بسم رب الشهداء والصدیقین
شهدا در قهقهه مستانه شان عند ربهم یورقونند
روایتی از زندگینامه و رشادتهای شهید ی بزرگوار از خطه قهرمانپرو ر خوی شهید سعید قره باغی زاده
نام:سعيد
نام خانوادگي:قره باغي زاده
متولد:1342-شهر خوي
تاريخ شهادت:1365/10/20
محل شهادت:كربلاي5 –غرب شلمچه
شغل:دانشجو
در عصري كه سكون را در دل سياه سكوت به گور سپرده بودند و زندگي بوي مرگ مي داد و خانه ها شكل گور يافته بودند.
در اوج اين سكوت فراموش شده و در ميان روز مرگي مداوم به سال 42 كودكي ديده به جهان مي گشايد كه سعيد نام مي گيرد...
او چون ني در نيستان مي رويد.سبز مي شود و در آستان شكفتن بر حلقوم هاي خاموش خلق فرياد مي شود.در خيابانها و كوچه ها و مدارس و در جاي جاي شهرش چون اخگري سوزان بر تار و پود ستم حاكم،فرو مي افتد و خود در انبوه شعله هاي سوزناك عشق و رفتن مي پزد و آبديده مي شود تا بتواند در فرياد پيروزي و در كنار ديگري نيها همچنان فرياد باقي بماند هرچند دشمن را خوش نيايد.
هنوز يك بهار از عمر اين انقلاب نو پانگذشته بود كه عراق تجاوزكار به ميهن اسلامي تجاوز كرد.
اونيز همزمان با اين تهاجم همراه با خيل راهيان،عازم جبهه هاي جنگ شد.
شگفتي هاي اخلاقي وجوديش را با اعمالش آشكار ساخت و مورد توجه فرماندهان و مسئولان قرار گرفت.او در جبهه هاي مختلف و در مسئوليت هاي مختلف و زمانهاي مختلف به ياري دين خداوند شتافت
((كلاشين-لولا-سنندج-سومار-جزاير مجنون و جفير-خرمشهرو كلا سرتاسر طول مرز ايران و عراق در قسمتهاي فرماندهي نيرو-مهندس رزمي-معاونت جهاد در منطقه كلاشين-قسمت توزيع تيپ بيت المقدس مسئوليت بنه تداركاتي در جبهه سومار و كلا در قسمتهاي مختلف و مهمي به اسلام خدمت كرد.))
او درانواع مسابقات و فعاليت هاي فرهنگي و اسلامي شركت مي كرد به عنوان مثال در رشته تيراندازي در منطقه 5مقام دوم را كسب نموده بود و در مسابقه كوهنوردي كه در جبهه تشكيل شده بود از دامنه تا قله به حالت دويدن رفته بو در حالي كه رقبا در همان اوائل مانده بودند و در حالت كلي در فعاليت هاي خود جوايز زيادي را دريافت كرده بود.
شب عمليات فرا ميرسد.ياران اباعبدالله به سوي ميدان رزم روانه مي شوند.ملائك مي گريند.همه جانبركفان و در ميان ايشان شهيد سعيد قره باغي زاده درهاي آسمان را گشوده ميابند و در عزم خود راسختر مي شوند و به قلب دشمن بي امان حجوم مي برند و در دل شب مواضع بي اساس دشمن زبون را تارمار ميكنند و جنايتكاران بعثي از ديدن اينهمه شهامت پابه فرار ميگذارد و آن محل بدست رزمندگان اسلام ميفتد.
در همان زمان بود كه وي بر اثر اصابت تركش و گلوله زخمي میشود و هنگام زخمي شدن آهي نيز به زبان نمياورد تا دوستان و نزديكان نداند تير خورده كه موجب ضعف روحيه همرزمان شود.
چنانكه با ايثار حسين وارش به برادران امدادگر نگفته و امدادگران را به پانسمان ساير مجروحان راهنمايي مي كند و در همان حال در گوشه اي به زمين ميفتد و همان جا باقي ميماند
و ايشان را به پيشروي فرا مي خواند و زخمهاي گرانش را ناديده مي انگارد.پس از پايان درگيري در اول صبح او خود را در صحرايي با ز تنها ميابد و همه جا را مسكوت شده مي بيند با بيسيم خود با همسنگرانش تماس حاصل مي نمايد.
او چنان از پشت بيسيم استوار با يارانش صحبت مي كند كه انگار هيچ مجروحیتی ندارد و كلامش را چنان شيفته ميكند كه همه متعجب از آن همه هيبت و شجاعت مي شو ند.
وي از پشت بيسيم به همه درس ايثار و مقاومت و از خودگذشتي ميدهد.
بعد از چندي نيروهاي خودي تا نزديكي وي پيشروي ميكنند و با صحبت كردن از طريق بيسيم مي خواهند تا ميتواند حركت كند ولي وي مي گويد بعلت خونريزي هاي زياد و جراحت از نواحي دست و پاها نمي تواند حركتي كند.
و در ضمن عراقي ها به او تير خلاص زده اند و به چشم وي اصابت كرده است و بدين طريق تلاش براي آوردن وي به عقب بي نتيجه مي ماند.
یا حسین کجایند مردان بی اعا
بدين ترتيب انساني بزرگ از جمع ما به جمع شهدا وصالحين مي رود و متنعم مي شود.