این داستان انتها ندارد....اگه جلوی آن گرفته نشود، به قیمت نابودی خانواده تمام خواهد شد
آقای قوه قضاییه خوابید یا بیدار؟
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
11.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍 معارض سوری:
ما میخواستیم پرچم ایران را پایین بیاوریم تا پرچم اسرائیل به جای آن در سوریه برافراشته شود اما وقتی میبینم اسرائیل تمام توان دفاعی کشورم را هدف قرار داده، به عنوان کسی که سالها برای صلح بین سوریه و اسرائیل تلاش کرده احساس میکنم از پشت خنجر خوردهام...
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
May 11
InShot_۲۰۲۴۱۲۰۶_۰۱۴۷۵۴۸۷۱.mp3
4.12M
𝄞◉----⫷ موسیقے سنتی ⫸----◉𝄞
#محمد_علیزاده
#جزتو
جز تو؛ کی می تونه..!!
عزیزِ من باشه...!!!
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چاقو کشی و خودنمایی با سلاح سرد توسط یکی از هواداران خانم پرسپولیس برای هواداران سپاهان
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
شعری بسیار زیبا....
یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم
قُل قُل قوری و قلیان و بساطی داشتیم
عطر آویشن، ردیف استکان های بلور
زندگی شیرین تر از چای نباتی داشتیم
مادری فیروزه تر از آسمان مخملی
سایه ی مهر پدر، ظهر صلاتی داشتیم
خانه ای گرچه کلنگی خالی از اندوه و غم
باخبر از حال هم شور و نشاطی داشتیم
نم نم چنگ و رباب و گلنراقی و قمر
هر شب جمعه که میشد سور و ساتی داشتیم
نرده های غرق پیچک، پله پله اطلسی
گام پاورچین و غرق احتیاطی داشتیم
شرشر فواره روی رقص ماهی های حوض
شور و شوق و خاطر پُر انبساطی داشتیم
ساده مثل آفتاب آمده از پشت کوه
بی خجالت لهجه ی اهل دهاتی داشتیم
حافظ از شاخه نباتش، سعدی از سیمین تنش..
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتی داشتیم
کارگردان! آنهمه عشق و صفا یادش بخیر
آخر ِ آن روزها ای کاش کاتی داشتیم
عکس ما را قاب کن هرچند با گرد و غبار
تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
✓دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه دو نفر در مدرسه
مرد اول میگفت:«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بیمسئولیت و بیحواس هستم.
آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم.
روز بعد نقشهام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش میرفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مدادبرداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام میدادم ولی کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههای زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم میدزدیدم و به خودشان میفروختم.
بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفهای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفهای شدم!
مرد دوم میگفت:«دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت خوب بدون مداد چکار کردی؟ گفتم از دوستم مداد گرفتم. مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟
خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟ گفتم چگونه نیکی کنم؟ مادرم گفت دو مداد میخریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود.
آن مداد را به کسی که مدادش گم ميشود میدهی و بعد از پایان درس پس میگیری. خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن قدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری میگذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم.با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقهام به مدرسه چند برابر شده بود.
ستاره کلاس شده بودم به گونهای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره میشناختند و همیشه از من کمک میگرفتند.
حالا که بزرگ شدهام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفتهام و تشکیل خانواده دادهام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم.»
نـتـیـجـه:
به نظر شما، چقدر تربیت کودکی در آینده انسان نقش دارد؟
پس بیاییم اشتباهات فرزندان را از راه صحیح بررسی کنیم
چون یک حرف ویک رفتار چقدر میتواند در رفتار دیگران تاثیر گذار باشد
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
#دختر چادری
قسمت ٧۶
به اندازه کافی بی ادبی کـ..رده بود ...
_ تو خودت اضافی اینجا ما_ل شوهر منه نگاه کن من ز...نشم اما تو اینجا جایی نداری...
توقع اون حرف هارو نداشت و با صدای لر..._زون گفت : با منی؟
_بله با توام...
وسط مجلس پیش اون همه ادم سرپا ایستاد فکر کردم میخواد بره اما موهامو تو چـ...نگ گرفت و میکشید ...
من روی زمین افتادم و سپیده موهامو تو دست گرفته بود ...
صدای همهمه و فـ....ریاد میومد و من از ز._ور د_رد خودمو جمع کـ...رده بودم ...
محمد دستهاشو گرفت و به عقب پر...تابش کرد ...
_ چت شده سپیده؟؟؟؟
سپیده با گریه گفت : به من میگه با_ید بری اینجا خونه منه...
من کجا برم؟...شماها بگید من شوهر ندارم ...
سپیده خوب بلد بود اتیـ...ـش به پا کنه ...
محمد عصبی نگاهم کرد ...
پچ پچ ها به اون اتیـ...ـش دا_من میز....دن ...
سرم د_رد میکرد بین دست گرفتمش ...
سپیده با نا_له گفت: فرح عمه چرا رفتی منو بعد میلاد بی پشت و پناه گذاشتی ...
بجه هام رو کجا اوا_ره کـ..ـنم؟...
اشک میریخت و میگفت ...همه دلشون برای اون میسو._خت اما کسی حقیقت رو نمیدونست ...
تا خواستم از خودم دفاع کنم و حرفی بز._نم ...
محمد با خـ.ـ...شم گفت: تمومش کـ..ـن ...انقدر محـ.ـ..ـکم و بلند گفت که همه سکوت کردن ...
لـ...ـبهام میلر.._زید ...
به سمت بالا رفتم ...خجالت کشیدم جلو همه سرم دا_د کشیده بود ...حتی نخواست به حرفهای من گوش بده ....پشت درهای اتاق به بی کسی خودم گریه میکردم ...
با لگـ...ـد به درب زد تا باز بشه ...
خودمو از پشتش کنار کشیدم ...
محمد رو اونطور عـ...ـصبی ندیده بودم ...
بهم خیره شد ...
_ تو چه حقی داری میدونی سپیده کیه؟ اون بجه ها کی هستن؟...
اونا یادگار برادر منن اون ز...ن برادر منه ...
تر..._سیده بودم ولی سرپا ایستادم ...
_ تو به حرفهای من گوش کردی تو گذاشتی من توضیح بدم؟...
_ توضیح نداره این حماقت تو اونم وقتی مادرم مر._ده ...
_ محمد ...
دستشو بلند کرد ...
حـ....یییع کوتاهی کشیدم و چشم هامو بستم ...
میخواست بز..نه تو صورتم ....اما مـ...ـشتشو تو هوا جمع کرد و گفت : با_ید ازش معذرت خواهی کنی ...
با حر._ص گفتم : نمیکنم ...
_ تا وقتی ازش معذرت نخواستی به صورتتم نگاه نمیکنم ...اون جز من الان کسی رو نداره اون بجه ها همینجا تو همین خونه بزرگ میشن ...
بیرون رفت و درب رو بهم کو_بید ...
یکباره چی شده بود ...
اشکهامو پاک کردم...
حتی برای ناهار بیرون نرفتم...
بعد از ناهار بود و انگاری خلوت شده بود ...
سمیرا با یه بشقاب غذا سرشو داخل اورد و گفت : بیداری ؟
به روش لبخند ز..دم...
جلوتر اومد و گفت: چرا ناهار نخوردی ؟
_ بخدا من مقصر نبودم ...سمیرا تو باور میکنی ...سپیده اول شروع کرد بازم ...
🖤🖤❤️🖤🖤
ادامه... دارد...
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
12.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️چک صیادی ثبت شده حتی در تاریخ سررسید هم میتواند برگشت نخورد.
🔹این ویدیو حتما ببینید تا سرتون کلاه نره
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفتار عجیب و توهینآمیز پزشکیان پس از دریافت پک هدیه اجلاسیه خانواده!
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
بختیاری آنلاین
رفتار عجیب و توهینآمیز پزشکیان پس از دریافت پک هدیه اجلاسیه خانواده! https://eitaa.com/bakhtiyari
خدایا ما را نجات بده
اگر ما را نجات نمیدی
ایشون را نجات بده
والا
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯