eitaa logo
بلاغ مبین l غلامرضا پیوندی
651 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
58 فایل
🌹بیان و تبادل نظر در معارف و آموزه‌های دینی🌹 🌼آمادگی برای عصر ظهور🌼 ☑ مدیر کانال: حجت الاسلام دکتر غلامرضا پیوندی @ghpeyvandi
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 برخورد آب مسح سر با صورت 💠 سوال: شخصی در مسح سر گاه با توجه یا بی توجه انگشتان خود را تا پیشانی می کشد و مقداری از آب صورت با آب مسح برخورد می کند؛ حکم آن را بفرمایید؟ ✍🏻 پاسخ: ❇️ مسح سر صحیح است؛ ولی از آنجا که پا باید با رطوبتی که از آب وضو در کف دو دست باقی مانده صورت بگیرد، باید هنگام مسح سر، دست به قسمت بالای پیشانی نرسد و با رطوبت صورت برخورد نکند (تا رطوبت دست با رطوبت صورت مخلوط نشود) و اگر در هنگام مسح سر، دست با پیشانی برخورد کرد، می تواند مسح پا را با قسمتی از کف دست که با آب صورت مخلوط نشده است، بکشد. [1] ↙️توجه: کسی که موی مصنوعی روی سر گذاشته یا کلاه گیس بر سر گذاشته، باید بر پوست یا بُن موها مسح کند؛ مگر این که از این کار معذور باشد که در این صورت بر همان موی کاشته شده یا کلاه گیس مسح می کند. برخی مراجع می فرمایند: باید باید احتیاطا تیمم هم بکند. [2] 🔺 >>> برگرفته از کتاب «رساله مصور»، ج 1، ص 168 و 169. 🆔 @balaghemobeen I بلاغ مبین
💯 این داستان را با هم بخوانیم... ⚠️ تأثیر اذان در جمع کردن بساط گناه از محله( به نقل از حجه الاسلام فرحزاد ) 💠 یکی از روحانیون اهل شیراز که پدر شهید هم بود می‌گفت: قبل از انقلاب وضع مالی من خیلی بد بود. یک خانه کوچک با مبلغ جزئی اجاره کرده بودم. ولی اجاره همان را هم نمی توانستم بدهم. 💠 برای اجاره خانه جدید به بنگاه رفتم. هر کجا به ما آدرس می دادند، همان مبلغ یا بیشتر از آن بابت اجاره می‌خواستند. ما هم توانایی نداشتیم. 💠 یکی از روزها که به بنگاه رفتم. بنگاه دار به من گفت: حاج آقا، شما خسته شدید. می‌دانم وضع مالی شما خوب نیست، اما من می‌خواهم تو را خانه دار کنم. گفتم: ما نمی توانیم اجاره بدهیم، تو می‌خواهی ما را خانه دار کنی؟! 💠 گفت: یک زمینی است فلان قسمت شهر شیراز، که صاحب آن می‌خواهد خیلی ارزان بدهد. مثلاً اگر آنجا زمین متری هزار تومان است، این متری صد تومان می‌خواهد بدهد. 💠 صد متر، دویست متر برای تو می خرم، دیواری بساز، سقفی بزن و داخل آن برو. از مستأجری هم راحت می‌شوی. گفتم: من پول ندارم. گفت: از یک جایی قرض کن. این بهتر است. 💠 گفتم: چطور است که این قدر ارزان است؟ اول نمی خواست بگوید. بعد که یک مقدار تحقیق کردیم، معلوم شد این زمین کنار جایی است که محل فحشا و منکر است. چون قبل از انقلاب فحشا و منکر رسمی بود. پروانه می‌دادند. 💠 گفت: اینجا افراد بد هم نمی‌روند سکونت کنند، چه برسد به افراد خوب! ولی اینجا زمینی است که صاحب آن خیلی ارزان می‌دهد. گفتم: من روحانی، با عبا و عمامه، به آنجا بروم؟! این چه حرفی است که می‌زنی؟! من با زن و بچه به اینجا بروم؟! 💠 ولی این قدر فقر به من فشار آورد که مجبور شدم پولی قرض کنم و همان زمین را به قیمت خیلی ارزان بخرم. ولی بدنم می‌لرزید. نشستم به خدا متوسل شدم: خدایا، ما را اینجا آورده‌ای؟ ما کجا و اینجا کجا؟ 💠 خدا به من کرد: هیچ نگران نباش! من تو را حفظ می‌کنم. بعد به وسیله تو کار بزرگی انجام می‌دهم. هیچ کاری نداشته باش. فقط موقع صبح، موقع ظهر، موقع مغرب، روی پشت بام خانه خود برو و بگو. اذان هم که ممنوع نیست. 💠 گفت: فردا ظهر اول وقت رفتم کنار محل فحشاء اذان گفتم. موقع مغرب بلند شدم به پشت بام رفتم و «الله أکبر» و «أشهد أن لا إله إلا الله» گفتم. صبح هم همین طور. صدا به محلی می‌رفت که محل فحشا و منکر بود. بدن آن بیچاره‌ها به لرزه می‌افتاد. 💠 پیش خود می‌گفتند: ما آمده ایم اینجا گناه کنیم، یک نفر «أشهد أن محمدا رسول الله» می‌گوید. وای بر ما! ما کنار اسم پیغمبر گناه کنیم؟ این اذان مداوم ما باعث شد که مشتری‌های اینجا کم شود. ما اذان را ادامه دادیم. 💠 به برکت اذان ما دیگر هیچ کسی به آنجا نمی‌آمد و مرکز فحشا هم تعطیل شد. 📚 زیبایی های نماز ؛ خلاصه ای از صفحه 166 تا 170. .🆔 @balaghemobeen l بلاغ مبین
⁉️ چطور دختربچه‌ها رو به نماز خوندن ترغیب کنیم؟ 🆔 @balaghemobeen I بلاغ مبین
🔅 امام خمينى و نماز 🔹 يكى از پزشكان قم نقل مى كرد: هنگامى كه خبر دادند امام خمينى (قدّس سرّه ) دچار ناراحتى قلبى شده اند، خود را به بالين ايشان رسانده و فشار خونشان را گرفتم . فشار ايشان ، عدد 5 را نشان مى داد كه از نظر طبى خيلى خطرناك بود، كارهاى اوليه را انجام دادم و پس از دو ساعت كه قدرى وضع بهتر شده بود، ولى قاعدتا امام نمى توانستند و نمى بايستى حركت كنند، آماده حركت شدند. عرض كردم : آقا جان ! چرا برخاستيد؟ فرمودند: نماز! 🔸 عرض كردم : آقا شما در فقه مجتهديد و من در طبّ، حركت شما به فتواى طبّى من حرام است ، خوابيده نماز بخوانيد. ايشان با دقّت به نظر من عمل كردند و خوابيده نماز خود را خواندند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى 🆔 @balaghemobeen l بلاغ مبین
2.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما نمی‌خواهیم از خودمان تعریف کنیم! ولی چه کنیم ما اینیم دیگه! ‌🆔 @balaghemobeen l بلاغ مبین
🔶 ۱۵ پیامد تلخ سبک شمردن نماز 🔹در روایتی تکان‌دهنده از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله خطاب به حضرت فاطمه سلام‌الله علیها آمده است که هر کس نماز را سبک بشمارد خداوند او را به پانزده چیز مبتلا می‌کند. 🆔 @balaghemobeen l بلاغ مبین
1.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 🛑 نماز به نیت عاقبت بخیری فرزندان🤲 🆔 @balaghemobeen l بلاغ مبین
1.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ در قیامت با کسانی که نماز را سبک می‌شمارند چگونه برخورد خواهد شد؟ 🆔 @balaghemobeen l بلاغ مبین
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅 معجزات نماز 👤استاد قرائتی 🆔 @balaghemobeen l بلاغ مبین
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️چرا باید نماز بخونم؟ 🔸 «چرا باید نماز بخونم؟» از اون سوال‌هایی‌ه که بچه‌ها درست وقتی فکر می‌کنیم گرم بازی کردن هستن و توی دنیای خودشون سیر می‌کنن، به ذهنشون میاد! 🆔 @balaghemobeen l بلاغ مبین
🌟نماز، میعاد با خداست! 🌟 مومن باید با پاکیِ جسم و روح، با شادی و خشوع در پیشگاه حق حاضر شود. 🙏 خداوند با همهٔ گناهانمان، توفیق عبادت را به ما داده؛ این لطفی بزرگ است! 💖 📿 اوقات نماز، زمان‌های ویژه‌ای هستند: - ظهر و عصر: نماز معراج پیامبر(ص) و توبهٔ آدم(ع). ☀️ - مغرب و عشا: روشن‌کنندهٔ تاریکی‌های قبر و قیامت. 🌙 - صبح: طلوع نور یقین و یادآوری قیامت. 🌅 امامان(ع) در نماز چنان غرقِ عشق خدا میشدند که رنگ رخسارشان تغییر میکرد! 🤲💫 پس ما هم باید با اشتیاق، حضور قلب و ترس از جلال الهی نماز بخوانیم. 🚀 نکتهٔ پایانی: نماز را مانند ملاقات با عزیزترین کس منتظر باشیم و با بهترین حالات به استقبالش برویم! ✨ «قُـلْ بِـفَضْـلِ اللّـهِ وَبِـرَحْـمَتِـهِ فَبِـذٰلِـكَ فَلْـيَفْـرَحُوا» (بگو: به فضل و رحمت خدا خوشحال شوید!) 🌺 🆔 @balaghemobeen I بلاغ مبین
📌 لطفا تا انتها بخوانید و نشر دهید‼️ ⚫️ خاطره‌ای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله ! 🍃 در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچه‌ها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچه‌ها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچه‌ها برای دوشنبه‌ي هفته‌ي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.» 🍃 من همان جا غصه‌دار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نمي‌شد و خبري از نماز نبود. 🍃 روزهای بعد، بچه‌ها یکی‌یکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه مي‌آوردند. مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریه‌کنان از دفتر بیرون آمدم. 🍃 فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.» ولی من می‌دانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست. 🍃 بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوش‌کلامی برای ما سخنرانی ‌کرد و گفت: «بچه‌ها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما می‌دهد. آن روز خیلی به ما خوش گذشت. 🍃 به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجاده‌ام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد. 🍃 من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اين‌گونه نشد. اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشه‌ای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟! 🍃 بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد. 🍃 اذان صبح از حسینیه‌ای که نزدیک خانه ما بود به گوش می‌رسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریه‌ام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد. 🍃 پدر و مادرم هر دو مرا صدا می‌کردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کرده‌اند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يك‌دفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیده‌ایم.! 🍃 خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم می‌برند، می‌گفتند شما در دنیا نماز نخوانده‌اید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال مي‌كردند و ما هم گریه می‌کردیم، جیغ می‌زدیم و هر چه تلاش می‌کردیم فایده‌ای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم. 🍃 خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانه‌ی این‌ها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.» 🍃 آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزه‌های خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آن‌ها را مورد عنايت قرار داد. این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند. 🍃 اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را می‌گذراند. 🍃 وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچه‌ای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفته‌اند. 🍃 یک هفته‌ای می‌شد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد. 🍃 حال من مانده‌ام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي مي‌دارم و هر سال که می‌گذرد برکت را به واسطه‌ی نماز اول وقت در زندگی خود احساس می‌کنم. 📚 کتاب پر پرواز 🆔 @balaghemobeen l بلاغ مبین