🦋💛
🖤
🔻#مثنوی «#ابلیسنامه»
بنام آنکه رحمان و رحیم است
پناه ما ز شیطان رجیم است
سپس صلوات بر عبد مؤید
رسول سرمدی وآل احمد
همان کهف حصین و ملجاءجان
پناه امتش در هجم شیطان
همانکه کرد الهامم به خامه
بهاذن او شداین«ابلیسنامه»
چون از دل بشنوی حرف حقیقت
نخواهیکرد شکی درطریقت
که حکمت میشود آنگاه نازل
که غوغایی نباشد هیچ در دل
شبی سرمست بودم عارفانه
که ابلیس آمدم بر درب خانه
بیامد با جنودش روبرویم
که سرگرمم کند با گفتگویم
بدو گفتم سگ درگاه الله!
چه میخواهی ازاین درمانده بیگاه؟
بگفتا چون به عرفان مایلاستی
بیا بامن سفرکن تاکه مستی
بشرط آنکه باشد برسر قول
به بسمالله ومجریها ولاحول-
سفرکردم با او در جهانها
بگشتم این زمین وآسمان را
غرض از آسمانم، نیست اعلا
که شیطان را نباشد ره بدآنجا
سفرکردم در مَلْکوت اسفل
که شرحش میدهم قَلّ و اجمل
کنون بشنو هرآنچه گشت مکشوف
به من از مکر آن ملعون ملهوف
به هرجا رفت همپایش دویدم
ز خار خرمن او خوشه چیدم
بدیدم هرکجا میرفت چون باد
به هرلحظه هزاران بچه میزاد
به غیر از قلب مخلَص، رفت هرجا
به هرخوانی نشستی، کرد یغما
اگرچه درحقیقت زشت خو بود
بچشم مردم اغلب خوبرو بود
هرآنکه خوش برایش جلوه میداد
به او دل میگشود و قلوه میداد
بهچشم هرکسی آمد فریبا
بشد مجذوب او وگشت اغوا
بدیها شد به مکر او فریبا
بشد خوبی بدی و زشت زیبا
به وفق هرکسی میگشت ظاهر
به مؤمن مؤمن وکافر چو کافر
روان میساخت فوجی را ز خیلش
برای هر گروهی وفق میلش
روان میکرد در صحرا ودریا
جنودش را برای مکر واغوا
ز مشرق تا به مغرب نرم و آرام
زچپ و راست پیش وپس به هرگام
سواره وپیاده خیل ابلیس
به هرکس میرسیدی میزدی لیس
هر آنکس راه میدادش پس وپیش
زدی بر جان وجسمش ناگهان نیش
ز نیشش هرکس بیهوش میشد
ز دردش خسته وخاموش میشد
مطابق با خیال هرکسی بود
ز راه حق به درمیکردیشان زود
بهدام مال و جاه وشهوت و زن
درآمد خیل خنّاسش ز مکمن
گهی با خوردن وگاهی گرسنه
گهی با نوش ونیش وگاه تشنه
گهی در زیر چادر بود پنهان
گهی هم بدحجاب وگاه عریان
ولی هر بیحجاب وبدحجابی
به چنگش بود مانند حبابی
تبرّج چون نمودی کوی وبرزن
به هر سازی زدی رقصیدی آن زن
به تار هرسر موییش شیطان
بود آویخته پیدا وپنهان
زنانند دام عظمای شیاطین
اگر که بیحیا باشند وبیدین
دمش هردم چو نفاثالعُقد بود
ز چشمش شعلهور خار حسد بود
گهی هم بود چون مردان بیدرد
گهی چون خواجگان وگاه نامرد
گهی در کسوت پیر و قلندر
گهی باجلوه محبوب دیگر
گهی در هیأت افراد حق جو
به ظاهر عاطر ودر بطن بدبو
گهی با دام بود وگاه بیدام
گهی پخته نمود وگاه چون خام
گهی خود را زدی جا مثل طاووس
گهی میشد کلاغ وبوف منحوس
ازآنکه خر کند خلق خدا را
بهسختی گاه میزد نوربالا
به هر شکلی درآمد در نظرها
مگر مجذوب سازد یا که اغوا
ز هرچیز وبه هرشکلی سخن گفت
به آسانی شدی با جان ودل جفت
گهی چون فیلسوفی اهل منطق
گهی چون عارفی مفتون وعاشق
گهی هم چون فقیهی در تحجّر
بکردی نان خلقالله آجر
گهی بر منبر وعظ وخطابه
گهی در مطبخ وگاهی خرابه
گهی هم صوفیانه شطح میگفت
«انالحق»میزد وبر دار میخفت
بشد در مسجد ومکتب به عادت
نمودی گرم بابعضی رفاقت
گهی دکتر شدی وگه مهندس
گهی روحانی وگاهی مدرّس
گهی استاد دانشگاه ومکتب
گهی سوداگر بازار ومذهب
گهی تصدیق حق میکرد با شعر
گهی تسبیح حق میکرد از سِحر
برای آنکه دلها را کشد سیخ
گهی بر نعل میزد گاه بر میخ
مثال آن سلبریتی احمق
به پیش غازیان میزد معلّق
به نادان مینمودی خویش دانا
گرفتی ژست روشنفکر وبینا
گهی چو عابد سجاده بر دوش
گهی اندر خروش وگاه خاموش
چنان میکرد او شیرین زبانی
که گویا بود مام مهربانی
گهی فرعون وگاهی بود قارون
گهی چون سامری میبود وهامون
گهی چون ابنسعد وابنملجم
گهی هم شاعری فحل ومُسَلّم
گهی میشد گدا وگاه شاهی
سرش عمامه بود وگه کلاهی
به هر شغل وبه هر کسوت درآمد
چوشد دعوت به هرجا از سرآمد
خلاصه آنکه آن شیطان ملعون
نمودی اکثراً را سخت مفتون
هدف بودش به هر توری وترفند
بگیرد بندگان را سخت دربند
غرض آنکسکه تقوایش نبودی
ورا با حیله اغوایش نمودی
همه بودند عبد محض شیطان
به کاسه لیسیش بودند مهمان
به تسویل وحیَل میکرد گمراه
ز مرد و زن ز جاهل تا به آگاه
فریبش را بخوردی سخت راحت
که ناپرهیز بود وبیطهارت
ولی با حول حق ولطف جانان
شدم غالب بههر ترفند شیطان
نمودم باز جبران آن خللها
بهلطف ورحمت باری تعالیٰ
به استعفار وبا صلوات جانان
بشد باغ خزانم چون بهاران
چون سوءحال وضعف نفس دیدم
ندای حق ز عمق دل شنیدم
که برخیز ونماز شکر بگذار
براه عاشقی گامی دو بردار
یکی گامت بنه برنفس با آه
دگر بگذار بر درگاه الله
ازاین خلسه شدم آنگونه درهم
که آنشب گشت ابراهیم ادهم
⏪ ادامه دارد
♥️#ابوالفضلفیروزی_نینوا
🗒۱۴۰۳/۶/۲۵
🆔@banavayeneynava