سرداران شهید باکری
ناشنیدههایی از آخرین ساعات زندگی فرمانده لشکر عاشورا آقامهدی گفت: مگر عقلت را از دست دادهای؟
فرمانده با مشاهده تانکها و نفربرهای دشمن ، پی در پی توصیه های لازم در مورد نحوه آرایش و مقابله با دشمن را به برادران گوشزد می کرد. آنان با جمع آوری باقی مانده موشکهای آر.پی .جی بی باکانه به شکار نفربرهایی پرداختند که به چهل تا پنجاه متری نیروها نزدیک شده بودند. برادر نظمی گفت:
«چند موشک آر.پی. جی به نفربرهایی که در چهل پنجاه متری ما بودند شلیک کردیم. با شعله ور شدن آنها، افراد داخلشان بیرون ریختند و پا به فرار گذاشتند که برادران از پشت سر آنها را می زدند. بقیهِ آنها هم با دیدن این صحنه عقب نشینی کردند».(ف.ا.ر.س.ن.ی.س)
*پاتک دوم و غروب خورشید عاشورا
پس از دفع نخستین پاتک دشمن ، برادر مهدی باکری کوشید که برادران تا شب مقاومت کنند تا با استفاده از تاریکی شب پل را منهدم کنند، آنان نیز حرف او را تأیید و برای ایستادگی آمادگی خود را اعلام کردند. ساعت ۳۰:۱۴، به فرمانده لشکر خبر دادند که دشمن از پل گذشته و وارد حریبه شده و از دشت باز مقابل قسمت کیسه ای دجله (نرسیده به گلوگاه)، دست به پاتک زده است.
سماجت دشمن در تداوم پاتک موجب شد که سیل بند مقابل فرماندهی از نیروی خودی خالی شود و به دست دشمن بیفتد. بدین ترتیب، نیروهای خودی در داخل شهرک و پشت سیل بند درحالی که محاصره شده بودند، با دشمن مقابله کردند. به دلیل تنگ تر شدن محاصره، برادر نظمی به برادر باکری گفت: < شما بروید عقب، ما اینجا هستیم> ، اما برادر باکری پاسخ داد: < ما می خواهیم بجنگیم، چگونه برگردیم عقب، مسئله اسلام در میان است .
ادامه دارد............
تنها طلوع صبـــح مان
شمایید
وقتی، به وقت چشـم هایتان
بیدار می شویم...
#سلام_صبـحتون_شهــدایـی
محسن ارتباطی مستحکم و قوی با شهید کاظمی داشت و تمام فعالیت ها و کارهایی که انجام میداد ناشی از ارتباط معنوی با شهید کاظمی بود . محسن بر سر سفره شهید کاظمی نشست و شهید کاظمی او را راهبری کرده و به این مقام و این مقطع رساند. محسن خیلی مقید بود و هر هفته دو سه شب یکبار سر مزار حاج احمد میرفت و در هر مسئله ای با او مشورت میکند. محسن با عمق وجودش #شهید را درک کرده بود و شهید کاظمی باعث شد که محسن به آرزویش برسد.
@bakeri_channel
☘ آیت الله بهجت (ره) :
🍁به خدا پناه می بریم از راهی برویم كه شرطش پا گذاشتن بر روی حق باشد ! به خدا پناه می بریم كه از راهی برویم كه نتوانیم برگردیم ! خدا كند اگر دانستیم كه نمی توانیم برویم و باید برگردیم ، برگردیم . وگرنه خدا می داند كه چقدر باید دروغ بگوییم و خطاهای خود را توجیه كنیم !
#در_محضر_بهجت جلد ٢ ص ٣١٣
مجذوب خنده های این و آن گشتیم
آن خنده های بی ریا را یادمان رفت.. #سلام
#صبحتون_زیبا_بہ زیبایی_لبخند_شهدا
https://eitaa.com/bakeri_channel
#شهیدی که از شدت بی خوابی مویرگ های چشمش پاره شده بود و خون میآمد ...
#شهیدجاویدالاثرسردارآقاحمیدباکری🌹
#سمتراست: شهید شاپور برزگر گلمغانی هستند
#شادیروحشونصلوات
@bakeri_channel