#دعای_ندبه ( ویژه برادران و خواهران)
مناسبت ها :
🇮🇷١٢ بهمن ماه ١۴٠٣ سالروز پیروزی انقلاب اسلامی 🇮🇷
(( توسل به ارباب کائنات حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه، آقا و مولایمان سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام، حضرت باب الحوائج اباالفضل العباس سلام الله علیه و استغاثه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ))
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
دعای #ندبه
#جمعه ١٢ بهمن ماه ١۴٠٣
شروع: ساعت ٧صبح
سخنران:
حجتالاسلام لاری زاده
و با مدیحه سرایی و توسل ذاکرین اهل بیت علیهم السلام
آدرس: قم المقدسه ،میدان توحید ، خیابان جوادالائمه علیه السلام خیابان قدس کوچه یازده پلاک۶۳ حسینیه بیت الرقیه سلام الله علیها
https://eitaa.com/baitalroghayyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر ناشکریم...
حتما این یکدقیقه را ببینیم
آنچه امروز داریم و قدرش را نمی دانیم، گذشتگان ما حسرتش را می خوردند...
با حسرت و غم میگذرد هر روزم
دلتنگم و چشم بر حرم میدوزم
هر هفته #شب_جمعه شبیه آتش
از داغ فراقِ کربلا میسوزم!
✍ #مرضیه_عاطفی
هدایت شده از معمارقلوب (مرحوم کربلایی مهدی ابوالحسنی ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
23.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهشا از در این خانه بلندم نکنید
گرچه سنگ از همه بسیار در آنجا خورده
عاشق از سرزنش مردم این کوچه مرنج
قیمتى تر شده قالیچه اگر پا خورده
خواهشاً از در این خانه بلندم نکنید
مگر این کاسه ما حق کسى را خورده؟
من از اینجا بروم زود زمین مى افتم
این گدا چیزى اگر خورده همینجا خورده
کربلا رفتن ما را که خودت میدانى
اربعین رفتنم از دست تو امضا خورده؟
پسر فاطمه تشنه است ته گودال و
مرکب شمر ولى آب گوارا خورده
💠👈/ #قالیچه_سوخته به قلم استاد سعید احمدی آسترکی...
🔰گوشه قالیچه سوخته بود. صاحبش جوری ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ شده بود که باید همان را هم میفروخت. در هر دکانی كه میرﻓﺖ، به او میگفتند: اگه ﺳﺎﻟم بود پانصد تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ولی حالا خیلی بیرزد صد یا صد و پنجاه تومن!
🔻مرد ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ به ﺍﻣﯿﺪ قیمت بالاتر بازار را میگشت. رسید به ﻣﻐﺎﺯﻩ حاج جواد فرشچی. حاجی گفت: قالی خوبیه! چرا خوب ازش ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾن؟
مرد ﮔﻔﺖ: مجلس ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، یکی از زغالهای ﻣﻨﻘل چایی، افتاد روش و سوخت.
حاج جواد به خودش تکانی داد و با لحنی نرم و آرام گفت: ﺗﻮی ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: بله!
🍃حالا چند میخری؟!
فرشچی چشمش را دوخت به قالیچه. بعداز مکثی کوتاه نگاهی کرد به مرد فروشنده و گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد پونصد تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی نوکری اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ دو برابر قیمت سالمش ﺍﺯﺕ میخرﻡ!
مرد با خوشحالی پول را گرفت و رفت.
🌺قالیچه ماند و حاجی. مثل یک رفیق همیشگی پهن شد روی میز فرشفروش. رفیق بازاری او تا آخر عمرش قسمت سوخته قالیچه را با گل محمدی پر میکرد. دوستان و همکاران او برای تبرّک یک پر از گلها را برمیداشتند و میگذاشتند توی استکان چایی خودشان.
📎قالیچه سوخته روضه ارباب حالا قیمتی داشت باورنکردنی.