eitaa logo
سرداران شهید باکری
478 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
451 ویدیو
12 فایل
کلامی گهربار از آقا مهدی باکری: خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهید_مهدی_باکری: اگر از یک دسته ۲۲‌ نفری، ۱ نفر بماند باید همان ۱ نفر #مقاومت کند و اگر فرمانده شما #شهید شد نگویید #فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما #خدا و #امام_زمان(عج) است. @bakeri_channel
دیدار خانواده‌های شهیدان رضا مرادی و رضا امامی –از شهدای ناجا در اغتشاشات بهمن سال گذشته در تهران- با رهبر انقلاب. @bakeri_channel
🔰دیدار خانواده‌های دو شهید ناجا در اغتشاشات خیابان پاسداران تهران با رهبر انقلاب 🔻خانواده‌های شهیدان رضا مرادی و رضا امامی –از شهدای ناجا در اغتشاشات بهمن سال گذشته در تهران- ظهر امروز (یکشنبه) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیدار کردند. 🔸️در این دیدار که همراه با اقامه‌ی نماز ظهر و عصر برگزار شد، رهبر انقلاب اسلامی ضمن گرامیداشت یاد این دو شهید عزیز، به هر یک از این خانواده‌ها یک جلد کلام‌الله مجید اهدا کردند. 🔸️سرباز وظیفه شهید رضا مرادی عملدار و گروهبان یکم شهید رضا امامی قانلو بلاغ، از مأموران نیروی انتظامی بودند که ۳۰ بهمن‌ماه سال گذشته در شب شهادت حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) به دست اغتشاشگران در خیابان پاسداران تهران به شهادت رسیدند. 🔺️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیش از این در اسفندماه سال گذشته در منازل شهید محمدعلی بایرامی (از مأموران نیروی انتظامی) و بسیجی شهید محمدحسین حدادیان که در اغتشاشات خیابان پاسداران تهران به شهادت رسیدند، حضور یافته بودند. @bakeri_channel
هدایت شده از دلاوران عاشورایی ۳۱
هدایت شده از دلاوران عاشورایی ۳۱
‌ ‌ باز دلم هوای شلمچه کرده است. در شلمچه  تمامی دوران دفاع مقدس را می توان مرور کرد. اینجا بیشترین شباهت را به کربلا دارد و هر کسی به وسع خود دل به زیارت مشهد شهیدان می دهد.  شلمچه من دلم جا می گذارم خودم را بی خودم وا می گذارم میان لاله ها سرگشته ام من دلم را با تو تنها می گذارم ای شهیدان! هنوز هم که هنوز است ، هر آب خنکی که می نوشیم ، به یاد لب های خشکیده تان در شلمچه ، اشک می ریزیم. هنوز هم که هنوز است ، هر وقت غذا می خوریم پیش از آن با خاطره های شیرین شما دعای سفره می خوانیم . هنوز هم که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودیم . خوشحالم که هنوز با کسانی رفت و آمد دارم که چون خودم داغ دیده و تنهایند . خوشحالم که هنوز وقتی غروب می شود ، هر جا که باشم مرغ خیالم پر می گیرد و بر بام احساس می نشیند و به یاد سنگرهای خون آلود برای دلم نغمه سرایی می کند .  ای مردم ! ما همه خواهیم رفت . شما می مانید و راه ... شما را به روح شهدا نگذارید یاد شهدا و جبهه ها از دلها زدوده شود ..
هدایت شده از دلاوران عاشورایی ۳۱
qISwN__00.mp3
2.56M
خاطرات گردان های علی اکبر و امام سجاد (ع)۳۱ بـــ﷽ــــسم ربــ شهـدا چـــہ میجویـــے؟ عشـق همیـن جاست چــہ میجویــــے؟ انــسان اینجاسـت هــــمہ تاریخ اینجا حاضـرند https://eitaa.com/khateratashoraii
ای : امروز فضلیت زنده نگهداشتن یاد و خاطره کمتر از شهادت نیست. قدم بگذار در وادی اینجا یک جایِ دنج برای هوایی شدن دل های خسته از شهر پر از ازدحام است... @bakeri_channel
ناشنیده‌هایی از آخرین ساعات زندگی فرمانده لشکر عاشورا آقامهدی گفت: مگر عقلت را از دست داده‌ای؟
سرداران شهید باکری
ناشنیده‌هایی از آخرین ساعات زندگی فرمانده لشکر عاشورا آقامهدی گفت: مگر عقلت را از دست داده‌ای؟
فرمانده با مشاهده تانکها و نفربرهای دشمن ، پی در پی توصیه های لازم در مورد نحوه آرایش و مقابله با دشمن را به برادران گوشزد می کرد. آنان با جمع آوری باقی مانده موشکهای آر.پی .جی بی باکانه به شکار نفربرهایی پرداختند که به چهل تا پنجاه متری نیروها نزدیک شده بودند. برادر نظمی گفت: «چند موشک آر.پی. جی به نفربرهایی که در چهل پنجاه متری ما بودند شلیک کردیم. با شعله ور شدن آنها، افراد داخلشان بیرون ریختند و پا به فرار گذاشتند که برادران از پشت سر آنها را می زدند. بقیهِ آنها هم با دیدن این صحنه عقب نشینی کردند».(ف.ا.ر.س.ن.ی.س) *پاتک دوم و غروب خورشید عاشورا پس از دفع نخستین پاتک دشمن ، برادر مهدی باکری کوشید که برادران تا شب مقاومت کنند تا با استفاده از تاریکی شب پل را منهدم کنند، آنان نیز حرف او را تأیید و برای ایستادگی آمادگی خود را اعلام کردند. ساعت ۳۰:۱۴، به فرمانده لشکر خبر دادند که دشمن از پل گذشته و وارد حریبه شده و از دشت باز مقابل قسمت کیسه ای دجله (نرسیده به گلوگاه)، دست به پاتک زده است. سماجت دشمن در تداوم پاتک موجب شد که سیل بند مقابل فرماندهی از نیروی خودی خالی شود و به دست دشمن بیفتد. بدین ترتیب، نیروهای خودی در داخل شهرک و پشت سیل بند درحالی که محاصره شده بودند، با دشمن مقابله کردند. به دلیل تنگ تر شدن محاصره، برادر نظمی به برادر باکری گفت: < شما بروید عقب، ما اینجا هستیم> ، اما برادر باکری پاسخ داد: < ما می خواهیم بجنگیم، چگونه برگردیم عقب، مسئله اسلام در میان است . ادامه دارد............
تنها طلوع صبـــح مان شمایید وقتی، به وقت چشـم هایتان بیدار می شویم...