🔹کتاب انقلاب ژاکت های دگمه دار
"موج حجاب خواهی زنان در غرب واقعیتی غیر قابل انکار است که تصویب قانون منع حجاب در کشور به اصطلاح مهد دموکراسی، یعنی فرانسه تنها یکی از اقرارهای عملی نظام سرمایه داری به این حرکت به شدت رو به رشد زنان در غرب است.
بخشی از متن کتاب: سال 2001 یک نظریه پرداز سیاسی گفته بود زندگی مدرن اجازه استفاده از لباس های عفیف و پوشیده را به مردم نخواهد داد. و حالا رویکردی که دختران غربی نسبت به حجاب دارند (فطری و اسلامی) اعتراف می کند گویا ژاکت های دکمه دار در حال بازگشت به جامعه هستند."
#معرفی_کتاب
🔺به ما بپیوندید🔻
🌸➰🌸➰🌸➰🌸➰🌸
https://eitaa.com/bamehra
#Instagram:@bamehra.ir313
📚#معرفی_کتاب
نام کتاب: جلوه نمایی زنان و نگاه مردان.
نام نویسنده: یوسف غلامی.
انتشارات: لاهیجی.
تعداد صفحه: ۱۵۰.
برشی از کتاب:
از پیچیده ترین پدیده های طبیعت، وجود زن و شگفتی های اندام اوست که چه آن را برهنه سازد یا به قصد دلبری بپوشاندش، منبع نیرومند ایجاد جاذبه و تحریک امیال غریزی است و بسیار کم رخ می دهد که زن از تعقیب نگاه ها در امان باشد. زمانی که آدمیان تنها با پاره ای از اسرار جلوه نمایی زن پی می برند، بیش از پیش به ظرافت اندیشه و رفتار زن معتقد خواهند شد. راستی، در جلوه نمایی زن چه اسراری نهفته است و در افکار و اوهام مرد پس از نگاه به زن چه می گذرد و زن از امواج نگاه چه می داند اینها پرسش هایی است که این کتاب بدانها پاسخ می دهد.
#معرفی کتاب
#کتاب_خوانی
#با_مهرآ
🔺به ما بپیوندید🔻
🌸➰🌸➰🌸➰🌸➰
https://eitaa.com/bamehra
#Instagram:@bamehra.ir313
با مهر آ😍«مرکز امور بانوان معاونت فرهنگی سیاسی نهاد رهبری در دانشگاهها»
👇👇👇👇معرفی کتاب
🟡 فرشتهها هم عاشق میشوند 🟡
🟣 خندیدم و گفتم:
مگه تو هم از این کتابها میخونی؟
نگاهی به کتاب کرد و سینی چای را رو به رویم گذاشت و گفت:
مگه چه ایرادی داره؟
آخه به شخصیتت نمیخوره از این کتابهای عاشقانه زرد بخونی!
همانطور که فنجان چایاش را از سینی بر میداشت گفت:
🟣 حالا از کجا فهمیدی رمان زرده؟
حق به جانب گفتم:
از اسم و جلدش معلومه دیگه چرا انکار میکنی؟
چند دفعه گفتم زود قضاوت نکنید. بگیر کتاب رو ببر بخون شاید نظرت عوض شد؟
نه بابا من نه حوصلهاش رو دارم نه وقتش!
این کتاب مستندات واقعی داره قبل از نوشتنش نویسنده با 150 دختر و زن ایرانی مصاحبه کرده. حالا این بار به خاطر من بخون شاید نظرت عوض شد.
*
🟣 کتاب را برداشتم چند صفحه اول را که خواندم به نظرم جالب رسید، انگار عاطفه خیلی هم بیربط نمیگفت، کتاب را نخوانده قضاوت کرده بودم. داستان عاشقانهای که سعی میکرد عشق را از زاویه حیا و عفت روایت کند. کتاب انقدر برایم جذاب بود که یکی دو روزه تمامش کردم و به عاطفه زنگ زدم و گفتم:
یک هیچ به نفع تو.
*
🟣 «از پنجره که نگاه کردم هنوز آنجا بود؛ گیچ و منگ و البته کمی هم کلافه. ولی خیلی سعی میکرد خودش را عادی نشان بدهد. این اولین باری نبود که سعی میکرد از دانشگاه تا خانه تعقیبم کند، ولی خوشبختانه هر دفعه یک جورایی پیچانده بودمش ولی آن روز تا نزدیکی خانه رسید بود.
🟣 احتمالا فقط ساختمان و پلاکش را پیدا نکرده بود. چند بار هم باواسطه و بیواسطه علاقهاش به من و ازدواج با من را ابرزا کرده بود. آخرین بار به خانم افتخاری که مامان کلاس و محرم اسرار بچههای دانشکده محسوب میشد و همه مسائل پشت پرده و شخصی و خانوادگیشان را با او در میان میگذاشتند سپرده بود که ” تو رو خدا به خانم حق جو بگید باز هم رو پیشنهاد من فکر کنه…»
🟡 فرشتهها هم عاشق میشوند
🟡 نعیمه اسلاملو
#معرفی_کتاب
🖇https://eitaa.com/bamehra
با مهر آ😍«مرکز امور بانوان معاونت فرهنگی سیاسی نهاد رهبری در دانشگاهها»
➕➕➕➕ 🖇بانوان نام آور 🌿رفعت السادات نعمت الهی
🟢 چند حبه قند 🟢
🟠 « - خانم نعمت الهی، شما با روسری اومدی؟
نگاه معاون آموزشگاه پرستاری نمازی روی روسری کرم رنگم بود که ادامه داد: میدونی که اینجا یه آموزشگاه بینالمللیه، بیشتر درسهاتونم به زبان انگلیسیه. تو همه جای دنیا تمام استادها همین درسهایی رو تدریس میکنن که ما توی آموزشگاه به دانشجوها یاد میدیم.
سرم را مدام بالا و پایین میبردم تا نشان دهم به حرفهایش توجه دارم. هنوز نگاهش روی روسری من بود. من هم به موهای مجعد و کوتاه معان نگاه میکردم. با آن کرم پودر ماسیده روی صورتش و رُژ لب سرخابی که توی ذوق میزد ادامه داد: با این پوشیدگی که اومدی باید اهل نماز و روزه هم باشی؟
- بله خانم.
+ حالا اگر اینجا نذارن نماز بخونی، چی کار میکنی؟
بدون این که فکری کنم صاف توی چشمهای بادامی و قهوهایاش خیره شدم و گفتم: نماز یه امر شخصیه و آزاری به کسی نمیرسونه! انگار از جوابی که دادم قانع شد. بعد از پشت صندلیاش بلند شد و تمام قامت جلوام ایستاد و گفت: ببین دختر جون! فرم لباس پرستاری همینه که تو تن من میبینی و اینجا باید اینطوری لباس بپوشی....»
🟠 کتاب چند حبه قند روایت زندگی رفعتالسادات نعمتالهی است که با قلم طاهره امامی و به زبانی شیرین و ساده نوشته شده است. این کتاب در حوزه کتابهای تاریخ شفاهی و ادبیات پایداری جای دارد و برگرفته از خاطرات پرستاری است که در زمان جنگ در جبهه حضور داشته است.
نام کتاب برگرفته از چند حبه قندی است که حضرت امام در هنگام جاری کردن خطبه عقد به رفع السادات میدهد.
سارا عرفانی، منتقد و نویسنده حوزه کتاب معتقد است این کتاب روایتی است زنانه که باید از آن الگوبرداری کرد و اجازه نداد تا این الگوها فقط در حد کتابها باقی بماند.
نکته قابل توجه دیگر آن که لهجه شیرازی راوی در داستان منتقل شده که به شیرینی متن افزوده است.
🔸️چند حبه قند
🔸️طاهره امامی
🔰 https://eitaa.com/bamehra
#معرفی_کتاب
مادرم جای پدر و خواهر و برادرم را گرفت و خانه اش خانه امید من و بچه هایم بود.
بعد از مرگ بابام، مادرم خانه ای در منطقه کارون خرید که چهار اتاق داشت و برای امرار معاش، سه اتاق را اجاره داد. هر هفته، یا مادرم به خانه ما می آمد یا ما به خانه او می رفتیم.
هرچند وقت یک بار بابای مهران ما را به باشگاه شرکت نفت می برد. بچه ها خیلی ذوق می کردند و به آنها خوش میگذشت.
باشگاه شرکت، سینما هم داشت. بلیط سینمایش دو ریال بود. ماهی یک بار به سینما می رفتیم. بابای مهران با پسرها ردیف جلو بودند و من و دخترها هم ردیف عقب پشت سر آنها می نشستیم و فیلم میدیدیم.
همیشه چادر سرم بود و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را در بیاورم. پیش من چادر سرنکردن، گناه بزرگی بود.
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام بی بی جان» داشت.
او در منطقه شیک و معروف بیمه زندگی می کرد. شوهرش از کارمندهای گرد بالای شرکت نفت بود. ما سالی یک بار برای عید دیدنی به خانه آنها می رفتیم و آنها هم در ایام تعطیلات عید یک بار به ما سر می زدند، تا سال بعد و عید بعد، هیچ رفت وآمدی نداشتیم.
اولین بار که به خانه دختر عمه جعفر رفتیم، بچه ها قبل از وارد شدن به خانه طبق عادت همیشگی، کفش هایشان را درآوردند.
بی بی جان بچه ها را صدا زد و گفت: «لازم نیست کفشاتون رو دربیارید، بچه ها با تعجب کفش هایشان را پا کردند و وارد خانه شدند.
آن ها با کفش روی فرش ها و همه جای خانه راه می رفتند خانه پر بود از مبل و میز و صندلی، حتی در باغ خانه یک دست میز و صندلی حصیری بود.
اولین باری که قرار بود آن ها خانه ما بیایند، جعفر از خجالت و رودرواسی با آنها، رفت و یک دست میز و صندلی فلزی اجاره خرید.
او می گفت: «دخترعمه م و خونواده اش عادت ندارن روی زمين بشینن. تا مدت ها بعد ان میز و صندلی را داشتیم، ولی همیشه آن ها را تا می کردیم و کنار دیوار برای مهمان می گذاشتیم و خودمان مثل قبل روی زمین می نشستیم.
در محله کارمندی شرکت نفت، کسی چادر سر نمی کرد. دختر عمه جعفر هم اهل حجاب نبود. هروقت می خواستیم به خانه بی بی جان برویم، همان سالی یک بار، جعفر به چادر من ایراد می گرفت.
او توقع داشت چادرم را در بیاورم و مثل زن های منطقه کارمندی بشوم. یک روز آب پاکی را روی دستش ریختم و به او گفتم: «اگه یه میلیونم به من بدن، چادرم رو درنیارم.
اگه فکر می کنی چادر من باعث کسر شأن تو میشه، خودت تنها برو خونه دختر عمه ت .) جعفر با دیدن جدّیت
من بحث را تمام کرد و بعد از آن کاری به چادر من نداشت.
@sondosir
ادامه دارد...
#شهیده_زینب_کمایی
#معرفی_کتاب
#با_مهرآ
👈مرکز امور بانوان معاونت فرهنگی سیاسی نهاد رهبری در دانشگاهها
⋆┈┈┄┅•|•⊰❁〇⃟🪴❁⊱•|┅┄┈┈
🆔https://eitaa.com/bamehra
🆔instagram:bamehra.ir313
📝 بخوانید🔻
🔸بخشی از کتاب «زن و چالشهای جامعه» نوشته امام موسی صدر
🔹ای زنان قهرمان! شما دختران محمد(ص) و دختران علی(ع) هستید. شما دختران فاطمه(س) و دختران زینب(س) هستید؛ همان زینبی که در برابر حاکم مغرور و پیروز میایستد و با وجود اسارت و آوارگی و کشته شدنِ نزدیکانش، او را به چالش میکشد و به او میگوید:
«اگرچه مصیبتهای روزگار مرا در شرايطى قرار داد كه با تو همسخن شوم، من تو را كوچك مىشمارم و بسيار نکوهش مىكنم.»
تنها با این روحیه است که زن میتواند عصر خود را به چالش بکشد. زن تنها در صورتی میتواند این روحیه را به دست آورد که قلب و عقل او با خدا که سرچشمۀ خیر و قدرت و ایمان است، در ارتباط باشد.
#مقاومت_تا_پیروزی
#بانوان_پیشرو
#معرفی_کتاب
https://eitaa.com/bamehra