eitaa logo
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
223 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
10 فایل
✨﷽✨ به محبینِ من بگو آن لحظه که احساسِ تنهایی می‌کنیدتنهاچیزی که شمارا آرام می کند من هستم🌱♥️ ارتباط با ادمین https://harfeto.timefriend.net/17035378046835 آدرس کانال↯ @banatoolmahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا داعی الله🌺🌺🌺 السلام علیک یا صاحب الزمان❤️❤️❤️ السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی🌹🌹🌹 امام زمانتو میشناسی؟ منتظر واقعی هستی؟ وقتی امام زمانت اومد چکار میکنی؟ بیا اینجا تا راهنماییت کنم 👇 منتظران‌ظهورمهدی🌙 @asalamo ( ظهور نزدیک است عجله کن تا دیر نشده ) 🌺🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺🌺 یکبار دیدنش ضرر نداره بزن رو لینک 👇 منتظران‌ظهورمهدی🌙 @asalamo
❌جوان ترین شهید مدافع حرم که شهادت نامه اش به دست حضرت زهرا (س) امضا شد رو میشناسی؟ 😍❌ نه؟!😳☹️ در کانال زیر بیا و ماجرای رویای صادقه شهید علی الهادی احمد حسین در مورد شهادتشون رو بخون😉 توی کانال سنجاق شده👌 اگر این متن رو دیدی بدون دعوت شده ی خود شهید هستی🤩👇👇👇👇👇👇👇👇 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @alialhadi_jahad_1377 ╰━━⊰🦋°🇱🇧°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[بَناتُ المَهدے³¹³🍃]
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 31 " مهمانی بزرگ" 🔷 بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ...
شب ۳۲ "تنبیه عمومی" 🔹 علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ... ✅ اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم... 💢به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ... 🔹تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم😒 🔸علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ... - جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ... 😒 💢 بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ... و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ... غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...😌 🔸داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ... - خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...😒 و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ... 💢 علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ... خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ... و لبخند ملیحی زد ...😊 - خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ... ❤️ و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ... هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ... 💢 بچه ها هم دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ... 💞 منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... ✅ اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ... این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ... و اولین و آخرین بار من...☺️ ادامه دارد... @banatoolmahdii313
خواستیم با حرف ‌هایمان راه شُهدا را ادامه دهیم ، اما دیدیم راھِ شُهدا نه رفتنی ‌است نه گفتنی .. این زندان دنیا .. این گناهانِ بی‌شمارمان آخر لنگ می‌کند پای رفتن را ..‌! شبتون شهدایی💛💫 @banatoolmahdii313
﹝بسمـ اللہ الرحمن الرحیمـ🌱﹞
▫️سینه‌ام سرشار از ایمان به حضور توست. سلام تنها حقیقت عالم! ✨ وَ صَدْرِي نُورَ الْإِيمانِ... @banatoolmahdii313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـلام‌بَـرآن‌غـٰایبِ‌ازهمِہ‌حـٰاضرتـر!"
از فراق تو اگر دق بکنم نیست عجیب این عجیب است که من زنده بمانم بی تو🍃