اربعین امسال هم تمام شد.
برای او که آمد، برای او که نیامد.
برای او که خودش اینجا بود، برای او که دلش اینجا بود.
برای او که میخواست بیاید و یکدفعه جور نشد که بیاید، برای او که نمیخواست بیاید و یکدفعه جور شد که بیاید.
برای او که زود آمد و دیر رفت، برای او که دیر آمد و زود رفت.
برای او که رفتهها را ریشخند کرد، برای او که پشت سرِ رفتهها آب ریخت و اشک.
برای او که توی مسیر صبوری کرد، برای او که غر زد و گلایه کرد.
برای او که لاکچری رفت، برای او که کفخوابی کرد.
برای او که...
برای همه تمام شد و رفت و به تاریخ پیوست. اربعین هزار و چهارصد چهل و پنج هجری قمری دیگر هیچوقت تکرار نمیشود و کسی هم از اربعین هزار و چهارصد و چهل و شش خبر ندارد.
کی هست؟ کی نیست؟ کی میآید؟ کی نمیآید؟
چه بسا آدمهایی که امسال بودند و سال دیگر خرده میگیرند که: اینها خرافات است و شو است و چه است و چه نیست، و چه بسا آدمهایی که امسال اصحاب سخره بودند و سال دیگر ریسمانِ عشق به گردن، راهی مشایه...
و کاش تنها دعای مستجاب امسالم این باشد که این ریسمان تا پای قبر از گردنم باز نشود و تا آخرین اربعین عمرم راهی طریق منیر باشم.
«کلُّ من علیها فان و یبقی الحسین»
بله؛ همهچیز تمام میشود عزیزان، جز او
#ادمین_نوشت
#واگویه #اربعین