🔸برشی از کتاب :
حسین_از_زبان_حسین(ع)
آنگاه که همه رفتند، با چشمانی اشکبار و لحنی ملتمسانه، آمدی که: "مولای من، به خدا که جگرم از داغ رفتگان میسوزد و زندگی را بیاینان خوش نمیدارم. آقای غریب و بیکَسم! بگذارید بجنگم."
- بگذارم بجنگی؟ تو آخرین #امید و عزیزترین کَس حسینی. تو ماه خاندان بنیهاشمی. تو جگر بند و تکیهگاه منی. اگر گزندی به وجود نازنینت برسد، چه؟... نه برادرم، نه امیدم، نه... #جنگ نه. اما #کودکان تشنهاند. اگر میتوانی، فقط قدری آب...
📚
تعداد صفحات: ۱۹۰ صفحه
قالب: روایت
مخاطب: عمومی
جلد: شومیز
قطع: رقعی
ناشر: انتشارات #نیستان
صفحات: سفید (در تصویر بدلیل تفاوت نور، زرد است)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴🍊 @baharnarenj251