این موقع از صبح اکثر کسایی که میان پارک بانوان مامانایی هستن که بچهها رو فرستادن مدرسه و "آخیش" رو قشنگ میشه تو صورتشون دید. این وسط یه مامانه نشسته غصه میخوره که واسه بچهم لقمه درست کردم ولی یادم رفته بذارم تو کیفش. یعنی اینو یجوری با سوز و غم و آه تعریف میکنه که همهی مشکلات زندگیم رو فراموش کردم و میخوام بشینم واسه لقمه نداشتن پسرش گریه کنم.
#روزمرگی_بامامان
بامامان💚
این موقع از صبح اکثر کسایی که میان پارک بانوان مامانایی هستن که بچهها رو فرستادن مدرسه و "آخیش" رو
امروز یه مامانه همش میگفت باید برم برای بچهم غذا درست کنم، بچهم بیاد خسته است، بچهم گرسنه است.
گفتم آخی بچهتون کلاس چندمه؟
خندید گفت ۲۴ سالشه.
آخه اون بچه است؟ اون کرگدن بالغه.
#روزمرگی_بامامان.
بامامان💚
امروز یه مامانه همش میگفت باید برم برای بچهم غذا درست کنم، بچهم بیاد خسته است، بچهم گرسنه است.
دو تا خانم نشستن صحبت میکنن، یکیشون داره میگه دخترم گفته فلان چیزو به کسی نگم، ولی حالا شما که غریبه نیستید.
غریبه نیست؟ بذارید ۳۰ ثانیه از آشنا شدنتون بگذره آخههه.
مامان شما هم زیر یک دقیقه با خانمای دیگه صمیمی میشه؟
#روزمرگی_بامامان
تو مترو نشسته بودم، یه پسر بچهی پنج شش ساله روی لباسش آبمیوه ریخت، مامانش عصبانی شد و شروع کرد به غرغر کردن، یهو بچه آروم گفت:« مامان حرص نخور، زود پیر میشی»، مامانه هم خندهش گرفت و بچه رو نشوند روی پاش.
به این فکر کردم که مامانا چقدر در روز به جملهی«حرص نخور، زود پیر میشی» نیاز دارن.
#روزمرگی_بامامان
اگه نصف تلاشی که این مامان برای صبحونه خوردن بچهش میکنه رو من برای زندگیم میکردم، الان موفقترین موفقها بودم.
#روزمرگی_بامامان