بعضی روزها را طور دیگری دوست دارم.
و گاهی بعضی شب ها را ...
خیال میکنم شبهایی در تقویم وجود دارند که آدمیزاد باید تا لحظه ی گرگ و میشاش بیدار بماند و برای خودش غزل بسراید. موهایش را ببافد و صورتش را نوازش کند.
طبق آخرین اخبار، امشب تولد من است. یعنی وقتی سواد خواندن و نوشتن پیدا کردم و شناسنامهام را ورق زدم فهمیدم که در روز نهم تیر ماه به دنیا آمده ام.. از همان روز سعی کردم یک روز را در سال بیشتر دوست داشته باشم :) و یا خودم را در آن روز بیشتر مورد محبت قرار دهم...
به هر شکل اگر مجال داشتم امشب را تا صبح به آسمان خیره میشدم. و با طلوع آفتاب یک سال گذر عمرم را نظاره میکردم.
از میان همه ی عروسک هایی که داشتم، امشب یکی از عروسک های صورتیِ پشمالویم را در آغوش گرفته ام و با او از کودکی هایم، آرزوهایم و از غصه هایم میگویم.
البته بعضی عروسک ها چون عزیزند، شاهد تمام تجربه های ما در زندگی هستند. و یقین دارم که او میداند من امشب در شب تولد بیست سالگی ام چه احساسی را تجربه میکنم.
وقتی پانزده ساله بودم، خیال میکردم بیست ساله ها خیلی بزرگ اند. و امشب دریافتم که بیست سالگی میتواند آغاز احساسات کودکانه باشد. آدم بیست ساله میتواند عاشقانه عروسک دوست داشته باشد. یا دلش بازی های بچگانه ای مثل قایم باشک را بخواهد .
آدم بیست ساله میتواند راحت اشک بریزد و با یک شکلات گول بخورد و آرام شود. آدم بیست ساله میتواند با دوستانش قهر کند و یکهو با یک لبخند ساده به راحتی دوباره آشتی کند.
آدم بیست ساله میتواند در روز تولدش دلش فشفشه و دست و جیغ بخواهد و دوست داشته باشد برایش بخوانند : تولد تولد تولدت مبارک ... بیا شمع هارو فوت کن ...
آدم بیست ساله میتواند همان آدم پانزده ساله باشد. بیست سالگی همان نوجوانی ست با کمی تحول.
من امشب بیست سالگی ام را برای اولین بار تجربه میکنم. این آغازین لحظات بیست سالگی من است. یعنی در واقع من دیگر هیچ وقت بیست ساله نخواهم بود و تنها این ۳۶۵ روزِ پیش رو بیست ساله خواهم بود.
پس این خیلی غم انگیز است اگر به این زودی ها بخوابم. باید امشب در خاطرم بماند. و ده سال دیگر وقتی به بیست سالگی ام فکر کردم امشب را به یاد بیاورم و بابت لحظات متفاوتی که سپری کرده ام لبخند بزنم.
امسال
دریافتم که بزرگ شدن هزینه دارد.
گاهی رفاقت ها از دست میروند؛ گاهی اهداف تغییر میکنند، گاهی شرایط طبق میل و علاقه ما پیش نمیروند. گاهی نگاه میکنی و میبینی هیچ چیز سرجای خودش نیست و تو مانده ای و یک دنیا ذوق های کور شده. ولیکن با خودت میگویی: فدای سرم.
در حالی که من حتی تاریخ تولد رفیقامم نمیدونم اونها به من تبریک گفتند و حواسشون بود.
بابت همین مساله باید هزاران بار خداروشکر کنم. ❤️ رفیق با معرفت خیلی کمه این روزا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجا مثل این آقا پیدا میشه آخه🤍
اگر کسی داشت با ذوق چیزی واسهتون تعریف میکرد نزنید تو پَرش! این اصطلاح «توی پرِ کسی زدن» خیلی دقیقه، یعنی جلوی پروازش رو نگیرید، زمینگیرش نکنید. بگذارید چند دقیقه فکرش بپره و بره و دور باشه از این واقعیت لعنتی.
1_12448091302.mp3
5.69M
موضوع:گام های موفقیت در زندگی مشترک
جلسه اول
🔷 برای رسیدن به سبک زندگی مهدوی باید چه کنیم...
سخنران:حسن محمودی