eitaa logo
آیت الله بهجت احکام مسائل شرعی و اعتقادی سخنرانی مداحی مذهبی داستان روایت فاطمیه شهادت
4هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1هزار ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
#اینگونه_بود ... 🔸یک پاکت شکلات آورد و مقابل آقا گرفت. آقا دست کرد، مشتی از آن برداشت. تعجب کرد و خوشحال شد! باورش نمی‌شد که بردارد؛ آن هم چندتا! آقا هم به هر کودکی که می‌رسید، یکی از شکلات‌ها را به او می‌داد. 📘این بهشت، آن بهشت، ص۴٧ ؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت 🔺کانال آیت الله بهجت @bahjat88
#اینگونه_بود ... 🔸یک پاکت شکلات آورد و مقابل آقا گرفت. آقا دست کرد، مشتی از آن برداشت. تعجب کرد و خوشحال شد! باورش نمی‌شد که بردارد؛ آن هم چندتا! آقا هم به هر کودکی که می‌رسید، یکی از شکلات‌ها را به او می‌داد. 📘این بهشت، آن بهشت، ص۴٧ ؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت 🔺کانال آیت الله بهجت @bahjat88
بسمـ الله ... . بازوی آقا را محکم گرفته بود و ول نمی‌کرد؛ التماس می‌کرد، هی می‌گفت : «التماس دعا.» آقا چشم‌ ها را بست؛ برگشت، لبخندی زد و دعایش کرد. . روز بعد دارو خواست. برایش که خریدم، بازویش را بالا زد، دیدم کبود شده بود. . دیدیم چاره‌ای نداریم، دوستان توی کوچه زنجیر کشیدند، برای حفاظت. وقتی دید، گفت : «لازم نیست، برش دارید! بگذارید مردم راحت باشند.» . من به فکر آقا بودم، آقا به فکر مردم! دوست داشت در کنارشان باشد. راحتی مردم را به ناراحتی خودش ترجیح می‌داد. می‌گفت : «ما با این مردم متبرک می‌شویم.» از ذهنم گذشت : «آقا چه نیازی به متبرک‌شدن با مردم دارد؟!» . منبع : کتاب این بهشت، آن بهشت، ص ۴٨ و ۴٩ ؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ علی بهجت 🔺کانال معرفتي آیت الله بهجت «کانال تخصصی یادنامه و احوالات عارف و فقیه وارسته حضرت آیت الله العظمی بهجت» http://eitaa.com/joinchat/2137849859C5a2bcdfd6d
🗓 ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: چند روزی می‌شد که مختصر آبی خورده بود. پزشک گفته بود: «زخم اثنی‌عشر، مجاری معدۀ آقا را بسته است.» عباداتش را ترک نکرده بود، حتی نماز شبش را. مشکل خاصی هم برایش پیش نیامد.می‌گفت: «می‌توان غذا نخورد و از بین نرفت!» با همان احوال، در کلاس، درس هم می‌داد. عقیده داشت که تدریس، عبادتی است که در درمان بیماری‌اش مؤثر است. از آن به‌عنوان استشفا یاد می‌کرد. غذای ظاهری برای تأمین نیاز جسم انسان است، و عبادت برای تأمین نیاز روح! حال می‌شنیدم که غذای روحش، نیاز جسمش را هم تأمین می‌کند! هر وقت خواستم با پای اندیشه ردش را دنبال کنم، بیشتر گمش می‌کردم. مقصد اندیشه‌های فلسفی‌ام، همیشه بن‌بست بود و مقصود او، آن سوی تمام فلسفه‌بافی‌های من! بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٣٧ 🔺کانال آیت الله بهجت @bahjat88
🗓 سه‌شنبه ٢۵ تیر ماه ١٣٩٨ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: تابستان بود و هوای شهر قم داغ داغ بود . برایشان پنکه ای تهیه و به سختی قانعشان کردند که پنکه در زمان نماز خواندن روشن باشد. پنکه اما چاره ای برای گرما نبود. روزی با همان تن خیس عرقشان بعد از فراغت از نماز رو به فرزندشان کردند گفتند : اگر سلاطین عالم لذت نماز را درک می کردند به دنبال لذتهای دیگر دنیا نمی‌رفتند... 📚 براساس خاطره اي از حجت الاسلام والمسلمين علي بهجت 🔺کانال آیت الله بهجت @bahjat88
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: رفته بودم بگویم برای مریض ما دعا کند. دیدم عده‌ای دارند سؤال‌های علمی می‌پرسند. گفتم: «حالا این وسط من وقتش را بگیرم و بگویم برای فلانی دعا کن؟» خواستم حرفم را قورت بدهم که نگاهم به نگاهش افتاد؛ با مِنّ و مِن گفتم: «آقا! مریض داریم؛ دعایش می‌کنید؟» گفت: «من همۀ مریض‌ها را دعا می‌کنم؛ حتی برای مسلمان‌های چین هم دعا می‌کنم.» 📚 به شیوه باران، ص٢۶ آیت الله بهجت👇👇 ✅✅ @bahjat88 ✅✅
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ازش خواسته بودند که باز هم نصیحت‌شان کند. کاغذ کوچکی فرستاد و گفت: «برای آن‌ها که موعظه خواسته‌اند، این را بخوانید.» نوشته بود: «آقا! حرف‌های قبلی عمل شد، که بقیه‌اش را می‌خواهید...؟!» 📚 به شیوه باران، ص٢٧ آیت الله بهجت👇👇 ✅✅ @bahjat88 ✅✅
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ وسط نماز جماعت هفت‌هشت نفرۀ‌مان، صدای مهیبی بلند شد؛ ▫️ شعله‌های زرد و نارنجی از داخل بخاری نفتی زبانه کشید. ▫️ دست‌پاچه و هراسان نماز را شکستیم و پریدیم بیرون. ▫️ آتش فرونشست. ▫️ آقا آرام نشسته بود آن جلو... ▫️ رسیده بود به سلام آخر نماز... 📚 به شیوه باران، ص٣١ آیت الله بهجت👇👇 ✅✅ @bahjat88 ✅✅
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ وسط نماز جماعت هفت‌هشت نفرۀ‌مان، صدای مهیبی بلند شد؛ ▫️ شعله‌های زرد و نارنجی از داخل بخاری نفتی زبانه کشید. ▫️ دست‌پاچه و هراسان نماز را شکستیم و پریدیم بیرون. ▫️ آتش فرونشست. ▫️ آقا آرام نشسته بود آن جلو... ▫️ رسیده بود به سلام آخر نماز... 📚 به شیوه باران، ص٣١ آیت الله بهجت👇👇 ✅✅ @bahjat88 ✅✅
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ داشت می‌رفت مکه، و می‌خواست آنجا هرطور شده امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را ببیند. ▫️ رفته بود دستورالعمل بگیرد که چه کند برای رسیدن به این آرزو؟ ▫️ منتظر بود بشنود که فلان‌ذکر را این‌قدر تکرار کن؛ یا فلان‌نماز را این تعداد شب بخوان. ▫️ آقا اما فقط گفته بود: «تا ما چقدر به‌وجود و حضور حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف باور داشته باشیم؟!» 📚 به شیوه باران، ص ٣۴ آیت الله بهجت👇👇 ✅✅ @bahjat88 ✅✅
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ بچه‌ها توی خانه بازی‌گوشی و شیطنت می‌کردند. ▫️ گاهی درمانده می‌شدیم. ▫️ از آقای بهجت پرسیدم: «با بچه‌ای که از دیوار راست می‌رود بالا و حرف گوش نمی‌کند، باید چه کار کرد؟» ▫️ گفت: «همان‌طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچه‌ها هم همان‌طور رفتار کنید. این‌طور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچه‌ها یا بداخلاقی با آن‌ها به‌خاطر اشتباه، بی‌معنی می‌شود. بچه هم احساس نمی‌کند که بابایش درکش نمی‌کند.» 📚 به شیوه باران، ص٣٩ آیت الله بهجت👇👇 ✅✅ @bahjat88 ✅✅
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: همیشه اول روضه، از آقا امام زمان علیه‌السلام می‌خواندم. آن روز هم غزلی خواندم در وصف عارض و قامت، از مو و روی یار غایب از نظر... آقا بلافاصله پیغام فرستاد که به فلانی بگویید: «این‌قدر وصف چشم و ابرو و چهره نکند!» مقام امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه را وصف کند؛ عظمتش را... )این بهشت، آن بهشت، ص۴١؛ بر اساس خاطرۀ مداح مسجد معظم‌له( آیت الله بهجت👇👇 ✅✅ @bahjat88 ✅✅