💠خواهر بزرگوار شهید محمودرضا بیضائی:
🌷محمودرضا همزمان که وارد دبیرستان شد عضو پایگاه بسیج مسجد محله شد و «مسجد چهارده معصوم شهرک پرواز».
حضور مستمر و دائمی در فعالیت های #بسیج داشت.
این حضور مستمر سبب ایجاد جرقه هایی شد در وجود محمودرضا و علاقه مندی او موضوعاتی
در باب فرهنگ #شهادت و ایثار و مقاومت شد.
معامله ی پرسودی است
شهادت رامیگویم
فانی میدهی وباقی میگیری
جسم میدهی وجان میگیری
جان میدهی وجانان میگیری
چه لذتی دارد...
🔹@bakeri_channel ایتا👈
🔹@bakeri31 سروش 👈
°•|🌿🌹
#سلام_بر_شهدا
صبــح امیـــــد و
پرتو دیدار و
بزم مهر ...
ای دل بیا
که این همه
اجرِ وفای تــوست ...
#ســــــلامــ
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
🔹@bakeri_channel ایتا👈
🔹@bakeri31 سروش 👈
سلام بر تو ای شهید راه حق ...
سلام به لبخند های زیبای شهادتت...
صبحتون زیبا
به زیبایی لبخند شهدا😊
صحبتون منور به نور شهدا😊
فرمانده جاویدالاثر شهیدآقامهدی باکری 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
﷽
🔹@bakeri_channel ایتا👈
🔹@bakeri31 سروش 👈
هدایت شده از سرداران شهید باکری
🌸کلام #شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده:
✍می خواهم لباس سبز سپاه، کفنی باشد
برای قیامت من...
این لباس حرمت دارد.
بعد از #شهادت، این لباس را بر من بپوشانید..(ارادت زیادی به حضرت #زهرا س داشتند)
@bakeri_channel
سرداران شهید باکری
«قربان گرد و خاک سر و صورتت بروم؛ آقا مهدی! دلمان خیلی برای تو تنگ شده؛ قربان چشمان خستهات بروم؛ پلکهایت از خستگی افتاده؛ آقا مهدی بلند شو و سر از دجله یا اقیانوسها در بیاور؛ نمیدانم کجایی؛ ولی خیلی نبودنت را حس میکنیم. تو روح مایی؛ سردار مایی و نمادی از غیرت مردم آذربایجانی.»
🌹___🌹___🌹___🌹___🌹___🌹
چه ساده وبی ریا بود چادر فرماندهی.
امکاناتش خیلی کمتر از امکانات یک دسته بود.
چه کم غذایی بر سر سفره میامد ،در حد رفع گرسنگی،اگر به غیر از غذایی که به همه دادند بود ،فرمانده بر می اشفت .کسی جرات نداشت زیاد غذا بگیرد.
لباس فرمانده شاید یک دست لباس خاکی بود که انهم شلوارش همیشه وصله داشت.
چه زیبا می شست ان لبا سها را .
روزی بعد از خیبر خودم دیدم در مقر لشکر که به توز اباد معروف بود لباسش را می شوید .کنار تانکر اب بدون اسراف اب چه زیبا می شست.
چه ساده وبی ریا کام بر می داشت بدون اینکه از بسیجیان شناخته شود.بسیجی بود مثل همه که خود را خادم همه می دانست.
خود را مسئول همه عملکرد لشکرش میدانست .وپاسخگوی ان بود .
به فکر نیرو هایش بود واگر چیزی که به نیروها نرسیده به فرمانده میدادند ناراحت می شد وحتی در صورتی که یقین داشت به همه رسیده باز از ان استفاده نمی کرد .
همه کارها یش برا خدا بود قربه الی الله نه برای خشنودی سایرین .
نماز شبش را ،عبادت شبانه اش را همیشه داشت.
در نبرد انقدر بیدار بود که شاید دو یا سه روز نمی خوابید کاها می دیدی که نشسته پشت بی سیم لحظه ایی چشمانش بسته شد.
فرمانده غرق در خدا بود ولحظه شهادت سلول هایش هم الحمدولله وسبحان الله می گفت.
ایا چند نفر از فرماندهان امروزی مثل مهدی باکری زندگی می کنند.
ایا کدام مسئول مثل ایشان عمل می کند.
ایا دفتر های فرماندهی مان مثل چادر اقا مهدی هست.
ایا غذای مسئولین وفرماندهان مثل اقا مهدی هست.
ایا مثل مهدی زندگی کردن ومثل او بودن سخته
قافیه را زمانی باختیم که از مثل باکری ها بودن فاصله گرفتیم.
اگر می خواهیم عزت داشته باشیم باید مثل اقا مهدی بود.