eitaa logo
سرداران شهید باکری
478 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
445 ویدیو
12 فایل
کلامی گهربار از آقا مهدی باکری: خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مشاهده در ایتا
دانلود
سرداران شهید باکری
@bakeri_channel
‍ زخمي شده بود. پايش را گچ گرفته بودند و توي بيمارستان مريوان بستري بود. بچه ها لباس‌هايش را شسته بودند. خبردار که شد ، بلند شد برود لباس هاي آن ها را بشويد. گفتم : « برادر احمد ، پاتون رو تازه گچ گرفته‌ن . اگه گچ خيس بشه ، پاتون عفونت مي‌کنه ... » گفت : « هيچي نمي‌شه .! » رفت توي حمام و لباس همه بچه ها را شست. نصف روز طول کشيد. گفتيم الآن تمام گچ نم برداشته و بايد عوضش کرد ، اما يک قطره آب هم روي گچ نريخته بود. مي‌گفت : « مال بيت المال بود ، مواظب بودم خيس نشه ... » سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان - دانشجوي مهندسي برق دانشگاه علم و صنعت و فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) همراه ما باشید👇👇👇 @bakeri_channel
سردار شهید بایرامعلی ورمزیاری همراه ما باشید👇👇👇 @bakeri_channel
سرداران شهید باکری
سردار شهید بایرامعلی ورمزیاری همراه ما باشید👇👇👇 @bakeri_channel
‍ 🌹🌷🌺 خاطرات خودنوشت سردار عاشورایی خیبر شهید بایرامعلی ورمزیاری فرمانده گردان حضرت علی اکبر لشگر 31 عاشورا 🌹🌷🌺 ( 16 ) (پنج شنبه25/6/61) ساعت 5/5 صبح در پل دختر نماز خواندیم و ساعت 9 صبح 25/6/61 به اسلام آباد غرب رسیدیم. آنجا به پادگان الله اکبر مراجعه کردیم و با هماهنگی یکی از مسئولان تیپ محمدرسول الله ، به مقر تیپ عاشورا رسیده و در آنجا مستقر شدیم. نماز ظهر و عصر را به امامت حجت‌الاسلام حبیب قراجه ای مسئول بنیاد شهید خوی اقامه کردیم و بعد از ظهر در محلی که به ما تحویل دادند مستقر شدیم. از تدارکات وسایلی تحویل گرفته و به پرسنل دادیم. نماز مغرب و عشاء را هم به امامت  حجت ‌الاسلام والمسلمین قراجه ای اقامه کردیم. بعد از صرف شام راهی دعای کمیل شدیم. چرا که امشب شب جمعه و شب دعای کمیل است. دعای کمیل با شرکت برادران رزمنده برگزار شد. در پادگان الله اکبر که مال ارتش است به جز ارتش تیپ‌های عاشورا ، محمد رسول الله ، کربلا و امام حسین هم مستقر هستند. همراه ما باشید👇👇👇 @bakeri_channel
همراه ما باشید👇👇👇 @bakeri_channel
می‌گفت: ڪسے ڪہ را قبول ندارد، مدیون است ڪہ نان من را بخورد! برسردرخانہ نوشتہ بود: هرڪہ دارد بر بدگمان،حق ندارد پا نہد در این مڪان...
در چه با آرامش پناه گرفته اید کمی به نیاز دارم ؛ برای زندگی در این دنیاے پر ... روزتون شهدایی 🍃
4_6003609061348606762.mp3
7.17M
دل تنگم ... دل تنگِ مشتی خاک که به آسمان ببرد دلِ در به درِ بی مقصد را! ... . همراه ما باشید👇👇👇 @bakeri_channel
سرداران شهید باکری
شهادت ۱۱ بسیجی و زخمی شدن ۸تن دیگر در درگیری با گروهک تروریستی پژاک 🔹این درگیری در پایگاه بسیج روست
🔴دستگیری عاملان شهادت ۲ بسیجی اهل سنت در منطقه کورین زاهدان 📣مسؤول روابط عمومی قرارگاه قدس جنوب شرق: 🔹با تلاش شبانه‌روزی رزمندگان این قرارگاه در منطقه عمومی کورین، در عملیاتی غافلگیرانه دونفر از عوامل شهادت شهیدان پرویز و علیرضا شه بخش که از بسیجییان طرح امنیت بودند، دستگیر شدند. 🔹بر اساس این اطلاعیه از محل اختفای این افراد مقادیری سلاح و مهمات کشف شد. @bakeri_channel
🔻سکوت سلبریتی ها در شهادت ۱۱ مرزبان وطن 🔹اظهار ارادت به لیاقت می خواهد نه شهرت @bakeri_channel
🍃💕🍃💕🍃💕 شرط شهادت نیست اما شهادت اینگونه زیبایت می‌ڪند تو از همه ما 💕 🌷 🌷 همراه ما باشید.⏬⏬⏬ http://eitaa.com/joinchat/2508062722C6120c4e54a
صبح آمده برخیز ڪہ خورشید تویے در عـالم نا امیـدی، امیـد تویے درجشن طلوع صبح در باغ وجود آن گل ڪہ بہ روۍ صبح خندید،تویے 🍃🌹 💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
بسیجی عادت دارد کار کند ، بی مزد جهاد کند ، بدون منت دفاع کند ، برای عزت فحش بخورد ، از هموطن و در آخر آرام و گمنام شهید شود... آری بسیجی عادت دارد 💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
هدایت شده از Fa
1_17278287.mp3
1.13M
دلم گرفته رفقا😔 دوباره هوای صحبت با شمادارم هوای گریه کنار مرقد پاک و غریب شهدادارم 💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
📝سالروز شهادت داشمند هسته ای رضایی نژادگرامی باد🌸 🔹 #۱مرداد ۹۰ @bakeri_channel
برجسته داریوش رضایی نژاد از زبان : تسلط بر بود؛ ﻫﻤﺴﺮم در ﻋﯿﻦ ﺣﺎل ﻛﻪ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﭘﺬﯾﺮ و ﻣﺘﻌﻬﺪ ﺑﻮد، ﺑﺮ ﻧﻔﺲ ﺧﻮد ﺗﺴﻠﻂ داﺷﺖ؛ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻ وﯾﮋﮔﻲ او ﺑﻪ اﻧﺪازﻩ ﺗﺴﻠﻄﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻧﻔﺴﺶ داﺷﺖ، ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﻧﺒﻮد : داﺷﺘﻪﻫﺎي دارﯾﻮش ﻓﺮاوان ﺑﻮد، اﻣﺎ ﺑﺎ اﯾﻦ وﺟﻮد ﺑﺮ ﻧﻔﺲ ﺧﻮد ﺗﺴﻠﻂ داﺷﺖ و ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮ ﺧﻮدش ﻏﺮﻩ ﻧﻤﻲﺷﺪ. @bakeri_channel
گمشده هور 👇
سرداران شهید باکری
گمشده هور 👇
🍂🍂 🔻 گمشده هور 1⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی ✍ طرح عملیات جدیدی آماده و شناسایی ها انجام شده بود. همه فرماندهان و مسئولان رده بالا را در نزدیکی روستای ساچت بیرون از سنگر و در سایه خاکریزی جمع کردم تا جلسه ای برای چگونگی انجام عملیات داشته باشیم. موقعیت برای حمله آماده بود، اما در دلم کمی تردید داشتم و احساس میکردم اگر چند روز عملیات به تأخیر بیفتد، بهتر خواهد بود. اما نمی توانستم دلیل قانع کننده ای برای این احساس پیدا کنم، تصمیم گرفتم اگر مخالفتی شد سکوت کنم. روی زمین نشستم، تسبیحم را در دست می چرخاندم و به صحبت های فرماندهان که در مورد نحوه اجرای عملیات سخن می گفتند، گوش میدادم. صحبت ها که تمام شد، گفتم: «بچه ها پیشنهاد میکنم عملیات چند روزی عقب بیفتد حاضران تعجب کردند. همیشه طرفدار حمله و یورش بردن به دشمن بودم. یکی از فرماندهان واکنش نشان داد و مخالفت کرد. گفتم: «عقب افتادن عملیات دلیل تاکتیکی ندارد، الحمدلله هم نیروهای ما و هم ارتش آماده اند اما فکر میکنم اگر عملیات چند روزی عقب بیفتد، نتایج بهتری خواهد داشت » دیگر مخالفتی نبود و قرار شد عملیات چند روز به تأخیر بیفتد. دو سه روزی نگذشته بود که حادثه انفجار بمب در دفتر نخست وزیری به دست منافقان پیش آمد. وقتی این خبر در منطقه پیچید، غم و ماتم فضای جبهه را پر کرد. بچه ها مانند کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند، در سوگ نشستند. عراقی ها هم کم نیاوردند و به خاطر اینکه روحیه ی ما را بیش از پیش خراب کنند و برایمان فشار روانی ایجاد کنند، تير رسام شلیک میکردند. صدای کل زدن و هلهله و شادی شان منطقه را پر کرده بود و دل ما را خون می کرد، باید کاری می کردیم، دستور اجرای عملیات به تأخير افتاده را صادر کردم و نام عملیات را به یاد شهدا، "رجایی و باهنر" گذاشتیم. نیروها جان تازه ای گرفتند، می خواستند انتقام خون شهدا را بگیرند و این فرصت مناسبی بود. نوشته مرضیه نظرمو
گمشده هور 👇
سرداران شهید باکری
گمشده هور 👇
🍂🍂 🔻 گمشده هور 2⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی ✍ تاریخ 10/ 6 / 60 برای شروع عملیات تعيين شد. شب عملیات یکی از نیروها را دیدم که حالش خوب نیست و دل و دماغ ندارد. از قبل میدانستم که مشکل ازدواج دارد. صدایش کردم تا داخل سنگر بیاید و حرف بزنیم. وقتی آمد، گفتم: «چرا زن نمیگیری، مشکلت چیست؟» و از این حرفها. با اینکه سن و سالم كمتر از او بود ولی از من حرف شنوی داشت. کمی درد و دل کرد. آرام که شد، بلند شد و رفت. در چند ساعت قبل از اینکه عملیات شروع شود، نیروها را جمع کردم و گفتم: «شما باید امشب دل امام را شاد کنید. امروز امام محزون است. امام و ملت عزادارند. منافقان و عراقی ها خوشحالند. امشب ماشه های تفنگتان را با خشم بفشارید و به دشمن امان ندهید». صدای تكبير مثل همیشه محکم و استوار بلند شد. بعد از آن هر کدام از بچه ها به سمتی رفتند تا خود را آماده کنند، بعضی ها نماز می خواندند و بعضی دعا می کردند. فضای معنوی خاصی حاکم بود. سيد طاهر و چند نفر دیگر بیرون سنگرها ایستاده بودند، میگفتند و می خندیدند. طاهر همیشه اهل شوخی بود و لبخند قشنگی روی چهره اش داشت، وقتی کنارش بودم غمی نداشتم. آن لحظات هم دست بردار نبود و سفره شوخی و خنده اش پهن بود. عملیات خیلی خوب شروع شد. با اعتقادی که در نیروها بود و جریان بمب گذاری، بچه ها خوش درخشیدند و موفق عمل کردند. با اینکه عراق غافل گیر شده بود، اما شدت آتش هم بالا بود و بهترین دوستان و همرزمانم در این عملیات شهید شدند. در یک محور عراق سرسختی زیادی از خود نشان داد. یک تیربار عراقی به بچه ها تیرتراش می زد و خیلی ها را زمین گیر کرده بود. سيدطاهر که متوجه اوضاع شد، خود را از طریق کانال به محل تیربار نزدیک کرد و با آ پی جی، تیربارچی و قبضه او را هدف قرار داد. داشت از کانال بالا می آمد که او را به رگبار بستند. امیدوار بودم که شهید نشده باشد، با مجید سیلاوی و "حاج علی شریف زاده" از داخل کانال به جلو رفتیم. یکی از بچه ها جلویم دوید و گفت: «علی هاشمی، سیدطاهر شهيد شد». جا خوردم، ایستادم. سيدطاهر رفیق گرمابه و گلستانم بود، با صورت گرد و غبار گرفته و غرق خون داخل کانال افتاده بود و پیراهن چینی دو جیب سربی رنگ تنش بود. توان راه رفتن نداشتم. تمام خاطرات با هم بودنمان در لحظه ای مقابل چشمانم مجسم شد، چه میشد کرد؟ غرق شده بودم در فکرهای خودم صدای حاج علی که خودش هم خیلی زود پر کشید، مرا به خود آورد. - برویم، برویم جلو، خدا رحمتش کند، برویم. راه افتادم، باید به عملیاتی که سیدطاهر به خاطر آن شهید شده بود می رسیدم. اما بغضی فروخورده در دلم لانه کرد. نوشته مرضیه نظرمو
عارف گمنام جبهه ها 🌴🌴 فرمانده ی شجاع و فداکار طرح و عملیات لشکر امیرالمومنین(ع). قربانی عید قربان در قربانگاه میمک... 🌴 سردار رشید سپاه اسلام شهید مظلوم غلام ملاحی #شهادت: 1 #مردادماه 1367 @bakeri_channel
به مسئولین #توصیه میشودیک نسخه از این عکس را #قاب بگیرند ودر دفتر کارشان نصب کنندتایادشان نرود چه #بدهی_کمرشکنی به این ملت دارندوچه مسئولیت سنگینی بر #دوش #همه_مدیون_شهداییم @bakeri_channel
#تو را باید بلند دوست داشت مثل کوه؛ کوه هایی که برف نوک قله شان را هیچ آفتابی آب نمی کند #شهید_حاج‌_احمد_کاظمی❤️ #سالروز‌زمینی‌شدنت‌مبارک‌حاجی‌جان❤️ 🌹 2 #مرداد 1337 @bakeri_channel
ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ . ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺩﻟﯿﺮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺷﯿﺮﺍﻥ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺯﺍﻫﺪﺍﻥ ﺷﺐ . ﺳﻼﻡ ﺑﺮ #ﺷﻬﺪﺍﯼ ﺧﻄﻪ ﺷﺠﺎﻋﺎﻥ، ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﺜﺎﺭ، ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺍن #ﺩﻓﺎﻉ_ﻣﻘﺪﺱ ﺳﻼﻡﺑﺮﻫﻤﺮﺯﻣﺎﻥ ﯾﺎﻭﺭﺍﻥﺍﻣﺎﻡ ( ﺭﻩ) 🌸آقامهدی باکری و حاج احمد کاظمی🌸 @bakeri_channel
#تولدت_مبارک_حاج_احمد... به نیابت از آقامهدی باکری❤️ 🌸گرچه تولد اصلی تو #شهادت است که مردان خدا با #شهادت زنده می شوند.. #سردار_عاشق_جبهه_ها #مرد_همه_جبهه_ها #دوسردارمخلص‌دفاع‌مقدس @bakeri_channel
سرداران شهید باکری
#تولدت_مبارک_حاج_احمد... به نیابت از آقامهدی باکری❤️ 🌸گرچه تولد اصلی تو #شهادت است که مردان خدا
و ✍رابطه ی آقا مهدی با حاج احمد کاظمی رابطه ی فرمانده و دو دوست و دو برادر و این قبیل رابطه ها نبود، خیلی فراتر از این حرف ها بود. اگر پیش می آمد که مثلا دو سه روز یکدیگر را نبینند، وقتی به هم رسیدند، انگار چند سال است که همدیگر را ندیده اند. همدیگر را بغل و روبوسی می کردند. می گفت: آقا مهدی! من اگه ی روز شمارو نبینم . به 99 درصد از عملیات هایی که نجف و در آن شرکت داشتند، مقرشان کنار هم بود.احترام خاصی برای هم دیگر قائل بودند و روی حرف همدیگر حرفی نمی زدند... یک بار از آقا مهدی پرسیدم: شما از کی با حاج احمد آشنا شدین که این قدر باهم صمیمی هستین؟ گفت: " ما همینجا باهم آشنا شدیم. " می گفت: حاج احمد خیلی آدم شجاع و با تقواییه، اون فرمانده منه. جالب اینکه حاج احمد هم می گفت مهدی فرمانده ی منه. .. حاج احمد فرمانده ی نیروی زمینی سپاه شده بود، یکی، دوبار فرصت دست داد که به دیدار او برویم. می گفت: غلام حسین! فرمانده من بود. این قدر دلم براش تنگ شده😔این قدر دلم می خواد برم پیش مهدی.... چرا خدا مارو نمیبره پیش آقا مهدی؟ هرشب دعا میکنم که برم. و آخر هم رفت...😔 @bakeri_channel