 😒 فاطمه اون شب شماره 📱 منو خواست، من رو دوتا چیز خیلی حساس بودم : ❌ یکی شمارم و یکی عکسم ❌ ⬅️ولی دیدم 🧐 به ظاهر دختر خوبی به نظر میاد، منم گفتم اشکال نداره دختره. شماره مو میدم، با هم آشنا میشیم. من شمارمو دادم و خدافظی کردیم واومدیم خونه. داشتم 👚👗 عوض میکردم، دیدم از تلگرام چند تا پی ام از طرف فاطمه برام اومده، باز کردم پیامو، دیدم نوشته سلام چطوری خوبی؟ منم گفتم : مرسی تو چطوری؟ خلاصه یکم احوال پرسی کرد منم احوال پرسی کردم. من اون موقع تازه تلگرام نصب کرده بودم زیاد سردرنمیاوردم، زیادم با دنیای مجازی جورنبودم،،، بیشتر 📚های مفید میخوندم و با دوستای بسیجیم مینشستیم و صحبت میکردیم، خب داشتم میگفتم،،، فاطمه پی ام داد گفت : گروه داری؟ گفتم : نه حقیقتش من زیاد با مجازی جور نیستم . 👈 گفت : من لینک میدم حالا تو بیا ضرر نداره خوشت نیومد لفت بده. 😎 ادامه دارد.... ٢ 🔰ارسال تجربیات، فقط و فقط به آیدی زیر:🔰 @Toranj_14 ... 🍊 @baharnarenj251
2⃣👇👇👇👇👇👇 👈من اون موقع ۱۴،۱۵‌سال سن داشتم فاطمه از من بزرگ تر بود و ۱۸،۱۹سال سن داشت. به فاطمه گفتم : ببخشید میشه بگی لینک چیه لفت چیه؟ 🙁 تازه اومده بودم مجازی چیزی نمیدونستم😒 گفت : ازطریق لینک میتونی بیای گروه و لفت هم هرموقع دوست داشتی میتونی گروهو ترک کنی. منم گفتم باشه، گفت اگه بلد نیستی خودم عضوت کنم 😏 گفتم: حقیقتش بلد نیستم خودت عضوم کن ⛔️اون شب منو دعوت داد تو یه گروه که ۳۰۰ نفر عضو داشت گروه مختلط بود 👱‍♀ و 👱‍♂ قاتی😱 اولش یکم مخالفت کردم خوشم نمیومد از همچین جایی... گفتم : فاطمه میشه بگی چجوری لفت بدم؟ فاطمه گفت : چرا میخوای لفت بدی؟😏 حالا یکم دیگه بمون اگه خوشت نیومد اون موقع لفت بده؟ 😏 فاطمه تو گروه منو صدا میزد و هی بامن چت میکرد که منم کشوند وسط چت کردن.... من عادت نداشتم شبا دیر بخوابم، یعنی خانواده م کلا اینجوری بودن ولی برعکس هرشب من اون شب تا ساعت ۳،۴صبح بیدار بودم و چت میکردم تو گروه... 😔من اونجا موندگار شدم و تا چند ماه تو اون گروه بودم، دیگه داشتم وابسته میشدم،،، کارم کلاً شده بود 👈گوشی📱 درس و 📚 و مشق 📖📋و همه رو کنار گذاشتم... 📱 رابطه منو فاطمه هی بیشتر می‌شد... هر روز چت ، هر روز 📲📞 باهم میرفتیم 🚕 بیرون و.... اوایلش فک میکردم دختر خوبیه،،، ولی فقط از رو ظاهر بود،😒 البته ناگفته نمونه اینو فقط اون شب اول اینجوری درموردش فک میکردم،،، ولی کم کم دیدم انگار یه جورایی رفتار میکنه طرز لباس پوشیدنش به من نمیخوره ولی،،، ادامه دارد... ٢ 🔰ارسال تجربیات، فقط و فقط به آیدی زیر:🔰 @Toranj_14 ... 🍊 @baharnarenj251