17.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻گزیدهٔ#مثنوی«#شیطنتهایکودکدرون!»
روزی رها از قیل و قال خویش بودم
در خلوت باغی بهحال خویش بودم
گاهی وزان میگشت یک باد معنبر
دف میزدی برگ درختان صنوبر
بر شاخ گل بلبل ز دل تهلیل میگفت
قمری به هوهو طوق دُرّ اشک میسفت
در حوض فوج ماهیان در آه بودند
مستغرق تسبیح و «یاالله» بودند
از دور میآمد صدای مرغ یاحق
گه میزدی آن دارکوب آهنگ تقتق
پروانهها غرق سماع و رقص باله
جامش شقایق میزدی بر جام لاله
من هم سر سجاده غرق ذکر بودم
مبهوت نقش خالق ودر فکر بودم
پروانهای بنشست ناگه روی شصتم
چابک گرفتم ناگهان آنرا بهدستم
پروانه بیچاره چون در چنگم افتاد
اندر تقلاشد که گردد زود آزاد
حیونکی ترسیده بودش سخت از من
هرچند اول فکر کردش هست ایمن
وقتی که مشتم بازگردید وبزد چاک
افتاد و خیزان پرزد و افتاد برخاک
اما ربودش ناگهان گنجشگکی تیز
راحت شد ازآن حال رنج ورقت انگیز
آسوده از من گشت ودر کام اجل شد
تلخی مرگش عین «احلیٰ من عسل»شد
زین حادثه بگزیدم انگشت تحسّر
زیرا شدم بد واسطی دراین تهاتر
عبرت گرفتم زین جهان پر شگفتی
کردم صد استغفار ازآنچه شنفتی
هرچند لذّت داشت کارم لودگی بود
ناپختگی بود ونشان بچگی بود
آری درون ماست یک کودک که خفته
گاهی کند کاری به پیری هم نپخته
هرچند حال کودکی گاهیست مطلوب
اما حماقت میکنیم وکار ناخوب
خبث درون ما اگرچه هست پنهان
پیدا شود اما چو غافل گردی ازآن
هرگه شوی غافل ز یاد حق تعالیٰ
شیطانت آید گرچه باشی در مصلّیٰ
یاربّ! ببخشا آن حماقتها که کردیم
ازجهل وغفلت آن شناعتها که کردیم
♥️#ابوالفضلفیروزی(#نینوا)
🗒۱۴۰۳/۳/۲۲
🆔@banavayeneynava